eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
17.7هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
• اگرڪسی صداۍرهبرخودرانشنود به‌طوریقین صداۍامام‌زمان(عج) خودراهم‌نمےشنود... وامروزخط‌قرمزباید توجه‌تمام واطاعت‌ازولےخود، رهبرۍنظام‌باشد... { شهیدحاج‌قاسم‌سلیمانۍ} @Emam_kh
تیتر زده است "نگرانی افغانستان از برخورد ایران با مهاجران؛ هیات بلندپایه‌ای به ایران می‌رود" اما متن خبر اشاره دارد که شورای امنیت ملی افعانستان مراتب سپاسگزاری خود نسبت به ایران بخاطر پذیرش مهاجران افغان را اعلام کرده و تصمیم گرفته است که برای صحبت درباره‌ی نحوه‌ی کنترل مرزها و ممانعت از فعالیت قاچاقچیان انسان در مرز مشترک، هیئتی را به ایران بفرستد؛ وقتی غالب انسان‌ها تنها به تیتر نگاه می‌کنند و از خواندنِ دقیق متن، سر باز می‌زنند باید هم شاهد خباثت رسانه‌ای به جهت تفرقه افکنی بین دو کشور همسایه باشیم!! @Emam_kh
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ✅ در محاکمه اکبر طبری حتما صادق لاریجانی باید بیاید و پاسخگو باشد ✍️ صادق لاریجانی باید در صندلی متهم بنشیند ✍️ سخنرانی جنجالی دکتر حسن عباسی: ✍️ آیا آیت الله رئیسی جرأت محاکمه صادق لاریجانی را خواهد داشت؟ @Emam_kh
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🔸 آیه 40 سوره بقره 🌷 یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی أنعمت علیکم و أوفوا بعهدی أوف بعهدکم و اياى فارهبون(40) 🍀 ترجمه:اى فرزندان اسرائیل،به یاد آورید نعمت هايم را كه به شما ارزانى داشتم،و به عهدم وفا کنید تا من به عهد شما وفا کنم و تنها از من پروا داشته باشید 🔴در آیات30تا39 سوره بقره به ماجرای آدم،حوا،فرشتگان و ابلیس اشاره کرده است.در این آیه به بعد وارد ماجرای بنی اسرائیل می شویم. 🌸 یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم:(ای بنی اسرائیل،به یاد آورید نعمت هایم را که به شما ارزانی داشتم)حضرت یعقوب دوازده پسر داشت ازیکی از پسران او بعدها نتیجه ها و نوه ها و نسل هایی آمدند این نسل همان بنی اسرائیل نامیده می شود.تاریخ بنی اسرائیل پر از حکایت ها و درس های عبرت آموز است که اگر مسلمانان هوشیار باشند به سرنوشت آنان گرفتار نخواهند شد.خداوند نعمت های فراوانی را به بنی اسرائیل داده است که می فرماید آنها را به یاد آورید. 🌸 اوفوا بعهدی اوف بعهدکم (و به عهدم وفا کنید تا به عهد شما وفا کنم)پیمان های الهی شامل احکام کتاب های آسمانی و پیمان های فطری که خداوند از همه گرفته است.وفای به امام و رهبر آسمانی و اطاعت از او و نماز از جمله عهدها و پیمان های الهی می باشند. در پایان آیه می فرماید(وایای فارهبون)تنها از من پروا داشته باشید یعنی فقط از من بترسید. در این آیه قرآن دارد خطاب به بنی اسرائیل می گوید،یعنی این قرآن دیگر کتاب شما و همه انسان ها خواهد بود و از این به بعد باید این کتاب را بخوانید. 🔹 پیام های آیه 40 سوره بقره🔹 ✅ یاد و ذکر نعمت های الهی واجب است. ✅ خداوند نعمت های فراوانی را به انسان می دهد اما گناهان سبب محرومیت انسان از نعمت های خدا می شود. ✅ وفای به عهد و پیمان الهی واجب است. ✅ خداوند وفادارترین است. ✅ در انجام تکالیف الهی از هیچ قدرتی نترسيم. تبلیغات دشمن، تهدیدها و توطئه ها مهم نیست.قهر خدا از همه مهمتر است. تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
‼️فاصله در نماز جماعت 🔷س 4133: در نماز جماعت فاصله نمازگزاران در موارد زیر تا چه مقدار به صحت جماعت ضرر نمی زند؟ الف) فاصله محل سجده مأموم با محل ایستادن امام. ب) فاصله محل سجده مأموم در هر صف با محل ایستادن مأموم در صف جلوتر که بواسطه او به امام متصل است. ج) فاصله محل ایستادن مأموم با مأموم دیگری که به واسطه او از سمت راست یا چپ به جماعت متصل می شود. ✅ج: در همه موارد یاد شده فاصله تا حدود یک متر، اشکال ندارد. @Emam_kh
✴️شرمنده و سربه‌زیر باشید! دکتر یدالله جوانی اینکه حالا مردم شعار می‌دهند که «بگذارید ما نفس بکشیم»... درواقع حرف دل همه ملت‌هایی است که آمریکا در آنجا ظالمانه وارد شده و اقدام کرده است.» 👇 کدام ایرانی‌ها باید شرمنده و سربه‌زیر باشند؟ در پاسخ باید گفت: ۱ـ کسانی باید شرمنده و سربه‌زیر باشند که در ۴۱ سال گذشته، خطر آمریکا را «توهم توطئه» می‌پنداشتند. ۲ـ کسانی که تنها راه پیشرفت ایران را فاصله گرفتن از آموزه‌های دینی و پذیرش نظام لیبرال دموکراسی غربی دانستند. ۳ـ کسانی که با شعار تحقق جامعه مدنی از سال ۱۳۷۶ به بعد، کشورهای غربی را الگوی جامعه مدنی خود می‌دیدند. ۴ـ کسانی که با شعار توسعه سیاسی، مذهب را در ایران مانع اصلی رسیدن به توسعه می‌دانستند و همانند غربی‌ها مبارزه با دین، مذهب و جریان انقلابی و مذهبی در کشور را اولویت اصلی خود قرار دادند. ۵ـ کسانی که داخل کشور، به شکل‌های مختلف شعار مرگ بر آمریکا و آتش زدن پرچم آمریکا را زیر سؤال می‌بردند و آن را اهانت به ملت آمریکا تلقی می‌کردند. ۶ـ کسانی که سردمداران ایالات متحده و دولت این کشور را قابل اعتماد و مذاکره می‌دانستند. ۷ـ کسانی که در سال‌های اخیر، برای توجیه مذاکره با آمریکا رسماً اعلام کردند آمریکا دیگر گرگ نیست و همانند میشی است که می‌توان از آن بهره برد. آری این قبیل افراد که نام، رویکرد سیاسی، وابستگی جریانی، نوشته‌ها و صحبت‌های‌شان موجود است، باید شرمنده و سربه‌زیر باشند. @Emam_kh
🔻با این سبزی خوش طعم قند خونتان را کنترل کنید ! 🟡پیازچه علاوه بر خوش طعم کردن غذاها خواص درمانی بسیاری دارد؛ این نوع سبزی در حفظ سلامت قلب، تقویت استخوان ها بسیار مفید است 🟡 همچنین برای پوست، درمان سرماخوردگی، حفظ سلامت چشم ها، کاهش ریسک سرطان، کنترل قند خون، سلامت گوارش، برطرف کردن عفونت ها بسیار مفید است و می‌توان از آن بهره‌های زیادی برد @Emam_kh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔴 یعنی امیدوار باشیم؟ ✅ داود_مدرسی_یان @Emam_kh
مولای غریبم جمعه‌ها را می‌شمارم جمعه‌های نبودنت را آنقدر تا برسم به جمعه بودنت جمعه‌ای دل انگیز که ذره‌ای غم ندارد ما را در غم خویش رها نکن ... روزای بی شما چه غمگینه اللهم عجل لولیک الفرج @Emam_kh
9.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ زیبای زیارت‌امام‌زمان‌در‌روز‌جمعه 🎙 با صدای علی فانی 🌸امام_زمان @Emam_kh
🔴امام جمعه کرج: دیگر نه از دِه و نه از کدخدا که کعبه آمال عده‌ای بود چیزی باقی نمانده 🔹امام جمعه کرج در پانزدهمین خطبه مکتوب جمعه متذکر شد: خوب است آمریکا به‌جای دخالت در امور کشورها به مسائل داخلی خود اعم از فقر و بی‌عدالتی و نژادپرستی و فروپاشی اخلاقی و خانوادگی و شکاف طبقاتی بپردازد. مطلب دراین‌باره فراوان است اما آنچه مسلم است این است که دیگر چیزی نه از دِه و نه از کدخدا که کعبه آمال عده‌ای بود باقی نمانده @Emam_kh
✍️ قسمت_پنجم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت می‌کشید و دستان مردانه‌اش به نرمی می‌لرزید. موهای مشکی و کوتاهش هنوز از خیسی شربت می‌درخشید و پیراهن خیس و سپیدش به شانه‌اش چسبیده بود که بی‌اختیار خنده‌ام گرفت. 💠 خنده‌ام را هرچند زیرلب بود، اما شنید که سرش را بلند کرد و با به رویم لبخند زد. دیگر از دلش خبر داشتم که تا نگاهم کرد از خجالت سر به زیر انداختم. تا لحظاتی پیش او برایم همان برادر بزرگتر بود و حالا می‌دیدم در برابر خواهر کوچکترش دست و پایش را گم کرده و شده است. اصلاً نمی‌دانستم این تحول را چگونه تعبیر کنم که با لحن گرم و گیرایش صدایم زد :«دخترعمو!» 💠 سرم را بالا آوردم و در برابر چشمان گرم و نگاه گیراترش، زبانم بند آمد و او بی هیچ مقدمه‌ای آغاز کرد :«چند روز بود بابا سراغ اون نامرد رو می‌گرفت و من نمی‌خواستم چیزی بگم. می‌دونستم اگه حرفی بزنم تو خجالت می‌کشی.» از اینکه احساسم را می‌فهمید، لبخندی بر لبم نشست و او به آرامی ادامه داد :«قبلاً از یکی از دوستام شنیده بودم عدنان خیلی به رفت و آمد داره. این چند روز بیشتر حساس شدم و آمارش رو گرفتم تا امروز فهمیدم چند ماهه با یه گروه تو تکریت ارتباط داره. بهانه خوبی شد تا پیش بابا عذرش رو بخوام.» 💠 مستقیم نگاهش می‌کردم که بعثی بودن عدنان برایم باورکردنی نبود و او گواهی داد :«من دروغ نمیگم دخترعمو! حتی اگه اون‌روز اون بی‌غیرتی رو ازش ندیده بودم، بازم همین بعثی بودنش برام حجت بود که دیگه باهاش کار نکنیم!» پس آن پست‌فطرتی که چند روز پیش راهم را بست و بی‌شرمانه به حیایم تعرض کرد، از قماش قاتلان پدر و مادرم بود! غبار غم بر قلبم نشست و نگاهم غمگین به زیر افتاد که صدای آرامش‌بخش حیدر دوباره در گوشم نشست :«دخترعمو! من اون‌روز حرفت رو باور کردم، من به تو شک نکردم. فقط قبول نمی‌کرد حتی یه لحظه جلو چشم اون نامرد باشی، واسه همین سرت داد زدم.» 💠 کلمات آخرش به‌قدری خوش‌آهنگ بود که دلم نیامد نگاهش را از دست بدهم؛ سرم را بالا آوردم و دیدم با عمق نگاهش از چشمانم عذر تقصیر می‌خواهد. سپس نگاه مردانه‌اش پیش چشمانم شکست و با لحنی نرم و مهربان نجوا کرد :«منو ببخش دخترعمو! از اینکه دیر رسیده بودم و تو اونقدر ترسیده بودی، انقدر عصبانی شدم که نفهمیدم دارم چیکار می‌کنم! وقتی گریه‌ات گرفت، تازه فهمیدم چه غلطی کردم! دیگه از اون‌روز روم نمی‌شد تو چشمات نگاه کنم، خیلی سخته دل کسی رو بشکنی که از همه دنیا برات عزیزتره!» 💠 احساس کردم جمله آخر از دهان دلش پرید که بلافاصله ساکت شد و شاید از فوران ناگهانی احساسش کشید! میان دریایی از احساس شفاف و شیرینش شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت بود؛ به این سادگی نمی‌شد نگاه را در همه این سال‌ها تغییر دهم که خودش فهمید و دست دلم را گرفت :«ببین دخترعمو! ما از بچگی با هم بزرگ شدیم، همیشه مثل خواهر و برادر بودیم. من همیشه دلم می‌خواست از تو و عباس حمایت کنم، حتی بیشتر از خواهرای خودم، چون شما عمو بودید! اما تازگی‌ها هر وقت می‌دیدمت دلم می‌خواست با همه وجودم ازت حمایت کنم، می‌خواستم تا آخر عمرم مراقبت باشم! نمی‌فهمیدم چِم شده تا اونروز که دیدم اون نانجیب اونجوری گیرت انداخته، تازه فهمیدم چقدر برام عزیزی و نمی‌تونم تحمل کنم کس دیگه‌ای...» 💠 و حرارت احساسش به‌قدری بالا رفته بود که دیگر نتوانست ادامه دهد و حرف را به جایی جز هوای برد :«همون شب حرف دلم رو به بابا زدم، اونقدر استقبال کرد که می‌خواست بهت بگه. اما من می‌دونستم چی‌کار کردم و تو چقدر ازم ناراحتی که گفتم فعلاً حرفی نزنن تا یجوری از دلت در بیارم!» سپس از یادآوری لحظه ریختن شربت روی سرش خنده‌اش گرفت و زیر لب ادامه داد :«اما امشب که شربت ریخت، بابا شروع کرد!» و چشمانش طوری درخشید که خودش فهمید و سرش را پایین انداخت. 💠 دوباره دستی به موهایش کشید، سرانگشتش را که شربتی شده بود چشید و زیر لب زمزمه کرد :«چقدر این شربت امشب خوشمزه شده!» سپس زیر چشمی نگاهم کرد و با خنده‌ای که لب‌هایش را ربوده بود، پرسید :«دخترعمو! تو درست کردی که انقدر خوشمزه‌اس؟» 💠 من هم خنده‌ام گرفته بود و او منتظر جوابم نشد که خودش با شیطنت پاسخ داد :«فکر کنم چون از دست تو ریخته، این مزه‌ای شده!» با دست مقابل دهانم را گرفتم تا خنده‌ام را پنهان کنم و او می‌خواست دلواپسی‌اش را پشت این شیطنت‌ها پنهان کند و آخر نتوانست که دوباره نگاهش را به زمین انداخت و با صدایی که از طپش‌های قلبش می‌لرزید، پرسید :«دخترعمو! قبولم می‌کنی؟»... ادامه_دارد..... ✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد