🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌹 #آیات_16_و_17_سوره_آل_عمران
🌸 اَلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَآ ءَامَنَّا فأَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ الْنَّار (16)
ِ
🍀 ترجمه:(پرهیزگاران) كسانى هستند كه مى گویند: پروردگارا! به راستى كه ما ایمان آورده ایم، پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش حفظ فرما.
🌸 الْصاَّبِرينَ وَالْصاَّدِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنْفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَار (17)
ِ
🍀 ترجمه:(پرهیزگاران، همان) صابران و راستگویان و فرمان برداران فروتن و انفاق كنندگان و استغفار كنندگان در سحرها هستند.
🔴 آیات 16و17 سوره آل عمران در ادامه موضوع آیه قبل در مورد اهل تقواست در آیه 15 پاداش اهل تقوا را بیان می کند. و این آیات به ویژگی های افراد با تقوا می پردازد. چرا به این افراد اهل تقوا گفته می شود؟ تقوا یعنی حفظ کردن یعنی هم خود را در برابر گناهان حفظ می کنند و از گناهان دوری می کنند و هم خدا را برای خود حفظ می کنند تا لطف و رحمت الهی را از دست ندهند. افراد با تقوا داراى ویژگى هاى زیر هستند:
1⃣ #اول: آنان با تمام دل و جان متوجه پروردگار خود هستند و ایمان ، قلب آنها را روشن ساخته و به همین دلیل در برابر اعمال خود به شدت احساس مسئولیت می کنند. الذین یقولون ربنا إننا ءامنا فأغفر لنا ذنوبنا و قنا عذاب النار: همان كسانى هستند كه مى گویند: پروردگارا! به راستی که ما ایمان آورده ایم، پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش حفظ فرما.
2⃣ #دوم {الصابرین}: صبر در برابر مشكلات، صبر بر ترک گناهان و صبر بر انجام واجبات.
3⃣ #سوم {الصادقین}: صداقت در گفتار و رفتار.
4⃣ #چهارم {القانتین}: خضوع وفروتنى در انجام دستورات، بدون غرور و خود برتربینى.
5⃣ #پنجم {المنفقین}: از هر چه خداوند به آنان روزى كرده است انفاق می کنند.
6⃣ #ششم {والمستغفرین بالأسحار}: مناجات هاى سحرى و آمرزش خواهى از ويژگی های افراد با تقوا هست. سحر مناسب ترین زمان براى دعاست. در بعضی روایات آمده است: اگر كسى یک سال به طور مداوم، در قنوت نماز شب هفتاد مرتبه استغفار كند، مشمول این آیه مى شود. ابى بصیر از امام صادق علیه السلام درباره ى «المستغفرین بالسحار» پرسید، حضرت فرمودند: رسول خدا صلى الله علیه وآله در نماز وتر هفتاد مرتبه استغفار مى كرد.
🔹 پيام های آیات16و17سوره آل عمران
✅ افراد با تقوا همواره در #دعا هستند.
✅ #ایمان ، زمینه ی عفو الهی است.
✅ #بخشش از شئون پروردگار و لازمه ی تربیت است.
✅ ترس از عذاب #خداوند ، از نشانه های تقواست.
✅ با آنکه اهل تقوا هستند ، باز هم از عذاب الهی باید ترسید.
✅ #صبر و صداقت و اطاعت خداوند و انفاق و استغفار در سحر از ویژگی های افراد باتقوا می باشد.
تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 51
دستم را گرفت، تکیه اش را از درخت کند و به سمت نیمکت رفت. نشست و دستم را رها کرد، بار دیگر کنارش روی نیمکت نشستم. نگاهم را به زمین و قدمی جلوتر از پاهای چفت شده ام دادم.
-اومدم که توضیح بدم ولی...
زیر چشمی نگاهش کردم، متوجه شد. لبخند به لب آورد.
-ولی ندادی!
سرم را سمتش چرخاندم.
-تا پشت در خونتون اومدم در تون باز بود...
هنوز لبخندش محو نشده بود نگاهش هم رنگ شیطنت گرفته بود. از اعترافم لذت می برد. یادش نبود، اگر بود این برق در نگاهش نبود!
اولین مهره ام سوخت. دل اعتراف نداشتم، زبانم نمی چرخید که بگویم. امید داشتم که خودش به یاد بیاورد و راحتم کند.
شکست خورده بلند شدم. نگاهش با حرکتم حرکت کرد.
-چی شد؟
نگاه یخ زده ام را به صورتش دوختم، حرصم را خالی کردم.
-دیدم نیازی به توضیح نیست برگشتم.
خیره نگاهم کرد و خندید. چه در سرش می گذشت؟!
لابد فکر می کرد از شک و فریادهایش هنوز دل گیرم که نگاهش نگاه عاقله فردی به خردسال ناقصه عقل بود!
حوصله ادامه بازی را نداشتم دلگیر از فرهاد و فراموشکاری اش و از خودم و ناتوانی ام چرخیدم و بی حرف دیگری راه خانه را در پیش گرفتم.
صدای فندکش را شنیدم و حرف مجید در ذهنم تکرار شد «فرهاد دیگه اون فرهاد سابق نیست، داغون»
بغض به مکانش برگشت و روی سینه ام جاگیر شد.
چند ساعت دیگر امتحان داشتم، آرامش نیازم بود. زیر لحاف خزیدم، چشم هایم را بستم و خیال فرهاد را پس زدم، باید می خوابیدم. خیره سر بود و به پس زدن هایم توجهی نمیکرد!
صدای زن هر لحظه ملتمس تر میشد.
-عسل... عسل...
بیتابش بودم؛ میشناختمش، انگار مادرم بود!
نباید میگذاشتم دفنش کنند!
زنده بود و دستش سمتم دراز، کمک میخواست!
از پناه درخت بیرون آمدم و سمتش قصد دویدن کردم که مردی با شتاب از پشت سر در آغوشم کشید و دستهای بزرگش روی چشمهایم گذاشته شد. چنگ زدم، جیغ زدم... دست هایش را برنمی داشت؛ می خواست از آنجا دورم کند. صدای زن هنوز میآمد، کاری جز فریاد زدن از دستم برنمیآمد. می خواستم به او بفهمانم که هستم که دل گرمش کنم!
نور به چشم هایم بازگشت. دست مرد روی چشمهایم نبود. پناه درختی در کار نبود و من در اتاقم روی تخت بودم!
بلند شدم و روی تخت نشستم، دست هایم را حصار چشم هایم کردم، گریه ام شدت گرفت. او که بود؟!
چرا نمی توانستم نجاتش دهم؟!
چرا صدایش آنقدر رنجیده و پر درد بود؟!
-عسل... عسل بابا چی شدی؟ باز خواب دیدی؟
صدای نگران بابا بود که آمده و کنارم روی تخت نشسته بود و شانه هایم را در دست هایش گرفته بود. گریه ام شدت گرفت و به آغوش پناه بردم.
-بابا؟
-جون بابا آروم باش، خواب دیدی.
- بابا اون ازم کمک میخواد... دارند دفنش میکنند! زنده زنده! دست هاش رو می بینم سمتم درازه، صدام میزنه، بابا یه مرد با چشم های سبز رنگ داره دفنش می کنه. امشب صورتش رو دیدم چرخید سمتم. چشماش تو تاریکی قبر ستون برق می زد. موهاش روی صورتش ریخته و خیس خیس بود...
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد.......
🍃🌸🍃
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 52
دستهای بابا از دورم شل شد. خوابم را برایش تعریف کردم. کمی آرام شدم و از عالم خواب فاصله گرفتم.
فهمیدم که پناهم سست شده، نه دستی دورم حصار بود نه کلامی سعی در آرام کردنم داشت. خودم را از بابا جدا کردم. رنگش پریده بود و به سفیدی می زد. نگاهش به دیوار روبه رو بود. آنقدر عقلم رشد کرده بود که بفهمم خوابم بیانگر حقیقتی است که بابا می داند و از بازگو کردنش هراس دارد. خیرگی کردم.
-بابا اون زن مامانمه؟
تکان شدیدی خورد، به تقلا افتاد.
-بخواب عسل جان تو خسته ای، از خستگی کابوس می بینی.
نمیخواست بگوید!
زور که نبود!
حالش هم خوب نبود تا پافشاری کنم!
بلند شد، حتی مثل شب های گذشته سرم را نبوسید، از اتاق خارج شد، بی حواس بود که در راهم پشت سرش نبست. هنوز ساعت سه بود!
زیر پتو خزیدم و بی حال به خواب رفتم. با صدای عسل گفتن کسی چشم باز کردم. صدای فرهاد بود که از پشت در می آمد!
متعجب چشم گرد کردم، فرهاد اول صبح پشت در اتاقم چه کار داشت؟! هزار و یک فکر به مغزم هجوم آورد، پررنگ ترینش این بود که شاید حرف هایش پشت درب باز را به خاطر آورده و آمده مهره ی سوخته ام را پسم دهد. تقه ی دیگری به در زد.
-عسل، خوابی؟
با صدای گرفته از خواب گفتم:
-بیدارم بیا تو.
و بلافاصله پتو را کنار زدم و از روی تخت پایین آمدم. در را باز کرد و در چهارچوب ظاهر شد.
-خواب موندی خانم.
تازه هزار و دومین فکر به ذهنم حمله کرد؛ کنکورم!
سریع سرم سمت ساعت چرخید و وای بلندی گفتم و دستپاچه سمت کمد رفتم. با هول لباس هایم را بیرون کشیدم.
-آروم باش عسل، من می رسونمت.
در حالی که موهایم را با کلیپس بالای سرم جمع می کردم نالیدم:
-نمیرسم فرهاد نمیرسم!
با لحن مطمئن تکرار کرد:
-من می رسونمت.
از اتاق خارج شد و در را بست. سریع لباسهایم را تن زدم. داخل سرویس بهداشتی شدم و آبی به صورتم پاشیدم. با عجله
چند دستمال از جعبه اش بیرون کشیدم و از سرویس خارج شدم. در حال پوشیدن کفش هایم بودم که فرهاد با لقمه ی بزرگی که نمی دانستم محتویاتش چیست کنارم قرار گرفت.
- داشتم می رفتم باشگاه. اگه ماشینت رو دم در ندیده بودم متوجه خواب موندنت نمیشدم. هرچی هم زنگ زدم باز نکردید با کلید یدک توی جاکفشی در و باز کردم.
سری تکان دادم، لقمه را بی تعارف از دستش گرفتم و سمت در قدم تند کردم.
-بدو فرهاد نمی رسیما.
لحظه ی آخر موقع بستن در نگاهم سمت آشپزخانه کشیده شد: وای صبحانه ی بابا رو آماده نکردم!
دستگیره ی در را کشید و چفت چهارچوبش کرد.
-زنگ می زنم مامان بیاد آماده کنه براش.
برای راحت کردن خیالم همان دم تماس گرفت و عمه مثل همیشه با جان و دل پدیرفت.
تمام مسیر راه را پر استرس در حال غر زدن بودم و فرهاد با آرامش تاکید به نگران نبودنم برای دیر رسیدن داشت.
حرفش حرف بود! به موقع رسیدیم، با دیدن افرادی که با آرامش سمت سالن میرفتند لبخند پهنی روی لب هایم نقش بست. نگاهم را به صورتش سوق دادم. با لبخند لذت نگاهش را پیش کش خوشحالی ام کرد.
- فرهاد حرفش حرفه!
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد.......
🍃🌸🍃
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️
⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜
َ
✍ترجمه:
☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️
💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫
الهـــــــــــــے آمیݧ
التمــــــــــاس دعــــــــــا
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨
📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿
@Emam_kh
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨
مرحله اول مراقبه، مراقبه نسبت به حلال و حرام است با توجه با علم، معاصی را بشناسیم و آشنا شویم ،
⬅️ اسراف و نجاسات را خوب بشناسیم ؛چقدر نسبت به اینها گاهی بی توجه ی می شود، اینکه نجاسات ترشح کند و لباسات نجس شود...
⤴️ تا مثلا طهارتی که می خواهد بگیرد، آب آفتابه، آب قلیل است؛ با آب قلیل باید 2بار یا3 باربشورد ،همینطورشلینگ توی قطار وهواپیما آب قلیل است توجه به این ها نیست؛
⤴️لذا این نجاست به آدم می ماند ،وبعد باهمان نجاست نماز می خواند ،که مشکلات پیش می آید
↖️ بعضی از منازلها پمپ آب دارند یه پمپ آب دو نوع است یک پمپ آب داریم آب معمولی را که دارد میآید توی خانه میگیرد ذخیره میکند بعد با فشار می دهد بالا یک پمپ آب هم داریم که آب محل را میکشد، یعنی این پمپ وقتی کار میکند بقیه خانه ها که پمپ ندارند ،آب به سختی می آید، خوب اینجا این پمپ که دارد به این شکل کار میکند حکمش آب ،آب غصبی است ؛وضو و غسل با این آب باطل است الا ماشاالله مشکلات این شکلی هست.
⬅️ تو بحث حجابمان برای خانمها این صریح آیه قرآن است
(سوره نور – آیه 31.)
📖" لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا"
برای نامحرم زینتشان را آشکار نکنند؛
⤴️مثلا:همین ابروی اصلاح شده زینت است،به نامحرم نشان نده؛
✨انگشتر طلا که تو دستِ زینت است این و به نامحرم نشان نده
✨صورت بزک کرده و آرایش کرده ...
⏺آدم گاهی میشنود، ما که اهل نگاه نیستیم ولی باخبر میشویم که ،خانم های چادری یه ته آرایشی دارند ، به قول مشهدی ها یک آرایش ملایم ،اگر چادر است آرایش دیگه چیست؟
⬅️ اختلاط با نامحرم ...،و مانند این تو کسب و کار و تو نجاسات و تو ارتباط با نامحرم، تو حرف زدنش، تو نگاه کردنش یه جور، الا ماشاالله
⬅️در مرحله اول مراقبه معصیت داریم و بهش توجه نمی کنیم؛
➖ اینکه اثر و پیشرفت نمی بینیم،
⤴️بخاطر بی توجهی به همین هاست رساله مرجع تقلید را یکبار درس بگیرید
(ایراد ندارد ،زیر چادر مانتویی که رنگ روشن به شرطی که نامحرم نبیند )
#⃣از نشانه های اهل جهنم این است که رنگ مشکی تنشان است میگویند لباس فرعون است
⬅️دنبال برندهای خارجی بودند، این هم از محرمات است؛
الان کشور ما در وضعیت اضطراری است اگر می بینید جنسی ایرانی اش هست ،جنس خارجی مطلقا استفاده نکنید، ولو جنس ایرانی یکی یا دو درجه پایین تر باشد، ولی ببینید خیر به کی دارد می رسد ؟
➖ خیر به مسلمین می رسد یا کفار ؟ ➖شما دارید کی را تقویت میکنید ؟
➖ کی را دارید تضعیف میکنید ؟
➖ کی دارد پیشرفت میکند ؟
*⃣خوب اگرمسلمانان پیشرفت کردند، شما هم پیشرفت معنوی میکنید ،وخدا به شما هم عنایت میکند و دست را می گیرد ؛
↖️ریزکاری ها و اصل ماجرا این هاست ، الان اگر اینها مراعات نشده خیلی نباید، دنبال استاد عرفان و اینها بود، نه اینکه حالا دنبال ولی خدا و انسان صاحب نفس نگردیم،ولی از این انسان صاحب نفس استفاده زیاد نخواهیم برد ،مگر اینکه همین ریزکاری هارا اول کار اینها حل کنیم؛
✨ادامه دارد...
✍حجتالاسلام امینی_خواه
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستانی از کرامات امام کاظم علیه السلام و حُسن خلق نسبت به دشمن خود
شهادت مظلومانه حضرت موسی بن جعفر تسلیت باد🏴
@Emam_kh
🦈🐟لیف_ماهی
- هشت زنجیره بافته به هم وصل می کنیم تا دایره ای تشکیل شود.
- 18 تا پایه بلند می بافیم
- (یکی 6 تای که وسط آن یک زنجیره باشد می بافیم یکی را نمی بافیم یکی دو تایی یکی را نمیبافیم 4 تا دو تایی را به همین ترتیب می بافیم ) داخل پرانتز تکرار شود.
- 6 تایی -5 تا دوتایی-6تای-5 تا دوتایی
- 6تایی- 6دوتایی- 6 تایی- 6 دوتایی
- (6تایی-3 تا دو تایی- یک 1 تایی- 3تا دوتایی) داخل پرانتز تکرار شود.
- مثل ردیف قبل فقط به جای یک تایی دوتا یک تایی و در ردیف های بعدی یک تایی ها اضافه می شود تا به 11 تا یکی برسد.
سپس در رجهای بعدی از یکی ها یک دانه کم می شود تا در آخر به الگوی ( 6تایی- 3 دو تایی- یک 1 تایی-3 دوتایی) برسیم و این الگویداخل پرانتز را تکرار میکنیم.
تزیین لبه ها :داخل هر دانه یک پایه بلند با رنگ دیگر بافته شود سپس در ردیف بعد: 5 زنجیره یک پایه کوتاه
بافت باله ها: با رنگ همرنگ لبه جایی که 6 تایی بافته شده از ردیف هشتم به بعد یک سه تایی سه زنجیره بعد توی خانه ای که زنجیره را شروع کرده ایم می زنیم و این الگو تا تعداد 10 تا سه تایی تکرار میشود.
سمت دیگر لیف نیز به همین صورت بافته شده و سپس دو طرف با استفاده از پایه کوتاه به هم متصل میشود.
شامپو_فرش_خانگی
برای تهیه یک شامپو فرش خانگی، از مواد طبیعی قابل دسترس در منزل استفاده میکنیم و با مخلوط کردن آنها به ترکیب دلخواه خواهیم رسید. یک لیوان آب را به عنوان رقیق کننده و حلال در نظر میگیریم تا بقیه مواد را داخل آن ریخته و با هم ترکیب نماییم.
حال شامپو یا مایع ظرفشویی به آن اضافه میکنیم. فرقی نمیکند از کدام استفاده میکنید، فقط دقت داشته باشید انداره بیشتری اضافه نکنید چراکه همه چیز باید به اندازه باشد. سپس یک قاشق سرکه سفید داخل آن میریزیم.
#سرکه
خصوصیاتی مثل؛ چربی زدایی، بو زدایی و رفع لکههای مختلف، باعث میگردد اهمیت استفاده از آن را در یک شامپو فرش خانگی دوچندان گردد. دقت داشته باشید حتما از سرکه سفید استفاده کنید و به اشتباه از سرکه قرمز در محلول بهره نگیرید.
🍂🍁🍂🍁🍂🍁
@Emam_kh
9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا