✍ ویژگی نماز ایده آل ازنظرقرآن:
🔻👈.اول_وقت انجام شود
حافظو علی الصلوات والصلوة الوسطی..۲۳۸بقره
🔻👈به جماعت باشد.
وارکعو مع الراکعین.....................۴۳ بقره
🔻👈باخشوع یعنی فروتنی باشد
فی صلاتهم خاشعون......................۲مومنون
🔻👈بانشاط انجام شود.
قرآن میگه منافق در نمازکسل است
وإذا قامو الی الصلوة قامو کسالی.......۱۴۲ نساء
🔻👈.محافظت ازنماز که بعدش خرابش نکنیم
علی صلواتهم یحافظون......................مومنون
🔻👈.حضورقلب درنماز
اقم الصلوة لذکری............................۱۴طه
🔻👈 نمازراباتعقیبات تمام کند
فاذا فرغت فانصب.......................۷ انشراح
🌷بهترین تعقیبات،
تسبیحات حضرت زهراء،قل هوالله احد،آیة الکرسی،صلوات،سجده شکر و....
🔻👈.درمسجدانجام شود.
واقیمو وجوهکم عند کل مسجد..........۲۹ اعراف
@Emam_kh
#قسمت_چهل ویکم
❤️عشــــق پـــــایـــدار♥️
بعداز روزها چشم انتظاری ویک خداحافظی جانسوز,از,خاله صغری راهی قم شدیم اما به خاله سپردم که به خاله کبری وبچه هاش نگه که ما کجا میریم وبه خاله صغری هم قول دادم اگر شرایط بر وفق مراد بود به ادرسشان براش نامه بنویسم وخبری از خودم به او بدهم ومن میدانستم شرایط طوریست که شاید تااخر عمرم نتوانم خبری به خاله صغری که جای مادرم را داشت بدهم واین به خاطر حفظ زندگی ام وحفظ بچه ای که در راه داشتم بود وبس
بالاخره بعداز چندین ساعت خسته کننده سفر به شهرقم رسیدیم,شهر آب وآیینه,شهر حرم وکرم,شهردین,شهر مردان راستین.... وتا چشمم به گنبد عمه جانم افتاد تمام خستگی سفر وحال بدم بر باد رفت..
رفتیم خانه ی عباس,خونه ی عباس ,خونه ای کوچک وخشتی اما خیلی باصفا ,با چهاراتاق تودرتوبود,زهرا همسر برادرم زنی باایمان وبسیارمهربان سه تاپسرقدونیم قد به نامهای,محمد,علی,حسین داشت.
ازبودن کنارخانواده ام لذتی غیرقابل وصف میبردم,زهرا زنی بود که درسیاست هم فعالیتهای زیادی میکردوکم کم باعث شد من هم پام به این عرصه بازبشه,با اینکه بارداربودم اما خودم را از تب وتا نمی انداختم ,شبها اعلامیه هایی راکه داداش میاورد بادست مینوشتم وزهرا زحمت پخششون رامیکشید,پدرم بعداز یک ماه پرس وجو وبا کمک عباس ودوستاش یه خونه ی جم وجور نزدیک حرم خرید وما رسما ساکن قم شدیم.
آخ چه کیفی داشت هرروز نمازت راتوحرم بی بی بخونی,هروقت دلگیرازاین دنیا میشی با دلگویه هایت درحرم ,سبک وسبک بشی....
عباس خیلی وقتا برای تبلیغ وپخش سخنان امام خمینی درسفر بود,مخفیانه میامد ومخفیانه میرفت,
به خودم میبالیدم به داشتن چنین خانواده ای وچنین پدروبرادری....
پدرم هم دست کمی از عباس نداشت از بیست وچهارساعت ,بیست وسه ساعتش را درزیرزمینی نزدیک حرم برای چاپ.وتکثیر اعلامیه بودند.
ماه اخر بارداریم بود,اوضاع کشور بهم ریخته بود هرشب حکومت نظامی بود,جوانها هرروز مثل برگ پاییزی برزمین میریختند,دیگه روز میگذشت پدرم رانمیدیدم ,به خاطر حالم به خانه ی عباس رفتم,اوضاع انجا هم همینطور بود ,عباس,شب وروز نداشت مدام درامد ورفت.یک شب که نه عباس,بود ونه پدر,دردی جانکاه بروجودم مستولی شد,زهرا که سه بارتجربه ی بارداری راداشت ,بچه ها راسپرد دست مادرش که خانه شان دیواربه دیوارهم بود.وباهم راهی بیمارستان شدیم....
ادامه دارد
#قسمت_چهـــل و دوم
♥️عــشــــق پـــــایــــدار♥️
دردی سخت وجانکاه بود اما وقتی به این فکر میکردم که قرار است موجود شیرینی را ببینم حلاوتی در جانم میافتاد بالاخره وقت اذان صبح دخترم پا به روی این کره ی خاکی گذاشت ,موجودی زیبا وشکننده,صورتی که مثل خودم بودم وشباهت ظاهریش به مادر عیان بود.
اسمش را معصومه گذاشتم,چون هم پاک ومعصوم بود وهم از قدمش, مجاور حرم بی بی شده بودم.
معصومه خوش قدم بوددوروز بعدازتولد معصومه امام خمینی به وطن برگشت ودوازده روز بعد انقلاب پیروز شد.....
انگار دنیا داشت روی دیگرش را نشانم میداد واینبار بع هرطرف مینگریدم,جشن بود وشادی ...
ازخوشحالی درپوست خود نمیگنجیدیم,واقعا به معنای واقعی در زمستان ,بهار امده بود...
زندگی روی خوشش را نشانم داده بود,انچه درخواب میدیدم ,درواقعیت محقق شده بود.....
معصومه ی کوچک هرروز زیبا وزیباتر میشد ,دعا میکردم سرنوشتش هم به زیبایی صورتش باشد...
وواقعا ازبرکت وجود معصومه ی کوچکم بود که عشقهای خفته بیدار شد....
واینبار روزگار عاشقانه تر میچرخید.....
معصومه خوشحال روزنامه را به مادرنشون داد..
ماماااان ریاضی تهران قبول شدم
زینب,معصومه رادرآغوش فشرد وگفت لیاقتش راداشتی دخترم,ان شاالله تمام تلاشت رابرای خدمت به جامعه بکنی وموفق وپیروز باشی.
(ازاینجای داستان ,قصه از زبان معصومه,میباشد)
تلفن زنگ زد,بدووو گوشی رابرداشتم ,فک میکردم ریحانه,دوستم باشه ,
_:الو
……:الو سلام معصومه خانم گل وگلاب ,میدونم که شیری نه روباه,فقط بگو چه رشته ای قبول شدی؟
گفتم:زن دایی,ریاضی,تهران
زن دایی زهرا یک افرین محکمی گفت وامرفرمود گوشی رابدهم به مامانم.
خداحافظی کردم وگوشی رادادم دست مامان...
ودو دوست قدیمی مشغول گپ وگفت شدند.....
با دایی عباس راهی تهران شدیم,کارای ثبت نام وخوابگاه و...را یک نفس انجام دادیم .
دایی از جاگیرشدن من مطمئن شد,راهی قم شد وسفارش کرد هروقت خواستم بیایم یه زنگ بزنم تاخودش یا محمد بیاد دنبالم.. ..
سه تا پسر دایی خیلی خوب با حجب وحیاوسربزیر بودندو من, مثل برادر نداشته دوستشون داشتم.
درس ودانشگاه خوب پیش میرفت ,گاهی من میرفتم قم پیش مامان وگاهی مامان میومد به دیدنم,
مادرم بعد از شهادت پدربزرگم اقاعزیز که در اخرین روزهای جنگ تحمیلی به شهادت رسید,تنهای تنها زندگی راچرخاند,یه جورزن خودساخته وهنرمندی بود ازخیاطی گرفته تا طراحی روی پارچه وحتی سرودن شعرو...ازهرانگشتش یک هنرمیبارید ,به من هم ازاینهمه هنر نقاشیش رسیده بود.
به نقاشی چهره ی افراد علاقه ی خاصی داشتم اما هیچ وقت به طور حرفه ای دنبالش نرفتم،همیشه برای دل خودم طراحی میکردم اما طرحهایی که میکشیدم انقدر جان دار بود که خودم هم از دیدنشان حظ میکردم وهمین طراحها اخرش کار دستم داد...
ادامه دارد.....
#براساس واقعیت
نویسنده.......حسینی
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت74
🔹ضرورت یاد مرگ
💠 امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حکمت ۷۴ میفرمایند: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ » ؛
" نفس کشیدن انسان در واقع، نزدیک شدن قدم به قدم به اجل و مرگ است. "
🔻 در ماجرای أجل، نکات جالبی در نهجالبلاغه است که یکی از مهم ترین آنها، مخفی بودن اجل است؛ آنچه که مهم است، این است که انسان بالاخره یک أمَد و زمان مشخصی از علم خدا برای سفر از دنیا و مرگ دارد. پنهان بودن این زمان مرگ، عاملی میشود برای اینکه انسان هر لحظه را، آن لحظهٔ پایانی بداند و با تمام توان و توجه و اخلاص و طهارت، کار بکند و تلاش بکند که پاک از دنیا برود و توشه خودش را ببرد؛
🔻 لذا حضرت علی(علیهالسلام) در خطبه ۱۴۹ نهجالبلاغه میفرماید:
« أَيُّهَا النَّاسُ كُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارِهِ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ» ؛
" ای مردم! هر انسانی از مرگی که از آن میترسد و فرار میکند، بالاخره آن را ملاقات خواهد کرد؛ به خاطر اینکه اجل، سرآمد زندگی است و نفس انسان را تعقیب میکند. "
🔻 همچنین مولا علی (علیهالسلام) ، در نامه ۷۲ این حقیقت را بیان میکنند که ما نمیتوانیم از اجل خودمان جلو بزنیم؛ آنچنان که در قرآن کریم خدا فرمود:
« لاَیستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یسْتَقْدِمُونَ » ؛
" لحظه ای نمیشود أجل را جلو یا عقب انداخت."
🔻 در نامه ۷۲ میفرماید: «فَإِنَّكَ لَسْتَ بِسَابِقٍ أَجَلَكَ »؛
" تو نمیتوانی جلو بزنی از اجل و زمان مرگی که خدا معیّن کرده است. "
🔻و در حکمت ۳۰۶ فلسفه این اجل را، و اینکه اجل پنهان است، در سه کلمه اینگونه بیان میفرمایند:
«كَفَى بِالْأَجَلِ حَارِساً » ؛
" برای نگهداری انسان از گناه و لغزش، همین اجل کافیست. "(یعنی اگر کسی فقط به اینکه اجلی دارد و از دنیا زمانی خواهد رفت و اینکه آن زمان هیچ مشخص نیست برای انسان توجه کند، هر لحظه خودش را نگه میدارد از گناه و معصیت.)
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانم فدای رهبرم
بسیار زیبا
@Emam_kh
💢️حکم اعدام برای سلطان خودرو و همسرش صادر شد
▪️سخنگوی قوه قضائیه:
🔻«وحید بهزادی» و همسرش «نجوا لاشیدایی» به جرم اخلال کلان در بازار ارز و پیش خرید ۶۷۰۰ خودرو از شرکت سایپا، مشارکت در پولشویی ۳۲.۰۰۰ میلیارد ریال، و کشف ۲۴۷۰۰ سکه تمام بهار آزادی به علاوه ۱۰۰ کیلو طلا از منزلشان به اعدام محکوم شدند.
🔻در دولت قبل از اینها داشتیم که مملکت را خراب کردند و مینگذاری تحویل دولت رئیسی دادند
@Emam_kh
🔴 اشرافی های فریبکار
اگر خیلی ها حق داشته باشند که از شرایط سخت اقتصادی انتقاد کنند اما قطعاً سلبریتی های مفت خور و به خصوص فوتبالیست هایی که از باشگاه های دولتی میلیارد میلیارد پول بی زبان بیت المال را پارو کرده اند و رسماً از همین دولت ارتزاق کرده و مشهور شده اند ؛
و بدون توجه به زندگی سخت برخی مردم ، زندگی اشرافی و لاکچری خود را جلوی چشمان حسرت زده همین مردم به نمایش گذاشته اند ، حق دلسوزی مزوّرانه و موج سواری فریبکارانه ندارند ...
#نفوذ
✍"قاسم اکبری"
@Emam_kh
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥😳جنگ جهانی غذا و تروریسم غذایی!!!
❌در آینده نزدیک شاهد جنگ جهانی برای غذا و هم اکنون در ایران شاهد یک تروریسم غذایی هستیم!!!!؟
💯آتش زدن مزارع گندم و تصادفات کامیون های روغن از نمونه های این تروریسم غذایی است...
🎥تحلیل جنجالی استاد پورآقایی
@Emam_kh