eitaa logo
انتظار نگار 🇵🇸🇱🇧 | خوشنویسی | پادکست
251 دنبال‌کننده
516 عکس
120 ویدیو
15 فایل
[بســـم رب المهـــدی✨] مبتـــدی در زمینه خـــط ✒️و خوانش🎙️ بر اساس دغدغه ها و ارزشهام مینویسم و ضبط میکنم. 📱شناسه جهت ارسال نظرات، پیشنهادات و انتقادات: @SeyedSafavi333 موضوع مطالب؛ #پادکست #نسخ #نستعلیق #لیلا #هما #دستنویس
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از باغ ابرنگی🌱
عاقبت مسح جنون ، خون به پر و بال کشید روضه قاسم ما نیز به گودال کشید ...🥺😢 يَا مَنْ أَذَاقَ أَحِبَّاءَهُ حَلاَوَهَ الْمُؤَانَسَهِ فرمود: مرگ نزد تو چگونه است پاسخ داد: شیرین تر از عسل ... سلام بر قاسم فرزند حسن بن علی @bagh_abrangi313
هدایت شده از باغ ابرنگی🌱
السَّلام عَلی الحَسَن و عَلی قاسِم ابنِ الحَسَن و عَلی عبدِاللهِ ابنِ الحَسَن و عَلی اولادِ الحَسَن و عَلی اَصحاب . . . 🥺😢 غریب آل طٰه اصحابش کجا بود😔 @bagh_abrangi313
🕊️ اي ضريحِ حسنم، زود مُشَبَّك شده اي در حرم با تو دمِ واحسنا افتاده https://eitaa.com/Entezar_negar
7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔🕊️ احساساتی شدن مردم و هجوم برای کمک به نقش امام حسین در آيين تعزیه +قشنگ ترین تعزیه تاریخ... https://eitaa.com/Entezar_negar
InShot_20240712_140712158_12072024.mp3
6.14M
یزید دقیقا همان چیزی است که شماها امروز میخواهید. اهل عشق و حال است. عرق‌ ناب ایتالیایی میخورد و ادکلن‌های اروپایی میزند... «مهدی مولایی» https://eitaa.com/Entezar_negar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای از تلظی‌های تـو در چشم من دریا خجل...💔 🖤 هیئتی که از مظلومیت بچه های غزه نگه، شمر و حرمله توش سینه میزنن... چون این هیئتی که کاری به هیچی نداره، خطری هم نداره...
هدایت شده از شوق پرواز
و روز هفتم که رویای گندم ری ، آب را بر سپاه حسین(ع) بست و اهل خیمه را در مضیقه گذاشت، حسین(ع) بدون آرایش جنگی و علی اصغر(ع) به دست وارد میدان شدو طلب آب کرد. ولی جواب این طلب چه بود!!! تیر سه شعبه ای که زهر آلود به کینه هاشمی هاست.... هنوز حرف حسین(ع) تمام نشده بود، که‌گرمای خون زیر گلوی علی اصغرش اورا به استیصال کشاند،... به درماندگی...به اینکه چه کنم؟ رباب و فقط رباب و انتظار سیراب شدن طفلش..... دوقدم به عقب.. دو قدم به جلو... نگاهی به گلوی پاره پاره و نگاهی به خیمه... هیچ جا بهتر از پشت خیمه نبود... هیچ کاری بهتر از به خاک سپردن آن طفل شیرخوار بدون سر نبود.... و اقامه نمازی که میگویند به نیت طلب صبر بود از خدا ..... اما من شیفته رباب شدم... شنید ولی دم برنیاورد... یعنی چه قدر عاشقانه امام حسین را دوست داشت که سراغی از اصغرش نگرفت؟ یعنی چه قدر حسین را میپرستید که فقط پرسید آقا در سلامت هستند یا نه؟!!! یعنی چه قدر ولایت مدار؟؟ این ها قصه نیست... شرح واقعی ترین ، واقعیت دنیاست... @shogh_prvz
🥀 ولی آخر یه روز کربلا می بینمت اربعین تو شلوغی موکبا می بینمت https://eitaa.com/Entezar_negar
هدایت شده از باغ ابرنگی🌱
آیه ات پخش شده آینه ات پخش شده علی اکبر من شد علی اکبر ها...... @nedayeghalam
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
من اگر روضه‌خوان بودم برای مثل امشبی، هیچ مقدمه‌ای نمی‌چیدم، هیچ ملاحظه‌ای نمی‌کردم، همانطور یکهو وارد مقتل می‌شدم و روضه‌ی باز می‌خواندم. شب هشتم مستمعها باید بی‌هوا با روضه مواجه شوند تا لااقل چند نفری از هولِ مقتل غش کنند و روی دست مجلس بمانند! نمی‌شود روضه‌ی شب هشتم خواند و انتظار داشت آدمها فقط گریه کنند یا نهایت دستی به سر و صورت بکوبند، برای روضه‌ی شب هشتم باید از جمع تلفات گرفت! آخر چطور می‌شود روضه‌ی غش کردن حسین را خواند و آدمها را غش نداد؟! من اگر روضه‌خوان بودم فقط برای لحظه‌ی وداع اباعبدالله و علی اکبر کمِ‌کمش پنج شش نفری را غش می‌دادم چه رسد برای لحظه‌ی رسیدنِ حسین بالای نعش اکبر... بلند بلند و گریه‌کنان جوری که مستمع بفهمد حال روضه‌خوان دست خودش نیست می‌گفتم اسبهای جنگی تعلیم دیده‌اند تا سوار زخمی خود را سمت سپاهِ خودی برگردانند، خون اکبر چشمهای اسب را بست، اسب راه را گم کرد و سمت دشمن شتاب گرفت؛ لشکر کوچه باز کرد و از دو طرف شمشیر زدنها آغاز گرفت... هر ضرب شمشیر یک تکه از اکبر جدا می‌کرد، شتاب اسب هر تکه‌ی اکبر را یک سمت صحرا پرتاب می‌کرد... اینجا دیگر باید روضه‌خوان خودش را بزند، باید فریاد بکشد، باید گریبان بدرد آه اکبر تکه تکه روی دشت پاشیده شد.... اکبر آنقدر متلاشی شد آنقدر پخش و پلا که حسین بالای سرش که رسید افتاد و همانجا غش کرد... آنقدر تکرار می‌کردم حسین غش کرد، حسین غش کرد، حسین غش کرد، تا مستمعها داد بزنند و نزدیک باشد که جان بدهند... حسین بالای سر اکبر جوری گریه کرده، جوری فریاد کشیده و داد برآورده که آنهمه طبل و شیپور جنگ، آنهمه سوت و کرنا، آنهمه هیاهوی لشکر یکباره فروکش کرده، صحرا یکدست ساکت شده و تا چند لحظه‌ فقط صدای گریه‌های حسین به گوش می‌رسیده.... من اگر روضه‌خوان بودم شب هشتم خودم پیش‌تر از مستمعهایم غش می‌کردم تا آدمها دورم جمع شوند و روی دست بلندم کنند و بعد همانطور که داشتند من را از مجلس بیرون می‌برند، هر چه رمق داشتم در خودم جمع می‌کردم و از بالای همان دستهایی که بلندم کرده‌ بودند باز فریاد می‌زدم حسین غش کرد... و دو دستی می‌کوبیدم توی سرم تا همه‌ی آنهایی که نگاهم می‌کردند به تبعیت از من بزنند توی سر و رویشان و داد بزنند وای حسین.... وای حسین.... آه حسین... روضه‌ی شب هشتم، روضه‌ی غش کردنها و از حال رفتنهاست روضه‌ی محکمتر از همیشه توی سر و صورت کوفتنها روضه‌ی نعره زدنها و فریاد برآوردنها... غیر از این اگر باشد حق مطلب ادا نمی‌شود... آه حسین.... ✍ملیحه سادات مهدوی اجر این روضه و اشکهایش تقدیم به پدر و مادرهای شهدا، همانها که علی‌اکبرهایشان را دادند تا ما مثل امشبی آسوده‌خاطر و در امنیت برای علی‌اکبر حسین گریه کنیم. تقدیم به همه‌ی پدر و مادرهای داغِ جوان‌دیده، خاصه پدربزرگ و مادربزرگ خودم که داغ دو جوان دیدند و از این دنیا رفتند... و پدر و مادر داغدار رفیقم سمیه. https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a