💠اهتمام امامخمینی به نماز اول وقت
✍ حجة الاسلام والمسلمین انصاری در مورد اهتمام بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی(ره) به نماز اول وقت، می گوید:
امام در روزهای آخر عمرشان میخواستند بخوابند، به من فرمودند: اگر خوابیدم، برای اول وقت نماز صدایم بزن.
گفتم: چشم!
دیدم اول وقت شد و امام خوابیده اند! حیفم آمد صدایشان بزنم. عمل جراحی، سرم به دست، گفتم صدایشان نزنم بهتر است.
چند دقیقه ای از اذان گذشت و امام چشم های شان را باز کردند. گفتند: وقت شده؟
گفتم: بله!
امام فرمودند: چرا صدایم نزدی؟
گفتم: ده دقیقه بیشتر وقت نگذشته است.
گفتند: مگر من به شما نگفتم؟!
امام سپس فرزندشان را صدا زدند که: «احمد بیا» و فرمودند: ناراحتم، از اول عمرم تا حالا نمازم را اول وقت خوانده ام، چرا الان که پایم لب گور است، ده دقیقه تأخیر افتاد.
📚 کتاب حیات عارفانه فرزانگان
@Emam_kh
آیه244🌹ازسوره بقره 🌹
وَ قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
و در راه خداوند پيكار كنيد و بدانيد كه خداوند شنوا و داناست
آیه244🌹ازسوره بقره 🌹
وَ قاتِلُوا:وبجنگید
فِي :در
سَبِيلِ:راه
اللَّهِ :الله
وَ اعْلَمُوا:وبدانید
أَنَّ :همانا
اللَّهَ :الله
سَمِيعٌ :شنوای
عَلِيمٌ :داناست
🌹🍃🌹🍃🌹
4_327849576851570928.mp3
2.23M
آیه ۲۴۴ازسوره بقره
🌹استاد قرائتی
@Emam_kh
📩 دشمن میخواهد جوان ایرانی را ناامید کند؛ اما نقطهی امیدآفرین، عظمت حضور و بروز جوان ایرانی است / ما مثل مصطفیهای صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم
✏️ رهبر انقلاب، در مراسم سی و چهارمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی:
✏️ دشمن سعیاش این است که جوان ایرانی را ناامید کند.
✏️ مشکلات نباید امید را تضعیف کند. ما اگر مشکلات را مشاهده میکنیم باید انگیزهمان تقویت بشود برای پیدا کردن راههای رفع مشکل و کمک به آنهایی که برای رفع آنها دارند تلاش میکنند.
✏️ امروز با وجود همهی این دستگاههای تبلیغاتی شما نگاه کنید ببینید جوان ایرانی چه عظمتی از خود نشان میدهد. نقطهی امیدآفرین این است.
✏️ مجاهدان فداکار، مدافعان حرم، فعالان سختکوش جهاد تبیین، گروههای کمک مؤمنانه، اردوهای جهادی اینها همه جوانهای این کشورند. با وجود اینترنت، با وجود شبکههای اجتماعی، با وجود این همه لغزشگاهها جوانهای ما در این راه دارند حرکت میکنند.
✏️ گاهی اوقات شما میبینید از یک روستا یک شخصیت منور و نورانی برمیخیزد از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفی صدرزاده به وجود میآید. ما از این مصطفیهای صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم اینها همه امیدبخش است.
@Emam_kh
❤️ ویژه سالگرد ارتحال امام خمینی(ره)
🎨 مجموعه لوح | ۶. کوه امید
🖼 روایتهایی از حضرت آیتالله خامنهای درباره شخصیت و رهبری حضرت امام خمینی رضواناللهتعالیعلیه
@Emam_kh
‼️ روش محاسبۀ خمس مواد مصرفی
🔷 س ۶۶۶۶: خمس مواد مصرفی که سر سال خمسی در منزل باقی مانده مثل برنج، روغن، چای، قند، مواد شوینده و... چگونه محاسبه می شود؟
✅ ج: اگر از موادی است که تهیۀ آن به صورت فله و غیربسته بندی ممکن است (مانند حبوبات، گوشت)، بايد خمس مقدار باقی مانده محاسبه شود و اگر تهیۀ آن به صورت بسته بندی است و به مقدار نیاز خريداری شده، بسته ای که مقداری از آن مصرف شده است، خمس ندارد.
@Emam_kh
🔴سندی از جایگاه کرامت زن در خانه امام
دختر امام(ره) به این عکس امام(ره) اشاره می کند و میگوید: «گاهی امام خودشان چاییشان را درست میکردند و خودشان قوری و استکان خود را میشستند. حتی تصویر چای ریختن امام هم بسیار منتشر شد. این قبیل کارها برای ما عادی شده بود. زیرا ما هم اگر به دیدنشان میرفتیم میپرسیدند چای میخورید؟ که ما اجازه نمیدادیم ایشان این زحمت را برای ما بکشند اما هیچگاه ایشان با آن سن و با آن مقام به مادرمان نمیگفتند پاشو یا مثلا این کار را بکن و یا آن چیز را بیاور. پدر هرگز در خانه دستوری صحبت نمیکردند. مثلا آن اوایل که لباسهای ایشان در اتاق و چمدان کنارشان نبود، به مادر میگفتند بگویید لباس مرا بیاورند. انجام کاری را به ایشان دستور نمیدادند. ایشان علاوه بر توجه به همسر و فرزندان خود به کسانی که برای کمک به مادرمان در منزل کار میکردند نیز توجه داشتند و شخصاً به دیدار آنها رفته و از احوالشان جویا میشدند».
⏪او مردی کامل بود.در جامعه به دنبال عدالت بود ،در خانه به دنبال مهربانی وتکریم زن و در محضر خدا به دنبال بندگی بود .
✍عالیه سادات
@Emam_kh
آنهائی که اسلام را خلاصه میکنند در اینکه بخورند و یک نمازی بخوانند و یک روزه ای بگیرند و درگرفتاری این ملت،در گرفتاری این جامعه دخالت نکنند،به حسب روایت رسول اکرم اینها مسلم نیستند.
#امام_خمینی
صحیفه نور،جلد 15،صفحه 50
@Emam_kh
یوزارسیف
قسمت ۲۵:
مامان با یه ببخشید نشست وبابا گفت:صبح حاج محمد گفتن که تشریف میارند ,ما دچار اشتباه شدیم .
یوزارسیف با لحنی ارام ومطمین جواب دادند:بله,درسته,چون بنده مطلع بودم ومحض احترام,ازشون خواهش کردم به عنوان بزرگتر من ,به عرض شما برسانند که برای دست بوسی خدمتتان میرسم اما مثل اینکه, ایشان کامل کامل نگفتندومن معذرت میخوام اگه دچار سوتفاهم شدید...
بابا دوباره گفتند:حتما که پدرو مادر خودتون اینجا تشریف ندارند؟
یوزارسیف:اون قضیه اش مفصله,اگر بنده را به غلامی بپذیرید ,کامل توضیح خواهم داد وچون این جلسه من باب اشنایی بود ومن جواب قطعی شما را نمیدانستم,صلاح ندیدم مزاحم اقای محمدی(حاج محمد) بشم،ان شاالله اگر مقبولتان بیافتم,جلسه ی بعد رسما با خانواده اقای محمدی مزاحمتان میشیم.
باخودم.گفتم:آخی معلوم خانواده اش چی شدن؟بچه ام چقد مظلومه......که
یکدفعه بهرام سینه ای صاف کرد ومیخواست حرف بزنه...
دلم به هول وولا افتاد,چون بهرام همیشه کارخراب کن بود وچون الان فهمیده بود طرف روحانی هست وپول وپله درستی نداره حتما یه متلک میانداخت...شروع به صلوات فرستادن کردم که باعث ابروریزی نشه...
بهرام گفت:خوب حاج اقا...متوجه شدیم که ممر درامد شما از پیشنمازی مسجد هست,حالا این اخوندی مدرک ,پدرک هم داره؟با پول پیشنمازی میشه زندگی کرد؟؟
وای وای وای.....این چی میگفت که بهمن پرید وسط حرفش وگفت:داداش این چه حرفیه...خدا روزی رسونه,هرچی که پیشونی نوشت ما باشه میذاره کف دستمان ..کاملا مشخصه حاج اقا با وجناته,یه چیزایی هست که ادم با پول نمیشه خرید اما حاج اقا داره
قربونش بشم...این داداش بهمن ماهه ماه..
یوزارسیف با همون ارامش قبلی جواب داد:شما لطف دارید به من اما نگرانی برادرتون هم بیمورد نیست,باید از وضع زندگی من مطمین باشید ,راستش بنده از لحاظ حوزوی تا سطح فوق لیسانس فقه واصول پیش رفتم,اما هنوز موفق به گذراندن سطح های بالاتر نشدم,البته همزمان با حوزه ,تورشته ی دانشگاهی مهندسی برق هم تحصیل میکردم که الانم به لطف خدا درسم را تمام وتویه شرکت مشغول کارم وچون با اقا,علیرضا,پسر اقای محمدی هم دانشگاهی,بودم وبه اصرار ایشون که به من محبت داشتند ویه صمیمیت برادرانه بین ما پیش امده,به این محله امدم وسعادتی بود پیش نماز مسجد اینجا شدم من وعلیرضا تو یه شرکت کار میکنیم ....
وای تو دلم ذوق مرگ شدم...دهن بهرام سرویس شد معلوم بود همه مبهوت حرفهای یوزارسیف شدند که با گفتن اخرین حرف یوزارسیف ,دلم هری ریخت پایین...
ادامه دارد...
📝نویسنده...ط,حسینی
یوزارسیف
قسمت۲۶:
یوزارسیف ادامه داد:راستش اگر شما اجازه بدید,من یه موضوع کوچک اما مهم را خیلی کوتاه با دختر خانمتان درمیان بگذارم ونظرشان را جویا بشم اگر منظور نظر ایشان را متوجه شدم,همین جلسه از,سیر تا پیاز زندگی ام را براتون عنوان کنم؟؟
بااین حرف ناگهانی یوزارسیف,بهت جمع شکست...کسی حرف نمیزد انگار درست براشون مفهوم نبود منظور یوزارسیف چیست؟که دوباره بهمن به حرف اومد وگفت:پدر ,درسته من کوچکترم وصحیح نیست با وجود شما اظهار نظر کنم اما فکر میکنم چندان اشکالی نداشته باشه که حاج اقا با زری جان اون صحبت مهم وکوتاهشون را بکنن...
بابا درتایید حرفهای بهمن گفت:مشکلی نیست,زری جان...بیا حاج اقا را راهنمایی کن تو اتاقت....
تااین حرف از دهان بابا بیرون امد,یکدفعه بهرام که کلا کم اورده بود مثل ببر زخمی وبی ادبانه پرید وسط حرف بابا وگفت:نه چرا اتاقشون ؟؟حاجی که گفتن خیلی کوتاهه,پس توهمین اشپز خانه خوبه...ومادر درحالیکه از شدت شرم عرق میریخت پاشد تا یوزارسیف را به سمت اشپزخانه راهنمایی کند,حالا من کنار میز,اشپزخانه ایستاده بودم,خیلی استرس داشتم از اما از زیر چشم حرکات یوزارسیف را میپاییدم,حاج اقا خیلی با طمانینه پاشد ویه شاخه گل سرخ از داخل دسته گل زیبایی که اورده بود دراورد وبا راهنمایی مادر به سمت اشپزخانه امد.
خدای من,دست وپام سست بود,مادر صندلی روبه رو را به حاج اقا تعارف کرد ,با حرف یوزارسیف که اشاره میکرد تا منم بشینم به خود امدم با گیجی گفتم:س س سلام...
مادر داشت چای میریخت که بزاره رومیز مثلا برای ما تا گلویی تازه کنیم.
یوزارسیف درحالیکه دوباره صندلی را تعارف میکرد تابشینم خیلی ارام طوریکه فقط خودم بشنوم گفت:سلام به روی ماهت...
وای وای وای...گر گرفتم...دستپاچه نشستم,همزمان مادر سینی چای را روی میز,وسط من ویوزارسیف گذاشت واز اشپزخانه رفت بیرون.
پدرومادر وبهمن وبهرام,انگار سر موضوعی ارام بحث میکردند,حواسشان به ما نبود یعنی طوری وانمود میکردند که حواسشان به ما نیست.
بین ما هم فقط سکوت حکمفرما بود,سکوت وسکوت...بعداز دقایقی ارام سرم را گرفتم بالا تا ببینم ,یوزارسیف زنده است,زبونم لال از عشق مرده؟؟چرا حرف نمیزنه که نگاهم به نگاه مهربانش برخورد کرد,یوزارسیف بالبخندی برلب خیره به صورت من بود,تا سرم رابالا گرفت گفت:هااا,این شد...همزمان دستش را که گل سرخ داخلش ول میخورد ,روی میز جلو اورد وگفت:ببین دل من را به مهرخودت منور کردی,حالا اگه تو دل خودت ,یه چی هرچند کوچک نسبت به من حس میکنی این شاخه گل را که نشانه ی همین دلبستگی هست بگیر........
اگر دستم به میز تکیه نداشت,حتما یوزارسیف رعشه ی دستم را میدید....ناخوداگاه بدون کلامی گل را گرفتم...
لبخند یوزارسیف پررنگ تر شد وادامه داد:پس به قول ایرانیا,دل به دل راه داره...ببینید بانو من اهل حاشیه روی نیستم ,یکراست میرم سر اصل مطلب,من همینم که روبه روتم,یه مسلمان,یه شیعه,ایا برا شما فرقی میکنه من مال کدام کشور باشم؟یعنی ایرانی نباشم؟؟
ببینید جواب این سوال را من الان وفوری,میخوام...باید یه چیزایی روشن بشه که خدای نکرده دراینده موردی پیش نیاد,اگر براتون مهمه که من حتما ایرانی باشم که راهم را میکشم وپا میگذارم رودلم ومیرم,اما اگر واقعا برای,شما اهل کجا بودن من مهم نباشه من برای رسیدن به شما ,باید به قول افسانه های ایرانی,هفت خوان رستم را طی کنم ومطمین باشید اگه شما بخوایید من هر مرارتی را میکشم,فقط لطفا صادقانه به من جواب بدید....
خدای من ,چی داشت میگفت؟؟یوزارسیف ,ایرانی نیست؟؟؟
به ته ته دلم مراجعه کردم...
ادامه دارد ...
نویسنده....ط,حسینی
معلم گفت : دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟
هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !
معلم گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟
حالا پسرها می گویند : تمیزه !
معلم جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد. وباز پرسید : خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟
یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه !
معلم دوباره گفت : اما نه ، البته که هر دو ! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد ؟
بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو !
معلم بار دیگر توضیح می دهد : نه ، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم ؟هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است
معلم در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شدید ، این یعنی: منطق ! و از دیدگاه هر کس متفاوت است
پس لطفاً همدیگرو با منطق خودمون قضاوت نکنیم
@Emam_kh
🌺 آغاز زعامت علمدار عصر ظهور بر امام زمان ارواحنا فداه و منتظرانش مبارک باد.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😱 افشاگری
✔️پشیمانی هرزهها از اعمال خود
✔️زن بارگی شوهر اول گوگوش
✔️عاقبت سوسن
✔️کاش چهرهام فقط برای شوهرم بود ...
✔️صحرای محشر و گمراه کردن جوانان
✔️نماد زن ایرانی را سلبریتیهای مفسد قرار دادند ...
🗣️سخنان بسیار شنیدنی از استادعباسی
@Emam_kh
🔴 حجت الاسلام و المسلمین حامدی امام جمعه پردیسان :
🔷️نمیتوانیم منتظر این لوایح (لوایح عفاف و حجاب ) بشویم و مملکت را دست یک عده هنجارشکن بسپاریم ‼️
باید با توجه به قوانین_موجود این مسیر استمرار پیدا کند و جلوی این افراد گرفته شود.
🔰وی با انتقاد از برخی اظهارنظرهای مسئولین در خصوص حجاب گفت: یکی از نمایندگان_مجلس که در اغتشاشات هم آتشبیار معرکه بودند در بحث لایحه اظهار نظر داشتند که : رفتار افراد در خانواده و کانونهای فرهنگی شکل میگیرد و رفتار انسان و لباس پوشیدن مردم با قانون درست نمیشود . واقعا جای تأسف است از یک نماینده
👈مشکل کشور ما حضور چنین افرادی با این دیدگاهها در مناصب حساس است.
نماینده ما هنوز نمیداند بیحجابی و برهنگی مانند نماز و روزه نیست، بلکه آثار اجتماعی ویرانگر دارد. فکر میکند یک خانمی تصمیم به انتخاب پوشش گرفته است، در حالیکه این یک برنامه کامل با مقدمات و مؤخرات و سنگر اول تباهی خانوادهها و جوانان است.
🔻وی تأکید کرد: ما توقعمان از شورای_نگهبان این است که این موضع گیریها در باب ضروریات دین یا اظهارنظرهای افراد در برهههای حساس یا سکوت افراد را در بحث تأیید و رد صلاحیتها لحاظ کند. مجلس_انقلابی باید این چهرهها را تعیین تکلیف کند تا در مجلس فرصت حضور پیدا نکنند
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این کلیپ رو به سینهچاکان و طرفداران هاشمی رفسنجانی و حسن فریدون نشان دهید تا این بیانات #رهبر_انقلاب رو مرور کنن، شاید کمی بفهمن این دو موجود، چقدر ضربه به این انقلاب و کشور زدن.
بهتر از این نمیشد ضیاءالدین های بعد از انقلاب رو رسوا کرد!
#لبیک_یا_خامنه_ای
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
@Emam_kh