eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
17.1هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ ویژه سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) 🎨 مجموعه لوح | ۶. کوه امید 🖼 روایت‌هایی از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره شخصیت و رهبری حضرت امام خمینی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه @Emam_kh
‼️ روش محاسبۀ خمس مواد مصرفی 🔷 س ۶۶۶۶: خمس مواد مصرفی که سر سال خمسی در منزل باقی مانده مثل برنج، روغن، چای، قند، مواد شوینده و... چگونه محاسبه می شود؟ ✅ ج: اگر از موادی است که تهیۀ آن به صورت فله و غیربسته بندی ممکن است (مانند حبوبات، گوشت)، بايد خمس مقدار باقی مانده محاسبه شود و اگر تهیۀ آن به صورت بسته بندی است و به مقدار نیاز خريداری شده، بسته ای که مقداری از آن مصرف شده است، خمس ندارد. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴سندی از جایگاه کرامت زن در خانه امام دختر امام(ره) به این عکس امام(ره) اشاره می کند و می‌گوید: «گاهی امام خودشان چایی‌شان را درست می‌کردند و خودشان قوری و استکان خود را می‌شستند. حتی تصویر چای ریختن امام هم بسیار منتشر شد. این قبیل کارها برای ما عادی شده بود. زیرا ما هم اگر به دیدنشان می‌رفتیم می‌پرسیدند چای می‌خورید؟ که ما اجازه نمی‌دادیم ایشان این زحمت را برای ما بکشند اما هیچ‌گاه ایشان با آن سن و با آن مقام به مادرمان نمی‌گفتند پاشو یا مثلا این کار را بکن و یا آن چیز را بیاور. پدر هرگز در خانه دستوری صحبت نمی‌کردند. مثلا آن اوایل که لباس‌های ایشان در اتاق و چمدان کنارشان نبود، به مادر می‌گفتند بگویید لباس مرا بیاورند. انجام کاری را به ایشان دستور نمی‌دادند. ایشان علاوه بر توجه به همسر و فرزندان خود به کسانی که برای کمک به مادرمان در منزل کار می‌کردند نیز توجه داشتند و شخصاً به دیدار آنها رفته و از احوالشان جویا می‌شدند». ⏪او مردی کامل بود‌.در جامعه به دنبال عدالت بود ،در خانه به دنبال مهربانی وتکریم زن و در محضر خدا به دنبال بندگی بود . ✍عالیه سادات @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آنهائی که اسلام را خلاصه میکنند در اینکه بخورند و یک نمازی بخوانند و یک روزه ای بگیرند و درگرفتاری این ملت،در گرفتاری این جامعه دخالت نکنند،به حسب روایت رسول اکرم اینها مسلم نیستند. صحیفه نور،جلد 15،صفحه 50 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یوزارسیف قسمت ۲۵: مامان با یه ببخشید نشست وبابا گفت:صبح حاج محمد گفتن که تشریف میارند ,ما دچار اشتباه شدیم . یوزارسیف با لحنی ارام ومطمین جواب دادند:بله,درسته,چون بنده مطلع بودم ومحض احترام,ازشون خواهش کردم به عنوان بزرگتر من ,به عرض شما برسانند که برای دست بوسی خدمتتان میرسم اما مثل اینکه, ایشان کامل کامل نگفتندومن معذرت میخوام اگه دچار سوتفاهم شدید... بابا دوباره گفتند:حتما که پدرو مادر خودتون اینجا تشریف ندارند؟ یوزارسیف:اون قضیه اش مفصله,اگر بنده را به غلامی بپذیرید ,کامل توضیح خواهم داد وچون این جلسه من باب اشنایی بود ومن جواب قطعی شما را نمیدانستم,صلاح ندیدم مزاحم اقای محمدی(حاج محمد) بشم،ان شاالله اگر مقبولتان بیافتم,جلسه ی بعد رسما با خانواده اقای محمدی مزاحمتان میشیم. باخودم.گفتم:آخی معلوم خانواده اش چی شدن؟بچه ام چقد مظلومه......که یکدفعه بهرام سینه ای صاف کرد ومیخواست حرف بزنه... دلم به هول وولا افتاد,چون بهرام همیشه کارخراب کن بود وچون الان فهمیده بود طرف روحانی هست وپول وپله درستی نداره حتما یه متلک میانداخت...شروع به صلوات فرستادن کردم که باعث ابروریزی نشه... بهرام گفت:خوب حاج اقا...متوجه شدیم که ممر درامد شما از پیشنمازی مسجد هست,حالا این اخوندی مدرک ,پدرک هم داره؟با پول پیشنمازی میشه زندگی کرد؟؟ وای وای وای.....این چی میگفت که بهمن پرید وسط حرفش وگفت:داداش این چه حرفیه...خدا روزی رسونه,هرچی که پیشونی نوشت ما باشه میذاره کف دستمان ..کاملا مشخصه حاج اقا با وجناته,یه چیزایی هست که ادم با پول نمیشه خرید اما حاج اقا داره قربونش بشم...این داداش بهمن ماهه ماه.. یوزارسیف با همون ارامش قبلی جواب داد:شما لطف دارید به من اما نگرانی برادرتون هم بیمورد نیست,باید از وضع زندگی من مطمین باشید ,راستش بنده از لحاظ حوزوی تا سطح فوق لیسانس فقه واصول پیش رفتم,اما هنوز موفق به گذراندن سطح های بالاتر نشدم,البته همزمان با حوزه ,تورشته ی دانشگاهی مهندسی برق هم تحصیل میکردم که الانم به لطف خدا درسم را تمام وتویه شرکت مشغول کارم وچون با اقا,علیرضا,پسر اقای محمدی هم دانشگاهی,بودم وبه اصرار ایشون که به من محبت داشتند ویه صمیمیت برادرانه بین ما پیش امده,به این محله امدم وسعادتی بود پیش نماز مسجد اینجا شدم من وعلیرضا تو یه شرکت کار میکنیم .... وای تو دلم ذوق مرگ شدم...دهن بهرام سرویس شد معلوم بود همه مبهوت حرفهای یوزارسیف شدند که با گفتن اخرین حرف یوزارسیف ,دلم هری ریخت پایین... ادامه دارد... 📝نویسنده...ط,حسینی
یوزارسیف قسمت۲۶: یوزارسیف ادامه داد:راستش اگر شما اجازه بدید,من یه موضوع کوچک اما مهم را خیلی کوتاه با دختر خانمتان درمیان بگذارم ونظرشان را جویا بشم اگر منظور نظر ایشان را متوجه شدم,همین جلسه از,سیر تا پیاز زندگی ام را براتون عنوان کنم؟؟ بااین حرف ناگهانی یوزارسیف,بهت جمع شکست...کسی حرف نمیزد انگار درست براشون مفهوم نبود منظور یوزارسیف چیست؟که دوباره بهمن به حرف اومد وگفت:پدر ,درسته من کوچکترم وصحیح نیست با وجود شما اظهار نظر کنم اما فکر میکنم چندان اشکالی نداشته باشه که حاج اقا با زری جان اون صحبت مهم وکوتاهشون را بکنن... بابا درتایید حرفهای بهمن گفت:مشکلی نیست,زری جان...بیا حاج اقا را راهنمایی کن تو اتاقت.... تااین حرف از دهان بابا بیرون امد,یکدفعه بهرام که کلا کم اورده بود مثل ببر زخمی وبی ادبانه پرید وسط حرف بابا وگفت:نه چرا اتاقشون ؟؟حاجی که گفتن خیلی کوتاهه,پس توهمین اشپز خانه خوبه...ومادر درحالیکه از شدت شرم عرق میریخت پاشد تا یوزارسیف را به سمت اشپزخانه راهنمایی کند,حالا من کنار میز,اشپزخانه ایستاده بودم,خیلی استرس داشتم از اما از زیر چشم حرکات یوزارسیف را میپاییدم,حاج اقا خیلی با طمانینه پاشد ویه شاخه گل سرخ از داخل دسته گل زیبایی که اورده بود دراورد وبا راهنمایی مادر به سمت اشپزخانه امد. خدای من,دست وپام سست بود,مادر صندلی روبه رو را به حاج اقا تعارف کرد ,با حرف یوزارسیف که اشاره میکرد تا منم بشینم به خود امدم با گیجی گفتم:س س سلام... مادر داشت چای میریخت که بزاره رومیز مثلا برای ما تا گلویی تازه کنیم. یوزارسیف درحالیکه دوباره صندلی را تعارف میکرد تابشینم خیلی ارام طوریکه فقط خودم بشنوم گفت:سلام به روی ماهت... وای وای وای...گر گرفتم...دستپاچه نشستم,همزمان مادر سینی چای را روی میز,وسط من ویوزارسیف گذاشت واز اشپزخانه رفت بیرون. پدرومادر وبهمن وبهرام,انگار سر موضوعی ارام بحث میکردند,حواسشان به ما نبود یعنی طوری وانمود میکردند که حواسشان به ما نیست. بین ما هم فقط سکوت حکمفرما بود,سکوت وسکوت...بعداز دقایقی ارام سرم را گرفتم بالا تا ببینم ,یوزارسیف زنده است,زبونم لال از عشق مرده؟؟چرا حرف نمیزنه که نگاهم به نگاه مهربانش برخورد کرد,یوزارسیف بالبخندی برلب خیره به صورت من بود,تا سرم رابالا گرفت گفت:هااا,این شد...همزمان دستش را که گل سرخ داخلش ول میخورد ,روی میز جلو اورد وگفت:ببین دل من را به مهرخودت منور کردی,حالا اگه تو دل خودت ,یه چی هرچند کوچک نسبت به من حس میکنی این شاخه گل را که نشانه ی همین دلبستگی هست بگیر........ اگر دستم به میز تکیه نداشت,حتما یوزارسیف رعشه ی دستم را میدید....ناخوداگاه بدون کلامی گل را گرفتم... لبخند یوزارسیف پررنگ تر شد وادامه داد:پس به قول ایرانیا,دل به دل راه داره...ببینید بانو من اهل حاشیه روی نیستم ,یکراست میرم سر اصل مطلب,من همینم که روبه روتم,یه مسلمان,یه شیعه,ایا برا شما فرقی میکنه من مال کدام کشور باشم؟یعنی ایرانی نباشم؟؟ ببینید جواب این سوال را من الان وفوری,میخوام...باید یه چیزایی روشن بشه که خدای نکرده دراینده موردی پیش نیاد,اگر براتون مهمه که من حتما ایرانی باشم که راهم را میکشم وپا میگذارم رودلم ومیرم,اما اگر واقعا برای,شما اهل کجا بودن من مهم نباشه من برای رسیدن به شما ,باید به قول افسانه های ایرانی,هفت خوان رستم را طی کنم ومطمین باشید اگه شما بخوایید من هر مرارتی را میکشم,فقط لطفا صادقانه به من جواب بدید.... خدای من ,چی داشت میگفت؟؟یوزارسیف ,ایرانی نیست؟؟؟ به ته ته دلم مراجعه کردم... ادامه دارد ... نویسنده....ط,حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معلم گفت : دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟ هردو شاگرد یک زبان جواب دادند : خوب مسلما کثیفه ! معلم گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟ حالا پسرها می گویند : تمیزه ! معلم جواب داد : نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد. وباز پرسید : خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟ یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه ! معلم دوباره گفت : اما نه ، البته که هر دو ! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد ؟ بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو ! معلم بار دیگر توضیح می دهد : نه ، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد! شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم ؟هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است معلم در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شدید ، این یعنی: منطق ! و از دیدگاه هر کس متفاوت است پس لطفاً همدیگرو با منطق خودمون قضاوت نکنیم @Emam_kh
🌥خورشید پشت ابر نمی‌ماند @Emam_kh
🌺 آغاز زعامت علمدار عصر ظهور بر امام زمان ارواحنا فداه و منتظرانش مبارک باد. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😱 افشاگری ✔️پشیمانی هرزه‌ها از اعمال خود ✔️زن بارگی شوهر اول گوگوش ✔️عاقبت سوسن ✔️کاش چهره‌ام فقط برای شوهرم بود ... ✔️صحرای محشر و گمراه کردن جوانان ✔️نماد زن ایرانی را سلبریتی‌های مفسد قرار دادند ... 🗣️سخنان بسیار شنیدنی از استادعباسی @Emam_kh
🔴 حجت الاسلام و المسلمین حامدی امام جمعه پردیسان : 🔷️نمیتوانیم منتظر این لوایح (لوایح عفاف و حجاب ) بشویم و مملکت را دست یک عده هنجارشکن بسپاریم ‼️ باید با توجه به قوانین_موجود این مسیر استمرار پیدا کند و جلوی این افراد گرفته شود. 🔰وی با انتقاد از برخی اظهارنظرهای مسئولین در خصوص حجاب گفت: یکی از نمایندگان_مجلس که در اغتشاشات هم آتش‌بیار معرکه بودند در بحث لایحه اظهار نظر داشتند که : رفتار افراد در خانواده و کانونهای فرهنگی شکل میگیرد و رفتار انسان و لباس پوشیدن مردم با قانون درست نمیشود . واقعا جای تأسف است از یک نماینده 👈مشکل کشور ما حضور چنین افرادی با این دیدگاه‌ها در مناصب حساس است. نماینده ما هنوز نمیداند بی‌حجابی و برهنگی مانند نماز و روزه نیست، بلکه آثار اجتماعی ویرانگر دارد. فکر میکند یک خانمی تصمیم به انتخاب پوشش گرفته است، در حالیکه این یک برنامه کامل با مقدمات و مؤخرات و سنگر اول تباهی خانواده‌ها و جوانان است. 🔻وی تأکید کرد: ما توقعمان از شورای_نگهبان این است که این موضع گیری‌ها در باب ضروریات دین یا اظهارنظرهای افراد در برهه‌های حساس یا سکوت افراد را در بحث تأیید و رد صلاحیت‌ها لحاظ کند. مجلس_انقلابی باید این چهره‌ها را تعیین تکلیف کند تا در مجلس فرصت حضور پیدا نکنند 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این کلیپ رو به سینه‌چاکان و طرفداران هاشمی رفسنجانی و حسن فریدون نشان دهید تا این بیانات رو مرور کنن، شاید کمی بفهمن این دو موجود، چقدر ضربه به این انقلاب و کشور زدن. بهتر از این نمیشد ضیاءالدین های بعد از انقلاب رو رسوا کرد! @Emam_kh
🔴 نامحرمان (ره) : من در میان شما باشم و یا نباشم به هما شما وصیت و سفارش می کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد! 🔺اما نامحرمان از نظر چه کسانی هستند؟ ایشان خود در برهه های مختلف به این سوال پاسخ داده اند: ▪️ما از شرّ رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم، لکن از شرّ تربیت‌یافتگان غرب و شرق به این‌ زودی ها نجات نخواهیم یافت. اینان برپادارندگان سلطه ابرقدرت ها هستند. ▪️من التماس می‌کنم به ملت ایران، من دست ملت ایران را می‌بوسم! این غرب‌زده‌ها را کنار بگذارید! عده‌شان خیلی زیاد هم نیست، ادعایشان زیاد است! ▪️(در نامه به منتظری) : از آن جا که روشن شده است‏‎ ‎‏که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست‏‎ ‎‏لیبرال ها و از کانال آن ها به منافقین می سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آیندۀ نظام را‏‎ ‎‏از دست داده اید. 🔹امام خامنه ای: راه او (امام) راه ما، هدف او هدف ما و رهنمود او مشعل فروزنده ماست. 🔺هر چند پیرو تاکیدات امامین انقلاب، لیبرال های تابلودار از صحنه سیاسی کشور حذف شده اند اما تفکر خزنده لیبرالیسم بخصوص در اقتصاد کشور دیده می شود که باید برای خلاصی از آن همت کنیم ... ✍ "قاسم اکبری" @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃بهبود واریس 👌 ماساژ ترکیب روغن هسته انگور و روغن زیتون میتواند سبب کاهش اثرات واریس شود. 🍃🥀🍃🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁🍃 🔴امام همیشه حواسش به زنان محروم بود ✍️مرحوم آقای اسلامی تربتی که همسایه امام خمینی در قم بود، نقل می کرد: روزی با امام در حال‌‎ ‌‏رفتن به درس مرحوم آقای شاه آبادی بودیم، فصل زمستان بسیار سردی بود از کنار‌‎ ‌‏مدرسه حجتیه عبور می کردیم، دیدیم خانمی کنار رودخانه نشسته و دارد پارچه ها و‌‎ ‌‏کهنه هایی را می شوید. نمی دانم مال خودش بود یا کسی بود. می دیدیم که یخ های‌‎ ‌‏رودخانه را می شکست و کهنه می شست، بعد دستش را از آب بیرون می آورد و مقداری‌‎ ‌‏با دمای بدنش گرم می کرد و دوباره لباس می شست. امام قدری به او نگاه کرد بعد به من‌‎ ‌‏فرمود: «شما بروید بعد من می آیم». عرض کردم چه کاری دارید؟ اگر امری هست‌‎ ‌‏بفرمایید. گفتند: «نه، شما بروید» و خودشان ایستادند و به کمک آن خانم لباسهارا شستند و کنار گذاشتند و چیزی هم یادداشت کردند که بعد معلوم شد آدرس آن خانم مستمند را از او گرفته بودند. هرچه از ایشان پرسیدم قضیه چه بود فرمودند: «چیزی‌‎ ‌‏نبود» بعد معلوم شد به آن خانم گفته اند: «شما بیایید منزل، من دستور می دهم آب گرم‌‎ ‌‏کنند و دیگر شما اینجا نیایید. با آب گرم لباس بشویید و خود من هم کمک تان می کنم» 📚 منبع: کتاب "برداشتهایی از سیره امام خمینی (ره)"، گردآورنده غلامعلی رجایی، ج۱، ص ۲۱۲ ⏪او مظلومین را میفهمید،رنج ها را درک میکرد و روزی آنها را نجات داد وازادشان کرد. ✍عالیه سادات @Emam_kh
🚨 تحلیل رهبر انقلاب از طراحی دشمنان برای اغتشاشات ۱۴۰۱ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نذر عباس | نماهنگی درباره شهید مصطفی صدرزاده ✏️ رهبر انقلاب امروز در حرم امام خمینی: مجاهدان فداکار، مدافعان حرم، فعالان سخت‌کوش جهاد تبیین، گروه‌های کمک مؤمنانه، اردوهای جهادی اینها همه جوانهای این کشورند. با وجود اینترنت، با وجود شبکه‌های اجتماعی، با وجود این همه لغزشگاه‌ها جوانهای ما در این راه دارند حرکت می‌کنند. گاهی اوقات شما می‌بینید از یک روستا یک شخصیت منور و نورانی برمی‌خیزد از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفی صدرزاده به وجود می‌آید. ما از این مصطفی‌های صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم اینها همه امیدبخش است. @Emam_kh