رمان به_تلخی_شیرین
قسمت 162
گله کرد که چرا تمام این
سال ها اینقدر در حقش بی انصاف بوده ام و محبت هایش را طور دیگری در خود تعبیر کرده ام! با تمام شدن گله هایش من هم شروع به تعریف ماجراهایی که برایم اتفاق افتاد و با فرهاد دیده و شنیده بودیم کردم، همه را گفتم البته جز سکونتم در خانه ی فرهاد و محرمیت مان. اشک ریخت و دل داریم داد و قربان صدقه ام رفت. با به صدا درآمدن زنگ خانه اشک هایم را پاک کردم و بلند شدم و در را باز کردم. فرهاد بود با کلی خرید. به محتویات داخل کیسه ها نگاه کردم. قبل از من عمه لب باز کرد: اینا چیه مادر؟
سمت آشپز خانه قدم برداشت و گفت: یکم مواد غذایی، گفتم حتما چند ماه عسل نبوده یخچالم خالیه دیگه.
با این که این روز ها دلگیر رفتارش بودم ولی باز ایمان داشتم که برایم مثل کوه است و حواسش به همه چیز است.
عمه دستم را گرفت و سمت در کشید و رو به فرهاد گفت: نازی به این چیزها نبود مادر. مگه من میزارم عسل تنها بمونه اینجا! از امروز بالا میمونه پیش خودم.
لب به اعتراض بازکردم: آخه نمیشه که من مزاحم...
حرفم را با عصبانیت برید به خدا نه و نو بیاری تو حرفم دیگه اسمت رو نمیارم!
به فرهاد نگاه کردم. لبخندی زد و شانه ای به نشانه چاره ای نیست بالا انداخت. نمیخواستم ناراحتش کنم گرچه اصلا دلم به این کار راضی نبود ولی موقتا قبول کردم تا بعدا حلش کنم. همراه عمه و فرهاد به واحدشان رفتم. با علی آقا سلام و احوالپرسی کردم، مثل همیشه با خوش رویی میزبانم شد و نگذاشت معذب شوم. عمه مینا اتاق میهمان را برایم آماده کرد و چمدانم را که فرهاد آورده بود داخل اتاق برد. آمدنش که طولانی شد بلند شدم و با عذرخواهی فرهاد و پدرش را تنها گذاشتم و به اتاق رفتم. عمه را در حال چیدن لوازم در کمد دیدم. لبخندی زدم. مثل ابر بهار گریه میکرد و دانه به دانه لباس هایم را تا می زد و داخل کمد می چید. نزدیکش رفتم و کنارش روی زمین نشستم و در آغوشش کشیدم.
-عمه فدات شم برای چی گریه می کنی؟
- باورم نمیشه برگشتی عسل! به خدا همه اش فکر می کردم دیدارمون موند به قیامت. من بزرگت کردم عسل به خدا برام خیلی عزیزی مدیونی اگه باز به سرت بزنه از پیشم بری.
تحت تاثیر کلامش بوسه ای بر گونه اش زدم.
- عمه چشمم کف پات اینجوری نکن با من. غلط کردم! خوبه؟
به زور عمه را آرام کردم و او را به اتاقش برای استراحت فرستادم. فردا جمعه بود و می توانستم بیشتر استراحت کنم. با برگشتن و صحبت کردنم با عمه مینا احساس میکردم باری از روی دوشم برداشته شده و به آرامش رسیده ام آینده و پیشامدهای هایش را به خدا سپردم و در تخت دونفره زیر پتو خزیدم و با لبخندی که از رضایت و آرامش ناشی بود به خواب رفتم.
بنا به عادت صبح زود بیدار شده و از اتاق خارج شدم با شنیدن سر و صدا از آشپزخانه مسیرم را انتخاب و داخل رفتم. عمه مشغول آشپزی بود.
- سلام صبح عمه فعالم به خیر.
سرش را سمتم چرخاند و لبخند صورتش را پوشاند.
- سلام عزیز دلم قربونت چشمات برم صبح تو هم بخیر. چرا اینقدر زود بیدار شدی؟
روی صندلی پشت میز نشستم.
-خدا نکنه عمه. عادت دارم یه مدت که روتین بیدار میشم برای رفتن به بیمارستان دیگه جمعه هم نمی تونم بخوابم مگه اینکه خیلی خسته باشم.
به قابلمه اشاره کردم.
-از الان برای ظهر دارید غذا می ذارید.
در قابلمه را گذاشت و سمت سماور رفت.
-خورشت باید جا بیوفته. زمان می بره.
لبخندی زدم و طعم غذا های خوش مزه ی عمه زیر زبانم آمد.
- آشپزی رو دوست دارم باید یاد بگیرم.
کره و مربا را روی میز گذاشت.
-دختره و دست پختش.
چشمکی زد و ادامه داد: خودم یادت میدم.
نویسنده : زهرا بیگدلی
ادامه دارد...
🌺🍃🌸🍃🌺
:
🦋روزی چند بار سر نماز به خدا میگیم
خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو کمک میخواهیم.
🍃و بعد در طی روز مشکلات زندگی مثل امتحانهای کلاسی، یکی یکی میان تا بهمون نشون بدن چقدر پای حرفی که زدیم، ایستادیم.
🎯دقیقا تو اوج مشکلات از ما میپرسن
اگر واقعا خدا رو میپرستی، چرا انقدر نگرانی ؟؟ آیا خدای تو از پس مشکلاتت بر نمیاد؟؟ آیا خدای تو حکیم و توانا و بینا نیست؟ آیا خدای تو جبران کننده و مهربان ترین مهربانان نیست؟؟
🦋گاهی باید از خودمون بپرسیم
واقعا تو دنیا چشم امیدمون به کیه؟؟ به پول و ثروتمون به همسر، به رفیق، به پارتی؟؟
خدایی که برای خودمون ساختیم واقعا کیه؟؟
و دقیقا رسیدن به جواب این سوالهاست، که گره کور آرامشمون رو باز میکنه. ❤️
🦋إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
🌺🌿[ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ] ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﺘﻴﻢ ﻭﺗﻨﻬﺎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻛﻤﻚ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ .(٥)
سوره حمد 🌿
#م_ضمیری
🍃☘🍃☘🍃☘🍃
✅بخشش گناهان
✍هر که دعا مجیر را در «ایام البیض» (روزهای ۱۳،۱۴،۱۵) ماه رمضان بخواند گناهانش آمرزیده می شود، هرچند به عدد دانه های باران و برگهای درختان و ریگهای بیابان باشد.
💥و خواندن آن برای شفای بیمار و ادای دین و بی نیازی و توانگری و رفع و اندوه سودمند است.
📚مفاتیحالجنان
@Emam_kh
🔴 دهان های با حقد و غضب
حالا می فهمیم که چرا مقام معظم رهبری (حفظه الله) اینقدر اصرار به استفاده از تعبیر مکتب حاج قاسم و حفظ و نشر این مکتب داشتند.
این رهبر حکیم همان موقع می دید "دهان های با حقد و غضب گشوده شده و دندان های با غیظ به هم فشرده شده" اشباه الرّجالِ #نامرد_میدان علیه #حاج_قاسم مظلوم را
حالا می فهمیم ...
#انتخابات
✍"قاسم اکبری"
@Emam_kh
گاندو، گربه نیست!
♦️تا می آیی #گاندو را فراموش کنی، یا اصلا می خواهی بگویی ان شاء الله گربه است و گاندو دروغ است و خود را به خواب بزنی، چند گاندو چنان موسیقی انکر الاصواتی می نوازند که خوابزدگان را هم بیدار می کند.
🔹با گله گاندوها طرفیم؛ و آنها که به چریدن در مرتع گلّه داران گاندو خو کرده اند.
✍ محمد_ایمانی
@Emam_kh
درمان سینوزیت
✍🏻🌿 گیاهان زیر را باهم بجوشانید و به مدت 7 شب هنگام خواب میل کنید:
▫️گل گاو زبان
▪️مرزنجوش
▫️اسطوخودوس
▪️آویشن
▫️گل بابونه
☘🍂☘🍂☘
🎂كيك_هويج_دارچين_گردو 🥕
مواد لازم:
آرد:١ليوان و٣/٤ لیوان
شکر:1ليوان
هویج خام رنده شده:2لیوان
تخم مرغ4عدد
روغن:3/4لیوان
وانیل ونمک هرکدوم نوک ق چ
دارچین:۱-۲ق غ
بکینگ پودر1ق غ
گردوی خرد شده:2/3لیوان
ابتدا تخم مرغها و شکرو وانیل رو با همزن میزنیم تا کرمی وکشدار شود سپس روغن رو اضافه میکنیم وبعد آرد ونمک و دارچین وبکینگ پودر روکه قبلا سه بار باهم الک کردیم رو کم کم به مخلوطمون اضافه می کنیم ودر آخر هویچ و گردو رو اضافه کرده وبا لیسک هم میزنیم ودر قالب چرب شده وآرد پاشی شده میریزیم ودر فر از قبل گرم شده با دمای 180درجه به مدت40_45دقیقه قرار میدهیم
نكته:من چون گردو نريختم بجاش دو ليوان آردو كامل ريختم.
🥕🎂🥕🎂🥕