🔴تفکر انقلابی
✅تفکر انقلابی اینطور است که میخواهد با اتکا به دانشمندان جوان ایرانی غنیسازی 60درصد را شروع کند و 3روز بعد موفق میشود.
❌تفکر غربزه
❌💯❌تفکر غربزده اینطور است که، میخواهد با التماس به کدخدا مشکلات را 100روزه حل کند ولی بعد از 8 سال در مدیریت بازار مرغ میمانند!
این تفاوت تفکر است...
✍علیرضا گرائی
@Emam_kh
🔴 رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی بهمناسبت روز ارتش جمهوری اسلامی و نیروی زمینی:
👈 ارتش در صحنه و آماده انجام مأموریت است
👈 آمادگیها را تا سر حد نیاز افزایش دهید
✍️ فرمانده معظم کل قوا بهمناسبت سالروز ارتش جمهوری اسلامی و حماسهآفرینیهای نیروی زمینی، پیامی صادر کردند.
🔴 متن پیام حضرت آیتالله خامنهای به این شرح است:
امیر سرلشکر سیّد عبدالرحیم موسوی
فرمانده محترم کل ارتش جمهوری اسلامی ایران
سلام من را به همهی کارکنان عزیز ارتش و خانوادههای محترمشان برسانید. امروز ارتش در صحنه و آمادهی انجام مأموریت است. این آمادگیها را همچنان تا سر حد نیاز افزایش بدهید و نقشآفرینی کنید.
#روز_ارتش
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحيم
🌹 آیه 69 سوره آل عمران
🌸 وَدَّتْ طَآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّآ أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ
🍀 ترجمه: گروهى از اهل كتاب دوست داشتند كه شما را گمراه كنند، ولى جز خودشان را گمراه نمى كنند و نمى فهمند.
🌷 #ودت: دوست داشتند، آرزو داشتند
🌷 #طائفة: گروه
🌷 #یضلونکم: شما را گمراه کنند
🌷 #أنفسهم: خودشان
🌷 #ما_یشعرون: نمی فهمند
🌸 #شأن_نزول_آيه: گروهی از يهود کوشش داشتند افراد سرشناس و مبارزی از #مسلمانان پاکدل چون معاذ و عمار و بعضی دیگر را به سوی آیین خود دعوت کنند و با وسوسه های شیطانی از #اسلام بازگردانند. این آیه نازل شد و همه مسلمانان را از تهاجم فرهنگی و توطئه های دشمن آگاه کرد.
🌸 ودت طائفة من أهل الکتاب لو یضلونکم: گروهی از اهل کتاب دوست داشتند که شما را گمراه کنند. منظور از گروهی از اهل کتاب در این آیه گروهی از #یهود هستند. این آیه نقشه دشمنان اسلام را افشا می کند که برای بعضی از مسلمانان توطئه می کنند. همچنین به گونه ای هم به دشمنان اسلام یادآور می شود که دست از کوشش بیهوده خود بردارند. غافل از این که تربیت مسلمانان در مکتب #پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به اندازه ای حساب شده و آگاهانه بود که احتمال بازگشت از دین اسلام وجود نداشت. آنها دین اسلام را با تمام وجود دریافت کرده بودند، بنابراین دشمنان نمی توانستند آنها را گمراه کنند، بلکه به گفته #قرآن در ادامه می فرماید: و ما یضلون إلا أنفسهم و ما يشعرون: ولى جز خودشان را گمراه نمی کنند و نمی فهمند.
🔹 پيام های آیه69 سوره آل عمران 🔹
✅ #خداوند، نقشه هاى دشمنان دین را افشا و آنان را رسوا مى كند.
✅ شناخت #دشمن و برنامههاى او، لازمه ى درامان ماندن از آسیب هاى احتمالى است.
✅ خطر تهاجم #فكرى و #فرهنگى، جدّى است.
✅ به اظهاراتِ منافقانه ى مخالفان #اعتماد نكنید، آنها قلباً خواستار انحراف شما هستند.
✅ در قضاوت ها، #انصاف را فراموش نكنید. گروهى از اهل كتاب، چنین آرزویى دارند، نه همه ى آنها.
✅ باید كارى كنید كه #دشمن آرزوى انحراف شما را به گور ببرد. كلمه «لو» در موارد ناشدنى بكار مى رود. «لو یضلّونكم»
✅ كسانى كه در صدد انحراف دیگران هستند، ابتدا خود مرتكب حیله، نفاق، تهمت و توطئه مى شوند.
✅ میل به #انحراف دیگران، خود یک انحراف بزرگ اخلاقى است.
تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
❓راهکار های درمانی #وسوسه_های_فکری و ذهنی نسبت به اعتقادات چیست؟
1️⃣ چون اینگونه وسوسه ها منشا شیطانی دارد مرحله اول بی اعتنایی و اهمیت ندادن است که تاثیر بالایی دارد و شخص نباید این ترس را به خود راه دهد که بی دین و بی اعتقاد خواهد شد و اینگونه وسوسه ها طبق حدیث رَفع هیچ گناهی ندارد.
2️⃣ زیاد گفتن ذکر «لااله الا الله» و ذکر «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»؛ یعنی هیچ نیرو و توانى جز از سوى خداوند بلندمرتبه و بزرگ نیست.
3️⃣ دریافت پاسخ شبهه و سوالاتی که ذهن را درگیر کرده است از کارشناس مرتبط و متخصص
4️⃣رعایت بیشتر نظافت مثل مسواک زدن و همچنین شستن سر با سدر
5️⃣ ورزش کردن و خوردن انار و انگور سیاه
6⃣ خواندن هر روز نماز حدیث نفس( دو رکعت مثل نماز صبح)
📚 برگرفته از بیانات استاد محمدی شاهرودی
@Emam_kh
10.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رابطهی پرخوری، با جهاد
※ منبع: مجموعهی اسرار_روزه
@Emam_kh
#استفتائات_امام_خامنهای_مدظله_العالی
🔷س 22: زنی به علت بیماری از روزه گرفتن معذور است و قادر بر قضا کردن آنها تا ماه رمضان سال آینده هم نیست، در این صورت آیا کفّاره بر او واجب است یا بر شوهرش؟
✅ج: اگر افطار روزه ماه رمضان از جهت بيمارى و تأخير قضاى آن هم از جهت ادامه بيمارى بوده است، براى هر روز يک مدّ طعام به عنوان فديه بر خود زن واجب است و چيزى بر عهده شوهرش نيست.
📕منبع: khamenei.ir
@Emam_kh
28.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 141
میان هر هر خنده اش ادامه داد: دمت گرم خوب لهش کردی.
چشم غره ی دیگری رفتم و توپیدم: احمد یه چیزی بهت میگما!
نفسی تازه کردم تا بی احترامی نکنم و با لحنی قدرشناسانه ادامه دادم: کمکم کردی واقعا هم اگه حرفهات نبود نمی تونستم به آرامش برسم ولی از این به بعد نمی خوام نصیحتم کنی بسه به خدا همه چیز ردیفه. بیشتر از این کش دادنتون عصبیم می کنه و به این باور می رسوندم که نکنه یه چیزیم هست و واقعا غیر عادی ام. انشالله یه روزی همه ی زحماتت رو جبران می کنم.
لبخندی زد.
- هیچ چیزیت نیست. هرکسی یه قصه داره تو زندگیش؛ من، فرهاد، تو، همه... چرا باید فکر کنی غیرعادیه زندگیت!؟ نیازی هم به جبران نیست من به خواهرم کمک کردم.
سری با رضایت تکان دادم و لبخندی زدم.
رو به فرهاد که با بهت خیره ام بود و انگار هنوز حرف هایم تفهیمش نشده بود کردم.
- کجاست؟
با گیجی پرسید: کی؟
پوفی کشیدم.
-بابام! صابر خان!
- آهان همین جا تو تهرانه تو هتل. پوریا زنگ زد آدرس می خواست که گفتم صبر کنه نظر تو رو بپرسم.
- بهش آدرس بده البته اگه از نظرت مشکلی نداره که بیاد اینجا.
دلخور نگاهم کرد. حرف نزدنش از صدتا فحش بدتر بود.
از احمد عذرخواهی کردم و به اتاقم رفتم. آرامتر شده بودم جایی شنیده بودم آرامش بعد از غر زدن لذت بخش ترین حال ممکن است و حالا من آن حال را تجربه کردم.
دقایقی بعد تقه ای در اتاقم خورد.
- عسل بیداری؟
- بیدارم.
-بیام تو؟
دلم خواست اذیتش کنم و سرد و جدی گفتم: نه حوصله ندارم.
دستگیره در پایین رفت و در باز شد و صورت خندان فرهاد را میان در نیمه باز دیدم.
- بیخود حوصله نداری! پاشو آماده شو بریم بیرون.
لبخندم را به زور پنهان کردم! بله من این فرهاد را می خواستم. قلدر، کمی بی ادب و زیادی زورگو...
- نمیام.
در را کامل باز کرد و داخل آمد و مستقیم سمت کمد رفت. درش را باز کرد و نگاهی به ردیف مانتوهایم انداخت با کنجکاوی خیره اش بودم تا ببینم کدام مانتو ام را برمی دارد دست برد و مانتوی سفیدم را بیرون کشید همان که روز عقدم پوشیده بودم. سمتم چرخید و گفت: پاشو تنبلی نکن، گرسنمه ساعت دهه هنوز شام نخوردم.
تازه یادم به معده خالی ام افتاد. از خدایم بود ولی پشت چشمی نمایشی نازک کردم و بلند شدم.
- فقط به خاطر اینکه خودم هم گرسنمه قبول می کنم.
خنده اش گرفت: منت سر بنده سراپا تقصیر میذاری بانو.
مانتو را دستم داد. ایستاده بود و نگاهم می کرد.
- بروبیرون که لباسامو عوض کنم خوب.
برق شیطنت در چشم هایش دوید.
-محرمیم دیگه، چه ایرادی به حضورمه!؟
پشت بند شوخی اش چشمکی زد.
با حرص سمت در هلش دادم.
- برو بیرون ببینم بچه پررو.
با تغییر رفتار فرهاد چقدر روحیه ام تغییر کرد. حتی آمدن صابر و دیدارش هم دیگر آنقدر وحشتناک و پر استرس نبود لباسهایم را تعویض کردم و جلوی آینه ایستادم دلم کمی دلبری کردن خواست! کشوی میز را باز کردم و جعبه لوازم آرایشی که مریم برایم تهیه کرده بود را بیرون آوردم، ریمل را برداشتم و برسش را چند بار روی مژه های بلندم کشیدم، لب هایم را هم با رژ قرمز رنگی پوشش دادم. از تغییر قیافه ام لبخندی روی لب هایم نشست، شال طلایی ام را روی سرم انداختم ادکلنم را زدم، کیفم را برداشتم و از اتاق بیرون رفتم. جلوی آینه قدی ایستاده بود. تیپ سفید مشکی اش اندام مردانه اش را درشت تر نشان میداد، لبخندی زدم و در دل اعتراف کردم که صفت جذاب برایش کم است. سنگینی نگاهم را حس کرد و بالاخره رضایت داد و موهایش را رها کرد. سمتم چرخید و نگاهش خشک صورت ام شد، خیلی کم پیش می آمد که آرایش کنم همین هم باعث تعجبش شده بود. نگاه بازی گوشش را از روی لب هایم به چشم هایم تغییر داد زد.
-چه خانم خوشگلی!
خنده ام گرفت.
- میگن مردها عقلشون به چشمشونه دروغ نگفتنا! با یه ذره رنگ کاری این جوری تعریف می کنید وای به روزی که مثلا تو حادثه ی تصادفی صورتممون رو از دست بدیم؛ اون وقته که شما عقل به چشم ها چه بکنید!
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺