eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
26هزار عکس
17.1هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⁉️ آیا تزریق سرم و آمپول های تقویتی در حال روزه جایز است؟ ✅ بنابراحتیاط واجب، باید از تزریق سرم و آمپول تقویتی در حال روزه خودداری شود. ⁉️ ‌آیا تزریق واکسن که در عضله یا زیر پوست تزریق می‌شود؛ روزه را باطل می‌کند؟ ✅ باطل نمی‌کند. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 🔹 چند روز پیش به عنوان مسافر سفری با تاکسی اینترنتی داشتم. 🔸اون روز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود. راننده حدودا ۴۰ ساله بود و آرامش عجیبی داشت که باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم. هیچی نمی‌گفت و فقط گوش می‌کرد. وقتی صحبتم تموم شد، گفت: یه قضیه‌ای رو برات تعریف می‌کنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی، ۱۲ تومن شده بود. گفتم: بفرمایید. 🔹برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده می‌نویسم. 🔸یه مسافری بود هم سن و سال خودم، حدودا ۴۰ ساله. خیلی عصبانی بود. 🔹وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده، گفت: چرا اینقدر همکاراتون ... هستند. از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. گفتم: چی شده؟ 🔸مسافر گفت: هشت بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگر می‌رسند و بعد لغو کردند. 🔹من بهش گفتم: حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن. 🔸این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت: حکمت کیلو چنده، این چیزا چیه کردن تو مختون؟ 🔹با گوشیش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا می‌کرد و حرص می‌خورد. بازاری بود و کلی ضرر کرده بود. 🔸حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد. من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم. 🔹سن خطرناکی است و معمولا همه تو این سن فوت می‌کنن چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول می‌کشه. 🔸من سرپرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ... هستم و مسافر نمی‌دونست. 🔹خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی! 🔸دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. 🔹من اون موقع شیفت بودم و بیمارستان بودم. تازه اون موقع فهمید که من سرپرستار بخش هستم. 🔸اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد. 🔹گفتم: دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون هشت همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری. 🔸تو فکر رفت و لبخند زد. 🔹من اون موقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ‌کسی نبود به من قرض بده. 🔸رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم. 🔹تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود! حکمت خدا دو طرفه بود. 🔸هم اون مسافر زنده موند و هم من سکه رو ۴ میلیون و ۴۰۰ هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد. 🔹همیشه بدشانسی بدشانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم. 🔸اینا رو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیم رو فراموش کردم. 🔹من هم به حکمت خدا فکر کردم. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 149 از ادا هایش خنده ام گرفت و عکس گرفته شد. معترض دستم را سمت گوشی اش بردم تا بگیرمش. -پاکش کن. گوشی را عقب کشید و داخل جیبش گذاشت. - دختر بد گوشی وسیله ی شخصی! چپ چپی نگاهش کردم. مریم در حالی که سمت ساختمان ویلا می‌رفت داد زد: احمد سلفی گرفتنت تمام شد بیا در رو باز کن بریم داخل، یخ کردیم. احمد چمدان ها را از دست فرهاد گرفت. - فرهاد تو تخته ها و چوب ها رو بیار. الان ویلا یخه شومینه رو راه بندازیم. - باشه پس تو برو در رو باز کن، آب دماغ زن مجید راه افتاد! باز خنده ام گرفت. مریم داد زد: شنیدما فرهاد خان! فرهاد با خنده دست هایش را به حالت تسلیم بالا گرفت. - بابا چیز بدی نگفتم که بده به فکرتم حالا بیا خوبی کن! -نمردیم و با ورژن جدید خوبی کردن هم آشنا شدیم! بینی اش را بالا کشید و ادامه داد: یخ کردم اقایون خیر بیاید خوبی کنید در رو باز کنید. با احمد هم قدم هم نزدیکشان رفتیم. چمدان ها را روی زمین گذاشت و دسته کلیدی در آورد و داخل قفل فرو کرد کمی تابش داد و گفت: لعنتی باز نمی کنه! مجید گفت: بده ببینم مگه میشه! اشتباه ننداختی کلید رو؟ احمد در حالی که از ناراحتی پوف می کشید و کلید را بررسی می کرد گفت: نه خودشه، باز نمی کنه! مریم با دستمالی بینی ش را پاک کرد. -باید چیکار کنیم؟ احمد: باید بمونیم همین جا تا صبح که برم کلید ساز بیارم. مریم: وای احمد یخ می‌زنیم که! فرهاد با کیسه های بزرگ حاوی چوب ها به سمت مان آمد. - چی شده؟ احمد کلید را بار دیگر داخل قفل کرد و خیلی راحت با یک بار پیچاندنش در قفل در را باز کرد و خونسرد گفت: چیزی نیست منتظر تو بودم بیای آب دماغ مریم رو از نزدیک ببینی! با خنده بدون اینکه چمدان‌ها را بردارد پا به فرار گذاشت و مریم به دنبالش داخل ساختمان شد و داد زد: می کشمت احمد! همگی با خنده داخل ساختمان رفتیم. صدای خنده های احمد و جیغ های مریم ویلا را پر کرده بود. مجید داد زد: احمد مرده شور خودت و شوخی های خرکیت رو ببرن. بیا برو فیوز رو بزن تو تاریکی می دوید دنبال هم می خورید زمین. احمد میان خنده که کلماتش را تیکه تیکه می کرد گفت: زنت رو... بگیر... منو نخوره... تا... برم فیروز رو بزنم. فرهاد چمدان ها را داخل آورد و در را بست پروژکتور گوشی ام را روشن کردم. مریم نفس زنان روی مبل ولو شد رو به احمد که روی اپن آشپزخانه ایستاده بود و می خندید گفت: دارم برات حالا! فرهاد حینی که چوپ ها را داخل شومینه می چید روبه احمد کرد. -خرس گنده بیا پایین برو فیوز رو بزن. احمد با یک حرکت روی زمین پرید و چشم بلندبالایی گفت و از ویلا خارج شد. نزدیک مریم رفتم و کنارش نشستم. به بینی سرخ شده اش نگاه کردم. - حالا انقدر ها هم سرد نیستا! چشم هایش را تابی داد و گفت: ببخشید دیگه من مثل تو دنبه ندارم که تو سرما محافظت کنه از استخونام! مشتی به پهلویش زدم. - بی شعور من دنبال دنبه دارم!؟ گوشت بازویم را چلاند و گفت: از تبریز آمده بودی لاغر شده بودی ولی بازم چاق شدی. به کل از بحث سرما فاصله گرفتیم. نگاهی به اندامم کردم. - جدی میگی؟! آرام زمزمه کرد: آره نون شوهر بهت ساخته. با چشم و ابرو سمت فرهاد اشاره کردم و نیشگونی از پهلویش گرفتم. - خفه شو مریم میشنوه زشته! فرهاد کبریت را میان چوب ها انداخت و بلند شد و خندان رو به مریم کرد. -خانوم من رو اذیت نکن مریم خانوم. دلم برای خانمم نگفتنش رفت و برنگشت، لبخندم دل از دست رفته ام را رسوا کرد. مریم بلند شد و نزدیک شومینه رفت. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد...... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ 🌺🍃🌸🍃🌺
‍ رمان به_تلخی_شیرین قسمت 150 - چطور شما خانم مجید رو اذیت کنید عیبی نداره فرهاد خان! جواب های هویه! تازه من که چیز بدی نگفتم! گفتم نون شوهر بهت ساخته روز به روز داری چاق تر میشی. با اعتراض نامش را صدا زدم: مریم!؟ فرهاد خنده ای کرد. نور پروژکتور گوشی اش را سمتم گرفت چشمکی به نگاه شرم زده ام زد و رو به مریم گفت: من باید بپسندم که می پسندم! ورود احمد به داخل ساختمان به موقع بود که توانستم به خودم مسلط شوم و تن گر گرفته و صورت سرخ شده ام را به حالت عادی برگردانم. به یاد دارم فرهاد همیشه و راحت هر حرفی را می زد و هر حرکتی را انجام می‌داد و ترس و ابایی نداشت ولی نمی‌دانم چرا حالا این طور از حرف ها و حرکاتش خجالت می کشیدم و گر می گرفتم، حالا که محرمش بودم! با زدن کلید برق و روشن شدن خانه همگی پروژکتور های گوشی هایمان را خاموش کردیم. تازه فضای سنتی خانه نمایان شد. دیوارهای تزیین شده با چوب و تابلوها و ظروف کار دست... در هر گوشه ی سالن یک نوع از آلت موسیقی قرار داشت از تار و سه تار و گیتار تا پیانو و تنبک و ترومپوت! نگاهم را از سنتور نصب روی دیوار گرفتم و رو به احمد کردم و با بهت پرسیدم: احمد این همه آلت موسیقی رو همه رو بلدی بزنی؟! سری به نشانه ی مثبت تکان داد. -از هر کدوم یک سر سوزن. فرهاد ضربه ای به شانه اش زد و سمتم آمد. - شکسته نفسی می کنه همه رو در حد استادی و حرفه ای بلده. نگاهم را از فرهاد که کنارم می‌نشست گرفتم و به احمد دادم. - بهت نمیاد احمد آفرین خوشم اومد! مجید رو به رویمان نشست. -البته دو ساله دست به هیچ کدوم نزده! تعجبم بیشتر شد. -چرا؟! احمد لبخندی زد و با شیطنت گفت: گذاشتمش بغل مدرک دکترام تنها نباشه. مجید و فرهاد با غم به یکدیگر نگاه کردند. احمد از جایش بلند شد و گفت: اتاق هاتونو بردارید من که همین جا می خوابم. و به کنار شومینه اشاره کرد. - دوتا اتاق بیشتر نداره ویلا. یکیش برای مریم و مجید. سمت فرهاد نگاه کرد و ادامه داد: یکیشم تو و عسل. به ساعت دور مچش نگاهی کرد. - هنوز سر شبه بابا. نیومدیم که بشینیم. اومدم خوش بگذرونیم. پاشید لباس گرم بپوشید بریم لب دریا. از همان بدو ورودمان صدای دریا را می‌شنیدم. پرسیدم: صدای دریا میاد ویلا ساحلیه؟ مجید در حالی که بلند می شد گفت: آره یه آلاچیق خوشگلم پشت ویلاست بریم که جون میده الان سیب زمینی آتیشی درست کنیم. یادم به گذشته کشیده شد. از همان بچگی هم مجید عاشق سیب زمینی و چای آتیشی بود. مریم شال گردنش را سفت کرد و با لبخند رضایت بخشی بلند شد. -من آماده ام. هنوز اورکت فرهاد تنم بود به قیافه ام که مطمئناً شبیه دلقک‌ها شده بود خنده ام گرفت. کت را درآوردم و روی پای فرهاد که روی مبل ولو شده بود گذاشتم و بلند شدم. سمت چمدانم رفتم، قفلش را باز کردم و پالتوی مشکی ام را بیرون کشیدم. مانتو ام را درآوردم و پالتو را تنم کردم. - من هم آماده‌ام. همگی سمت بیرون راه افتادیم. لحظه ی آخر فرهاد دست برد و از روی میز عسلی کنار دیوار گیتار را برداشت. احمد اعتراض کرد: اونو کجا میاری؟! فرهاد خونسرد گفت: می خوام بزنی برامون. - ول کن جان جدت. بزارش تو بیا. ولی فرهاد توجهی نکرد و در را پشت سرش بست. ویلا را دور زدیم. هوا تاریک بود و دریا در تاریکی فرو رفته بود. صدای امواج کوتاهش می‌آمد. مسافتی را طی کردیم تا به نزدیکی ساحل و آلاچیقی که مجید تعریفش را می‌کرد رسیدیم. خیلی زود پسر ها دست به کار شدند و آتشی میان آلاچیق راه انداختند. احمد چراغ فیتیله ای را گوشه ای از آلاچیق گذاشت نور زرد رنگ و کمرنگش فضا را زیادی شاعرانه کرد. نگاهم را به دریا دادم. -نمیشه رفت سمت دریا؟ احمد: نه خطرناکه موج های شب بی رحمند. نویسنده : زهرا بیگدلی ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 🌺🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️ ⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜ َ ✍ترجمه: ☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️ 💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫 الهـــــــــــــے آمیݧ التمــــــــــاس دعــــــــــا ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ 📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿 @Emam_kh
🔴رابطه بیکاری با فساد اخلاق🔴 از رابطه كار با تهذيب اخلاق و رابطه بيكاري با فساد اخلاق و هرزگي روح‏ و فكر و احساسات نبايد غافل بود. 🔵👈 آدم بيكار اگر غيبت نكند و به تعبير قرآن كريم اگر گوشت مردار نخورد پس چه بكند؟ روح آدمي نيز مانند معده‏‌اش غذا مي‏‌خواهد، اگر غذاي كافي نرسيد به هر چه رسيد سد جوع مي‏‌كند ولو با چيزي كه مستقذر و مورد تنفر باشد. در سالهاي قحطي و گرسنگي عمومي‏ ديده شده كه افراد گوشت يكديگر را خورده‏‌اند. 🔵👈 اگر به روح آدمي نوبت به‏ نوبت به طوري كه اين نوبت‌ها قطع نشود غذاي كافي نرسد يعني چيزي كه روح‏ را سير و راضي و قانع نگه دارد، چيزي كه توجه روح را به خود جلب كند و انديشه‏‌ها و احساسات را متمركز سازد، در اين صورت روح گرسنه مي‏‌ماند و ناچار به گوشت برادر مؤمن در حالي كه مرده باشد تغذّي مي‏.نمايد يعني غيبت‏ مي‏‌كند. 🔵👈 زناني كه معمولا در خانه ها مي‏‌نشينند و هيچ كاري ندارند، بيش از هر طبق و طايفه ديگر به غيبت كردن مشغول مي‏‌شوند چون بيش از هر طبقه‏ ديگر از لحاظ روحي گرسنگي و بي غذايي مي‏‌كشند. 🔵👈 به هر حال آدم بيكار به‏ انواع مفاسد اخلاقي و بيماري‌هاي رواني و عصبي مبتلا مي‏‌شود و زندگاني اش‏ سياه و تباه مي‏‌گردد. 📚حکمتهاواندرزها ، شهید مطهری (ره) ص124
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 آیا خطر تعویق انتخابات جدی است ؟؟؟ با پالس هایی که حسن روحانی در این دو روز داده است احتمال به تعویق انداختن از سوی برجامیان افزایش یافته است. فرض کنید ستاد کرونا به ریاست روحانی به بهانه افزایش همه گیری کرونا تصمیم بگیرد انتخابات به تعویق بیفتد. یا مقام معظم رهبری مخالفت می کنند یا موافقت. اگر موافت کنند که روحانی و تیمش به خواسته خود رسیده اند و فرصت کافی برای ادامه بازی خطرناک برجام و تحمیل خسارات دیگر بر ملت و مملکت پیدا می کنند. اگر هم مخالفت کنند فریادهای خناسان بلند می شود که ایهاالناس رهبری می خواهد برای انتخابات ، مردم را به کشتن بدهد و صدها انگ و تهمت از این قبیل. نهایت این درگیری هم مشارکت بسیار پایین مردم در انتخابات خواهد شد . تنها کاری که دوستان و دلسوزان انقلاب در این رابطه می توانند انجام دهند تبیین و افشاگری نیات سوء آقایان برای مردم است و آگاهی مردم ، تنها راه خلع سلاح تعویقیان است... ✍ قاسم_اکبری @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️فاجعه ی بی ارزش شدن پول ملی؟؟ 🔴نماینده های مجلس، از اولین کاراشون باید 1⃣ باشه.. یعنی؛ رو از اقتصاد حذف کنن.. 2⃣ جلوی توسط بانک مرکزی و توسط بانک ها رو بگیرن .. و کار سومشون باید... 3⃣ باشه... @Emam_kh
✅ شاهتره یک پاک کننده‌ای عالی برای کبد و خون و جوش‌های چرکی صورت⇩ ✍این گیاه به دلیل وجود آنتی اکسیدان‌های عالی ،پاک کننده‌ای فوق العاده برای پاکسازی و می‌باشد. اگر صورتتان جوش‌های چرکی و قرمز میزند بر اثر کبد است، برای پاکسازی کبد و جوش‌های چرکی صورت دم کرده شاتره بسیار مفید است. استفاده پشت هم از ان به مدت 20روز تا یکماه صورت و کبد و خون را پاکسازی می‌کند. ____
حلوا_نونی آرد‌: یک لیوان ، آب: یک لیوان، شکر: یک لیوان سرخالی، روغن و کره: از نصف لیوان کمتر، گلاب:نصف لیوان، زعفران و هل : به میزان لازم طرز تهیه: اول شكر رو با آب ميزاريم بجوشه، وقتى به جوش اومد زعفران دم كرده و گلاب و هل رو بهش اضافه ميكنيم و ميزاريم كنار تا کمی از حرارت بیفته. آرد الک شده رو روی حرارت ملایم گذاشته و مرتب هم میزنیم تا بوی خامی آرد گرفته و کمی کرم رنگ بشه(البته با شعله كم چون آرد زود ميسوزه)،کمی بعد ، مخلوط کره و روغن رو بهش اضافه میکنیم و کمی تفت میدیم. سپس شربت رو بهش اضافه و تند تند هم ميزنيم تا غليظ بشه ، اگر شل بود ميتونيد بزاريد روی شعله و هم بزنيد تا آب شربت بخار و حلوا سفت تر بشه. بعد از روی حرارت برداشته مابین نونها قرار میدیم . 🍪🍩🍪🍩🍪
🔰حق الناس حق الناس فقط زدن جیب مردم نیست! حق الناس فقط کلاهبرداری واختلاس نیست! 🔴گرفتن آرامش مردان، پاکی چشم و قلب مردان 🔴گرفتن آرامش خاطر زنان و نابودی تعهد و عشق بین همسران 🔴تنوع طلب کردن مردان و سرد شدن خانه 👈همه حق الناس هایی است که به واسطه ی بی حجابی و دلبری های خیابانی بر گردن ماست! ❌خداوند هرگز حق الناس را نمی بخشد. @Emam_kh
🚨 پاسخ فرمانده کل ارتش به روحانی: دشمنان در سست کردن پیوند ناگسستنی ارتش با امام، رهبری و مردم توفیقی نداشته‌اند ☑ امیر سرلشکر موسوی فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی ایران: ▪️ارتش از همان روزهای اول پیروزی انقلاب تا امروز تحت شدیدترین و پیچیده ترین هجمه‌ها و عملیات روانی قرار گرفته است. ▪️دشمنان می‌خواستند پیوند ناگسستنی ارتش با امام، رهبری و مردم را سست کنند، اما کوچک‌ترین توفیقی در این راه نیافته و نخواهند یافت. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ پای_درس_دل 🍃 دائم «قُل‌ هوَ الله‌احد» را بخوانید و ثوابش را هدیه ڪنید به امـام زمـــــان علیه الســـــلام. این ڪار شما را با برڪت میڪند و مـــورد تــــوجه خـاص حضــرت قــرار مـےگیرید. ‍ 🌷آیت‌الله‌بهــجت(ره): @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🍃 امشب نگاه کن به اطرافت به خوشبختی هایت به کسانی که میدانی دوستت دارند و به خدایی که هرگز تنهایت نخواهد گذاشت خـ♡ـدایا آنگونه عزیزانم را بنگر که احساس کنند خوشبخت ترین کائناتند دل‌هایشان را سرشار از آرامش و خانه‌هایشان را گرمای محبت خدایی‌ات ببخش 🌙شبتـون پـر از آرامـش الهـی🌸🍃 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻اگر توکل کنیم، از کدخداهای جهانی نمی‌ترسیم. 🔻رزق و روزی ملت ما، در دستان ابرقدرت‌ها نیست! ✔️ استاد سید محمّدمهدی میرباقری: «متاسفانه برخی خیال می‌کنند که رزق و روزی ما، در دستان قدرت‌های عالم است! چگونه یک انسان و جامعه می‌تواند از کدخداهای جهانی نترسد؟ این در قرآن یک راه بیشتر ندارد و آن اینکه "مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه"؛ یعنی اینکه کسی که به خدا توکل کرده خدا سرپرستی او را برعهده می‌گیرد. نباید محاسبات مادی مانع انجام تکلیف الهی شود. توکل یعنی اینکه به غیرخدا دل نبندیم. توکل یعنی اینکه از غیرخدا، نه بترسیم و نه به آنها امیدی داشته باشیم. آنهایی که اهل توکل نیستند خیلی سریع می‌خواهند مسیر را به سمت دیگری ببرند». ۱۳‌۹۴ @Emam_kh
🔴غرش سحرگاهی نیروهای مقاومت/ برق از سر اسرائیل و عربستان پرید 🔹سحرگاه امروز نیروهای مقاومت در دو عملیات همزمان مواضع مهم و استراتژیک اسرائیل و عربستان سعودی را هدف قرار دادند. 🔹وقوع یک انفجار در نزدیکی تاسیسات هسته‌ای دیمونا اسرائیل و حمله پهپادی به فرودگاه ملک خالد عربستان در فاصله چند دقیقه برق از سر اسرائیل و عربستان پراند. 🔹غافل‌گیری این اقدامات به حدی بوده که تا کنون مواضع متعدد ضد و نقیضی در خصوص مبدا شلیک راکت‌ها به مناطق اسرائیلی منتشر شده است. 🔹فاکس نیوز دقایقی پیش اعلام کرد که هنوز هیچکس در اسرائیل نمی‌داند چه اتفاقی افتاده و قرار است ارتش در بیانیه‌ای اتفاقات رخ داده را تشریح کند. 🔹با این حال ارتش رژیم صهیونیستی صرفا به اعلام اینکه یک فروند موشک شلیک شده از سوریه در منطقه «النقب» در نزدیکی تاسیسات دیمونا فرود آمده، اکتفا کرد و توضیحات بیشتر را به زمان دیگری موکول کرد. @Emam_kh
خبری نیست. بچه‌ها میخواستن کسی تو اسرائیل سحری خواب نمونه. 😅😅 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ 🌸سلام_امام_زمانم🌸 در لغتنامه قلبم مترادف دلتنگی است مولای عزیز و غریبم بیا و با دستهای گره گشای خودت.. معنای صبح هایم را عوض کن... ای غریب ترین دلتنگ عالم 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
پيامبر صلي الله عليه و آله: اَللّهُمَّ! لَكَ صُمْنا وَ على رِزْقِكَ اَفْطَرْنا، فَتَقَـبَّلْهُ مِنّا، ذَهَبَ الظَّماءُ وَ ابْتَلَّتِ الْعُروقُ وَ بَقِىَ الاَْجْرُ؛ پيامبر صلي الله عليه و آله: بار خدايا! براى تو، روزه گرفتيم و با روزى تو، افطار مى كنيم، پس آن را از ما بپذير. تشنگى رفت و رگ ها شاداب شد و پاداش ماند. كافى، ج 4، ص 95، ح 1.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلااااام 🌸 خـدای مهـربانـم در این روز عزیز به دل‌هایمان صفا و صمیمیت به دیدگانمان توان دیدن زیبائی‌ها و به دستانمان توان و قدرت هدیه دادن عشق را عنایت بفرما و این ماه را پر از خیر و برکت و اتفاق‌های قشنگ برایمان مقدر بفـرما 《آمیـن یـااَرْحَـم‌َالرّاحِمیــٖنْ》 روزتون نورانی🌸🍃 @Emam_kh
👤 استاد خدایا شکر فکر کن من اگر در کره به دنیا آمده بودم، در آمریکا به دنیا آمده بودم. حسین(ع) نداشتم؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ مَولانا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ» عجب خطری از روی سرم رد شده! الحمدلله خدایا شکر. یک معلول در خیابان می‌بینی، امام باقر(ع) می‌فرماید: سریع خدا را شکر کن. اما نه جوری که او بشنود! او هم احترام خاص خودش را دارد. حساب کتابش جداست. داریم در آن دنیا که بعضی‌ها می‌گویند: «کاش معلول می‌بودیم»، وقتی گناه چشم را می‌بینند می‌گویند: «کاش کور بودیم»، گناه پا را می‌بینند می‌گویند: «کاش پا نمی‌داشتیم». خدا او را هم دوست داشته. بگو: الحمدلله چقدر دوستم داری! شکر. 💾 📆 5/مرداد/1393 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا