فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🤍💚 ﷽ 🦋🦋🦋
🍰 شیرینترین نمــاز
📺 سخنرانی حاج آقا قرائتی
@Emam_kh
✫⇠قسمت :9⃣0⃣2⃣
گفتم: «نمی روم. یا با هم برویم، یا اصلاً ولش کن. من چطور با این بچه ها بروم.»
سمیه را زمین گذاشت و گفت: «اول آبگوشتمان را بیاور که گرسنه ام. اسمت را نوشته ام، باید بروی. برای روحیه ات خوب است. خدیجه و معصومه را من نگه می دارم. تو هم مهدی و سمیه را ببر. اسم شینا را هم نوشتم.»
گفتم: «شینا که نمی تواند بیاید. خودت که می دانی از وقتی سکته کرده، مسافرت برایش سخت شده. به زور تا همدان می آید. آن وقت این همه راه! نه، شینا نه.»
گفت: «پس می گویم مادرم باهات بیاید. این طوری دست تنها هم نیستی.»
گفتم: «ولی چه خوب می شد خودت می آمدی.»
گفت: «زیارت سعادت و لیاقت می خواهد که من ندارم. خوش به حالت. برو سفارش ما را هم به امام رضا(ع) بکن. بگو امام رضا(ع) شوهرم را آدم کن.»
گفتم: «شانس ما را می بینی، حالا هم که تو همدانی، من باید بروم.»
یک دفعه از خنده ریسه رفت. گفت: «راست می گویی ها! اصلاً یا تو باید توی این خانه باشی یا من.»
همان شب ساکم را بستم و فردا صبح زود رفتیم سپاه. قرار بود اتوبوس ها از آنجا حرکت کنند. توی سالن بزرگی نشسته بودیم. سمیه بغلم بود و مهدی را مادرشوهرم گرفته بود.
✫⇠قسمت :0⃣1⃣2⃣
خدیجه و معصومه هم پیشمان بودند. برایمان فیلم سینمایی گذاشته بودند تا ماشین ها آماده شوند. خانمی توی سالن آمد و با صدای بلند گفت: «خانم محمدی را جلوی در می خواهند.»
سمیه را دادم به مادرشوهرم و دویدم جلوی در.
صمد روی پله ها ایستاده بود. با نگرانی پرسیدم: «چی شده؟!»
گفت: «اول مژدگانی بده.»
خندیدم و گفتم: «باشد. برایت سوغات می آورم.»
آمد جلوتر و آهسته گفت: «این بچه که توی راه است، قدمش طلاست. مواظبش باش.»
و همان طور که به شکمم نگاه می کرد، گفت: «اصلاً چطور است اگر دختر بود، اسمش را بگذاریم قدم خیر.»
می دانست که از اسمم خوشم نمی آید. به همین خاطر بعضی وقت ها سربه سرم می گذاشت.
گفتم: «اذیت نکن. جان من زود باش بگو چی شده؟!»
گفت: «اسممان برای ماشین درآمده.»
خوشحال شدم. گفتم: «مبارک باشد. ان شاءالله دفعه دیگر با ماشین خودمان می رویم مشهد.»
دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: «الهی آمین خدا خودش می داند چقدر دلم زیارت می خواهد.»
ادامه دارد...✒️
✫⇠قسمت :1⃣1⃣
وقتی دوباره برگشتم توی سالن، با خودم گفتم: «چه خوب، صمد راست می گوید این بچه چقدر خوش قدم است. اول که زیارت مشهد برایمان درست شد، حالا هم که ماشین. خدا کند سومی اش هم خیر باشد.»
هنوز داشتیم فیلم سینمایی نگاه می کردیم که دوباره همان خانم صدایم کرد: «خانم محمدی را جلوی در کار دارند.»
صمد ایستاده بود جلوی در. گفتم: « ها، چی شده؟! سومی اش هم به خیر شد؟!»
خندید و گفت: «نه، دلم برایت تنگ شده. بیا تا اتوبوس ها آماده می شوند، برویم با هم توی خیابان قدم بزنیم.»
خندیدم و گفتم: «مرد! خجالت بکش. مگر تو کار نداری؟!»
گفت: «مرخصی ساعتی می گیرم.»
گفتم: «بچه ها چی؟! مامانت را اذیت می کنند. بنده خدا حوصله ندارد.»
گفت: «می رویم تا همین نزدیکی. آرامگاه باباطاهر و برمی گردیم.»
گفتم: «باشد. تو برو مرخصی ات را بگیر و بیا، تا من هم به مادرت بگویم.»
دوباره برگشتم و توی سالن نشستم. فیلم انگار تمام شدنی نبود. کمی بعد همان خانم آمد و گفت: «خانم ها اتوبوس آماده است. بفرمایید سوار شوید.»
✫⇠قسمت :2⃣1⃣2⃣
سمیه را بغل کردم. مهدی هم دستش را داد به مادرشوهرم. خدیجه و معصومه هم بال چادرم را گرفته بودند. طفلی ها نمی دانستند قرار نیست با ما به مشهد بیایند. شادی می کردند و می خواستند زودتر سوار اتوبوس شوند.
توی محوطه که رسیدیم، دیدم صمد ایستاده. آمد جلو و دست خدیجه و معصومه را گرفت و گفت: «قدم! مرخصی ام را گرفتم، اما حیف نشد.»
دلم برایش سوخت. گفتم: «عیب ندارد. برگشتنی یک شب غذا می پزم، می آییم باباطاهر.»
صمد سرش را آورد نزدیک و گفت: «قدم! کاش می شد من را بگذاری توی ساکت با خودت ببری.»
گفتم: «حالا مرا درک می کنی؟! ببین چقدر سخت است.»
خانم ها آرام آرام سوار اتوبوس شدند. ما هم نشستیم کنار شیشه. صمد دست خدیجه و معصومه را گرفته بود. بچه ها گریه می کردند و می خواستند با ما بیایند. اولین باری بود که آن ها را تنها می گذاشتم. بغض گلویم را گرفته بود. هر کاری می کردم گریه نکنم، نمی شد.
سرم را برگرداندم تا بچه ها گریه ام را نبینند. کمی بعد دیدم صمد و بچه ها آن طرف تر، روی پله ها ایستاده اند و برایم دست تکان می دهند.
ادامه دارد...✒️
دختر_شینا
قسمت3⃣1⃣2⃣
تند تند اشکهایم را پاک کردم و به رویشان خندیدم .اتوبوس که حرکت کرد، صمد را دیدم که دست بچه ها را گرفته و دنبال اتوبوس می دود.
همان طور که صمد می گفت، شد. زیارت حالم را از این رو به آن رو کرد. از صبح می رفتیم می نشستیم توی حرم. نماز قضا می خواندیم و به دعا و زیارت مشغول می شدیم. گاهی که از حرم بیرون می آمدیم تا برویم هتل، نیمه های راه پشیمان می شدیم. نمی توانستیم دل بکنیم. دوباره برمی گشتیم حرم.
یک روز همان طور که نشسته بودم و چشم دوخته بودم به ضریح، یک دفعه متوجه جمعیتی شدم که لااله الاالله گویان وارد حرم شدند. چند تابوت آرام آرام روی دست های جمعیت جلو می آمد. مردم گل و گلاب به طرف تابوت پرت می کردند. وقتی پرس وجو کردم، متوجه شدم این ها شهدای مشهدی هستند که قرار است امروز تشییع شوند. نمی دانم چطور شد یاد صمد افتادم و اشک توی چشم هایم جمع شد. بچه ها را به مادرشوهرم سپردم و دویدم پشت سر تابوت ها. همه اش قیافه صمد جلوی چشمم می آمد، اما هر کاری می کردم، نمی توانستم برایش دعا کنم. حرفش یادم افتاد که گفته بود: «خدایا آدمم کن.» دلم نیامد بگویم خدایا آدمش کن. از نظر من صمد هیچ اشکالی نداشت. آمدم و کناری ایستادم و به تابوت ها که روی دست مردم حرکت می کرد، نگاه کردم و غم عجیبی که آن صحنه داشت دگرگونم کرد.
✫⇠قسمت :4⃣1⃣2⃣
همان جا ایستادم تا شهدا طوافشان تمام شد و رفتند. یک دفعه دیدم دور و بر ضریح خلوت شد. من که تا آن روز دستم به ضریح نرسیده بود، حالا خودم را در یک قدمی اش می دیدم. دست هایم را به ضریح قفل کردم و همان طور که اشک می ریختم، گفتم: «یا امام رضا! خودت می دانی در دلم چه می گذرد. زندگی ام را به تو می سپارم. خودت هر چه صلاح می دانی، جلوی پایم بگذار.» هر کاری کردم، توی دهانم نچرخید برای صمد دعا کنم. یک دفعه احساس کردم آرام شدم. انگار هیچ غصه ای نداشتم. جمعیت دور و برم زیاد شده بود و خانم ها بدجوری فشار می آوردند. به هر سختی بود خودم را از دست جمعیت خلاص کردم و بیرون آمدم. بوی عود و گلاب حرم را پر کرده بود. آمدم و بچه ها را از مادرشوهرم گرفتم و از حرم بیرون آمدیم.
رفتیم بازار رضا. همین طور یک دفعه ای تصمیم گرفتیم همه خریدهایمان را بکنیم و سوغات ها را هم بخریم. با اینکه سمیه بغلم بود و اذیت می کرد؛ اما هر چه می خواستیم، خریدیم و آمدیم هتل.
روز سوم تازه از حرم برگشته بودیم، داشتیم ناهار می خوردیم که یکی از خانم هایی که مسئول کاروان بود آمد کنار میزمان و گفت: «خانم محمدی! شما باید زودتر از ما برگردید همدان.»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات
✫⇠قسمت :5⃣1⃣2⃣
هول برم داشت. سرم گیج رفت. خودم را باختم. فکرم رفت پیش صمد و بچه ها. پرسیدم: «چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!»
زن که فهمید بدجوری حرف زده و مرا حسابی ترسانده. شروع کرد به معذرت خواهی. واقعاً شوکه شده بودم. به پِت پِت افتادم و پرسیدم: «مادرم طوری شده؟! بلایی سر بچه ها آمده؟! نکند شوهرم...»
زن دستم را گرفت و گفت: «نه خانم محمدی، طوری نشده. اتفاقاً حاج آقا خودشان تماس گرفتند. گفتند قرار است توی همین هفته مشرّف شوند مکه. خواستند شما زودتر برگردید تا ایشان کارهایشان را انجام دهند.»
زن از پارچ آبی که روی میز بود برایم آب ریخت. آب را که خوردم، کمی حالم جا آمد.
فردای آن روز با هواپیما برگشتیم تهران. توی فرودگاه یک پیکان صفر منتظرمان بود. آن وقت ها پیکان جزو بهترین ماشین ها بود. با کلی عزت و احترام سوار ماشین شدیم و آمدیم همدان. سر کوچه که رسیدیم، دیدیم جلوی در آب و جارو شده. صمد جلوی در ایستاده بود. خدیجه و معصومه هم کنارش بودند. به استقبالمان آمد. ساک ها را از ماشین پایین آورد و بچه ها را گرفت. روی بالکن فرش پهن کرده بود و حیاط را شسته بود. باغچه آب پاشی شده و بوی گل ها درآمده بود. سماوری گذاشته بود گوشه بالکن.....
ادامه دارد...
⭕️ شرط شیعۀ حقیقی بودن در کلام صدّیقه کبری حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از امام عسکری علیهالسلام روایت شده است که فرمودند: روزی مردی (از اهل مدینه) به همسرش گفت: «به نزد حضرت فاطمه دختر رسول خدا صلواتاللهعلیهما برو و از طرف من از ایشان بپرس که آیا از شیعیان شما هستم یا نه؟»
آن زن به محضر #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها رسید و سوال شوهرش را از ایشان پرسید؛ حضرت فرمودند: به او بگو:
🔴 «اگر به آنچه امرتان میکنیم عمل کنید و از آن چه نهىتان میکنیم اجتناب کنید، از شیعیان ما هستید و الّا هرگز!»
آن زن برگشت و جواب حضرت را به شوهرش رساند؛ مرد گفت: «وای بر من! چه کسی میتواند از گناهان و خطایا کاملاً به دور باشد؟! پس جایگاهم آتش است! چون هر که از شیعیانشان نباشد، ماندگار در جهنّم است!»
آن زن دوباره نزد صدّیقه کبری حضرت زهرا علیهاالسلام آمد و نگرانی شوهرش را بیان کرد؛ حضرت فرمودند: به شوهرت بگو:
🔹«این گونه (که فکر میکنی) نیست، چرا که شیعیان ما از بهترینهای اهل بهشتند؛ (یعنی این شرط را که بیان کردیم، برای شیعیان حقیقی ماست که در بالاترین درجات بهشت قرار دارند) و اما همۀ کسانی که محبّ ما باشند و با دوستان ما اهلبیت دوست و با دشمنان ما دشمن باشند (تولّی و تبرّی داشته) و در قلب و زبانشان، تسلیم ما باشند، در صورتی که (در عمل) با دستورات ما مخالفت کنند، از شیعیان (حقیقی) ما نیستند، ولی با این وجود، به بهشت خواهند رفت؛
البته پس از اینکه گناهانشان (در دنیا) به سبب بلاها و مصائب، یا به واسطۀ مشکلات و گرفتاریهای منازل سخت (برزخ و) #قیامت، یا به سبب عذاب کشیدن در طبقه اوّل جهنّم پاک شود (و لیاقت ورود به بهشت را پیدا کنند) تا اینکه بخاطرِ داشتن سرمایۀ محبّت ما، آنان را #شفاعت کنیم و به نزد خود در بهشت آوریم.»
📜 تفسیر الامام العسکری علیهالسلام، ص308
بحار الانوار (علامهمجلسی)، ج65، ص155
سرمایۀ محبّت زهراست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمیدهم
گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا
یک ذرّه از محبّت زهرا نمیدهم
امروز بزمِ ماتم زهرا، بهشت ماست
این نقد را به نسیۀ فردا نمیدهم
در سایۀ رضایم و همسایۀ رضا
این سایه را به سایۀ طوبی نمیدهم.
(مرحوم سیدرضا مؤید)
@Emam_kh
توصیۀ رهبر انقلاب به دانشجویان: قصدتان دیدهشدن نباشد/ شما فکر و خبر و تحلیل به فضای مجازی بدهید نه بهعکس
🔹نه شخص دانشجو نه تشکل دانشجویی اینجور نباشد که یک حرفی را بزند برای اینکه دیده بشود. این بیبرکت میکند کار را، حرف را بیبرکت میکند، بیاثر میکند و ضرر هم دارد.
🔹در فضای مجازی غرق نشوند؛ خب حالا فضای مجازی با همۀ حرفهایی که گفته میشود در کشور وجود دارد. شبکههای اجتماعی وجود دارد. بعضیها نشستهاند که از طرف فضای مجازی سیلوار، تحلیل و خبر و مطلب و مبنا به اینها داده بشود این غلط است.
🔹شما روی فضای مجازی سوار شوید، شما فضای مجازی را هدایت کنید، شما فکر و خبر و تحلیل به فضای مجازی بدهید نه به عکس.
@Emam_kh
🔴 چند نکته در مورد برخورد با سلبریتی ها
1️⃣ در اجرای قانون، سلبریتی ها نه تنها هیچ فرقی با مردم عادی ندارند، بلکه اتفاقاً باید #حساسیت بیشتری روی آنها باشد. زیرا عوارض اقدامات مردم عادی محدود است اما عوارض اقدامات نسنجیده سلبریتی ها دامن گیر جامعه خواهد شد.
2️⃣ اگر در مواردی امکان عفو وجود دارد، این عفو ما نباید بی حساب و کتاب باشد. عفو بی حساب و کتاب و از روی ساده اندیشی نه تنها رفتارهای نادرست سلبریتی ها را تصحیح نمی کند، بلکه می تواند به آنها جرأت بیشتری برای انجام رفتارهای ساختارشکنانه بدهد. این آفت، در عفوهای #یکطرفه که فرد خاطی و مجرم ابراز ندامت نکرده، وجود دارد.
3️⃣ سلبریتی هایی که اظهار ندامت کرده اند، این اظهار پشیمانی را باید به صورت #علنی به مردم و جامعه بگویند. مردم باید بدانند که اینها به دلیل اظهار پشیمانی بخشیده شده اند نه گتره ای❗️
⚠️نمی شود که طرف بیاید با افتخار در جلوت ساختارشکنی کند و مانند توپ صدا کند، آنگاه برود در #خلوت و پستو عذرخواهی کند!
🇮🇷 @Emam_kh
🔴 کمترین وظیفه مسلمانی
حالا که در میان این همه فرار از مسئولیت نهادهای متولی امر #حجاب ، نیروهای فداکار فراجا مرد و مردانه پای کار آمده اند،
اگر ما عرضه ورود به میدان را نداریم دستکم می توانیم آن ها را تشویق و از زحماتشان قدردانی کنیم و اگر حال این را هم نداریم حداقل در مسیر انجام وظیفه پلیس سنگ اندازی نکنیم ...
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️دیدن این فیلم برای همه ضروری است...
🚨روایت تکاندهنده و عجیب شهید #حاج_قاسم سلیمانی از جنایتهای عجیب داعش در عراق و سوریه.
⚠️اگر این اتفافات را ندانیم ، قدر ایثارگری های مدافعین حرم و امنیت فعلی کشور عزیزمان را نخواهیم دانست!
#جهاد_تبیین
#انتشار_حداکثری
@Emam_kh
#تلنگر
خواهرم آرامش زنانه ات را به چه فروختی؟؟؟
همان آرامش نابی که خداوند در سرشت زیباییت نهاده به چه فروختی؟؟؟
به چشمان هرزه ای که شاید تورا بپسندد وشاید نپسندد
آرامشت رابه تازه کردن رنگ لعاب هایت فروختی.......
خسته ات نمیکند دلهره از پاک شدن آرایشت !!
واسترس اینکه رنگ رژ مورد علاقه ات پیدا نمیشود...
ویا ساعتها گشتن به دنبال خرید بساط نمایشت!!!
آرامش خودت رابه لذت دیگران ترجیح دادی!
کمی تامل!!ارزشش را دارد ؟؟
تو باهمین سادگیت زیبایی
زیبایی ات را زیر سوال نبر
خواهرم آرایشت... آرامشت را گرفت!!
تو حتی از باران هم گریزانی....حضرت فاطمه رامیشناسی؟قطعامیشناسی،او معروف شدو محبوب ...بخاطر حجاب وحیایش...
🌹اللهم_عجل_الولیک_الفرج
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔برخی از افراد میپرسند برای ورود به عرصهی #جهاد_تبیین و تبدیل شدن به یک فرد اثرگذار در جامعه ، چه ابزاریهایی نیاز است و چه باید کرد؟
🔹در این زمینه رهبری معظم در دیدار با دانشجویان ، ۴ ابزار مهم را بیان نمودند :
1⃣بنیهی دینی
2⃣بنیهی علمی
3⃣بنیهی عقلی
4⃣بنیهی ارادی [عزمی]
اینها را باید در خودتان قوی کنید. هرکس که در این راه خودسازی بیشتری انجام بدهد ، فردا امکان تاثیرگذاری بیشتری خواهد داشت! » ۱۴۰۲/۰۱/۲۹
🔹ایشان راه را کاملا واضح و شفاف ترسیم نمودند. پس بسم الله...
✍ میلاد خورسندی
@Emam_kh
⭕️ رهبر انقلاب: بهتر است در هر شهر "فقط" یک نماز عید فطر برگزار شود و همه در همان نماز شرکت کنند.
@Emam_kh
🔴 دعای شب سی ام ماه مبارک رمضان
🔵 در کتاب مفاتیح الجنان این دعا برای شب سی ام ماه رمضان آمده است:
🌕 الْحَمْدُ لِلّٰهِ لَاشَرِيكَ لَهُ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ كَما يَنْبَغِى لِكَرَمِ وَجْهِهِ وَعِزِّ جَلالِهِ وَكَما هُوَ أَهْلُهُ، يَا قُدُّوسُ يَا نُورُ، يَا نُورَ الْقُدْسِ، يَا سُبُّوحُ، يَا مُنْتَهَى التَّسْبِيحِ، يَا رَحْمانُ، يَا فاعِلَ الرَّحْمَةِ، يَا اللّٰهُ، يَا عَلِيمُ، يَا كَبِيرُ، يَا اللّٰهُ، يَا لَطِيفُ، يَا جَلِيلُ، يَا اللّٰهُ، يَا سَمِيعُ، يَا بَصِيرُ، يَا اللّٰهُ يَا اللّٰهُ يَا اللّٰهُ، لَكَ الْأَسْماءُ الْحُسْنىٰ، وَالْأَمْثالُ الْعُلْيا، وَالْكِبْرِياءُ وَالْآلاءُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَيْتِهِ، وَأَنْ تَجْعَلَ اسْمِى فِى هٰذِهِ اللَّيْلَةِ فِى السُّعَداءِ، وَرُوحِى مَعَ الشُّهَداءِ، وَ إِحْسانِى فِى عِلِّيِّينَ، وَإِساءَتِى مَغْفُورَةً، وَأَنْ تَهَبَ لِى يَقِيناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبِى، وَإِيماناً يُذْهِبُ الشَّكَّ عَنِّى، وَتُرْضِيَنِى بِمَا قَسَمْتَ لِى، وَآتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِى الْآخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنا عَذابَ النَّارِ الْحَرِيقِ، وَارْزُقْنِى فِيها ذِكْرَكَ وَشُكْرَكَ، وَالرَّغْبَةَ إِلَيْكَ وَالْإِنابَةَ وَالتَّوْبَةَ وَالتَّوْفِيقَ لِما وَفَّقْتَ لَهُ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ.
🌹رمضان_مهدوی
@Emam_kh
🌸 درمان از بین رفتن حس بویایی :
1️⃣ استنشاق آب گرم و نمک دریا (14شب)
2️⃣ مالیدن اسانس نعنا روی پیشانی، روزی 2 بار
3️⃣ مالیدن روغن سیاه دانه یا کنجد روی ملاج سر
4️⃣ خوراک گرمی و کاهش سردی
5️⃣ ارده با شیره انگور هفته ای 3 الی 4 وعده
.🍀🍃🍀🍃🍀
🔴 تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب، امام (ره) این خط قرمز را مشخص کرد
🔰امام خمینی (ره) تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در همان هفته های اول فرمودند:
« الآن وزارتخانهها - این را میگویم که به دولت برسد، آنطوری که برای من نقل میکنند- باز همان صورت زمان طاغوت را دارد. وزارتخانه اسلامی نباید در آن #معصیت بشود. در وزارتخانههای اسلامی نباید زن های لخت بیایند؛ زن ها بروند اما با حجاب باشند. مانعی ندارد بروند؛ اما کار بکنند، لکن با حجاب شرعی باشند، با حفظ جهات شرعی باشند »
صحیفه امام(ره)، ج 6، ص 328 و 329
🔻در نظر بگیرید که اساساً هنوز مردم به طور رسمی به جمهوری اسلامی رأی نداده اند.
🔻مردم و کشور با انواع و اقسام بحران های #اقتصادی و غیر اقتصادی دست و پنجه نرم می کنند.
🔻کشور در وضعیت خطرناکی قرار داشت و هنوز معلوم نبود چه بر سر انقلاب می آید.
👈 آنگاه امام (ره) در همان روزهای اول، به موضوع #حجاب ورود پیدا کرده است.
◀️ این اقدام امام نشان می دهد که مسأله حجاب جزو ارکان جدانشدنی حکومت برآمده از دین خداست و در همه شرایط جزو #ضروریات و #اولویت های ما بوده، هست و خواهد بود.
همچنین تمرکز دشمن بر موضوع حجاب در فتنه اخیر نیز یک بار دیگر نشان داد که در موضوع حجاب، ما با یک مسأله عادی روبرو نیستیم.
🇮🇷 @Emam_kh