eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
27هزار عکس
18.2هزار ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای مؤمن حقیقی بودن نماز و روزه‌های زیاد به تنهایی کافی نیست! صحبت‌های "مقام معظم رهبری" را از دست ندهید 👌 @Emam_kh
✊این دولت غربزده خائن کمر بسته برای به فساد کشیدن و نابودی نسل شیعه ، امروز در فضای مجازی رها شده کودکان این مملکت به انواع مظاهر فساد و بی بندو باری چشم بدوزند، دنیای کودکیشان بخطر می افتد و آقایان هیچ دردی ندارند۰ !!! ولی تصویر و را،، بی شرفان مظهر خشونت میدانند !!! @Emam_kh
داستانی زیبا👌 مردی صبح زود از خواب بيدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشيد و راهي مسجد شد. در راه، به زمين خورد و لباس هايش کثيف شد. بلند شد، خودش را تکاند و به خانه برگشت. او لباس هايش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه مسجد و در همان نقطه مجدداً به زمين خورد! دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. يک بار ديگر لباسیهايش را تبدیل کرد و راهي مسجد شد. در راه ، با شخصی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسيد. آن شخص پاسخ داد: من ديدم شما در راه مسجد دو بار به زمين افتاديد، به خواطر همین چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد از او تشکر فراوان کرد و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه دادند. همين که به در مسجد رسيدند، مرد از آن شخص درخواست کرد تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند اما او از رفتن به داخل مسجد خودداری کرد. مرد درخواستش را دوباره تکرار مي کند و مجدداً همان جواب را مي شنود. مرد از او سوال مي کند که چرا او نمي خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. آن شخص پاسخ داد: من شيطان هستم. مرد با شنيدن اين جواب تکان خورد. شيطان در ادامه توضيح مي دهد: من شما را در راه مسجد ديدم و اين من بودم که باعث زمين خوردن شما شدم. وقتي شما به خانه رفتيد، خودتان را تميز کرديد و به راهتان به مسجد برگشتيد، خدا همه گناهان شما را بخشيد. من براي بار دوم باعث زمين خوردن شما شدم ولی باز هم شما را تشويق به ماندن در خانه نکرد، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتيد. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشيد. من ترسيدم که اگر يک بار ديگر باعث زمين خوردن شما بشوم، آنوقت خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشيد. بنابر اين، من سالم رسيدن شما را به مسجد مطمئن ساختم. نتيجه داستان: کار خيري را که قصد داريد انجام دهيد به تعويق نياندازيد. زيرا هرگز نمي دانيد چقدر اجر و پاداش ممکن است داشته باشد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@Emam_kh
زیبـاتـرین نـگاه خـدا تـا طلـوع بامـدادان حافـظ و همـراه همیشگی شمـا بـاد 🌙شبتـون زیبـا و در پنـاه الطاف بیکران حـق🍁🍂 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ سلام_امام_زمانم❤ ️از قلب داغدیده ندا میرسد بیا ️ازحنجر بریده ندا میرسد بیا ای داغدار لعل لب و چوب خیزران... عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان 🌹تعتعجیل درفرج صلوات🌹 @Emam_kh
عنه عليه السلام : اِبذِل لِصَديقِكَ نَفسَكَ ومالَكَ ، ولِمَعرِفَتِكَ رِفدَكَ ومَحضَرَكَ ، ولِلعامَّةِ بِشرَكَ ومَحَبَّتَكَ ، ولِعَدُوِّكَ عَدلَكَ وإنصافَكَ . وَاضنِن بِدينِكَ وعِرضِكَ عَن كُلِّ أحَدٍ . امام على عليه السلام : جان و مال خود را به دوستت ببخش ، عطا و مجلس خود را به آشنايان ، محبّت و گشاده رويى خود را به عامّه مردم ، و انصافت را به دشمن ؛ امّا دين و ناموس خود را آزمندانه براى خود ، نگه دار و از هركس حفظ كن . الخصال : 147 / 178
🎈 سلام ، صبح زیباتون بخیر دوستان مهربون😊 🔹 یه دعای خیر از ته دل 🎈 یک روز پر از شادی 🔹 یک زندگی آروم 🎈 یک تن سالم 🔹 یک دل بی غصه 🍃🌸نصیب لحظه ها تون🌸🍃 پنجشنبه تون به رنگ آرامش🌷 @Emam_kh
این داستان رو تقدیم می کنم به همه ی مادر های فراموش شده چمدونش را بسته بودیم ، با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود کلا یک ساک داشت با یه قرآن کوچک، کمی نون روغنی ، آبنات ، کشمش چیزهایی شیرین ، برای شروع آشنایی ... گفت : "مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!" گفتم: "مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن." گفت : "کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن! آخه اون جا مادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟" گفتم: "آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری همه چیزو فراموش می کنی!" گفت: "مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول! اما تو چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی دخترم؟!" خجالت کشیدم ...! حقیقت داشت، همه کودکی و جوونیم و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم. اون بخشی از هویت و ریشه و هستیم بود، راست می گفت، من همه رو فراموش کرده بودم! زنگ زدم خانه سالمندان و گفتم که نمی ریم توان نگاه کردن به خنده نشسته برلب های چروکیده اش رو نداشتم، ساکش رو باز کردم قرآن و نون روغنی و ... همه چیزهای شیرین دوباره تو خونه بودن! آبنات رو برداشت گفت: "بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی." دست های چروکیدشو بوسیدم و گفتم: "مادر جون ببخش، حلالم کن، فراموش کن." اشکش را با گوشه رو سری اش پاک کرد و گفت: "چی رو ببخشم مادر، من که چیزی یادم نمی یاد، شاید فراموش میکنم! گفتی چی گرفتم؟ آلمیزر؟!" در حالی که با دستای لرزونش، موهای دخترم را شونه میکرد زیر لب میگفت: "گاهی چه نعمتیه این آلمیزر!!"
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ 🔴 مداحان روی مسئله خانواده تاکید کنند ‌ رهبر انقلاب در دیدار مداحان: از افتخار مداحی به بهترین وجه استفاده کنید و مردم را به سمت اهداف انقلاب و به سمت ایجاد دنیای مومن و سالم و امن و امان هدایت کنید. در این برهه به‌خصوص روی مسئله خانواده تأکید کنید. تصمیم گرفته خانواده را از بین ببرد. از صد سال پیش تصمیم گرفتند خانواده را از بین ببرند؛ این ازدواج‌های سخت و دیرهنگام و فرزندآوری کم، این ازدواج به تعبیر زشتشان سفید که سیاه و غلط است و از بین بردن و از برنامه‌های دشمن است. شما مقابله با این‌ها را وظیفه خود قرار دهید. @Emam_kh