خودسازی خیلی عالیه.
اما نباید گول بخوریم که به بهانه اینکه بعدااااا خودسازی کنیم، عمل به یه واجب رو ترک کنیم!!
امربهمعروف کن تا خودت هم اهل همون معروف بشی
#امربهمعروف
بسم الله الرحمن الرحیم...
#قابل توجه زائرین امام هادی عليه السلام....
#دعای موردتوصیه امام هادی علیه السلام درکنار مزار مطهرشان
روایت :
مُحمّد بن احمد نقل کرده است که عموی پدرم ابو موسی برایم تعریف کرد: روزی خدمت امام علیّ ألنقی حضرت هادی علیه السلام رسیدم و به آن حضرت عرض کردم: ای سرور من، این مرد ( مُتوکل عبّاسی خلیفه ی جائر در آن زمان) مرا از خود دور نموده و روزی مرا قطع کرده و مرا ملول و دلتنگ نموده است و همه ی اینها به خاطر آنست که میداند من وابسته و مُلازم درگاه شما هستم و چون میدانم که اگر شما به او سفارشم را بفرمائید، حتماً قبول می کُند. لذا تقاضا دارم لطفی بفرمائید و از او درخواست کنید در کار من تجدید نظری نماید.
امام هادی علیه السلام فرمودند: إن شاءَ ألله به خواسته ات خواهی رسید.
هنگامیکه شبانگاه فرا رسید، فرستاده های مُتوکل یکی پس از دیگری به سوی خانه ی من آمدند و مرا به نزد مُتوکل دعوت کردند. وقتی به دربار او رفتم، فتح بن خاقان را دیدم که کنار درب ایستاده و گویا که منتظر من بوده است. تا مرا دید به من گفت: ای مرد؛ چرا شب در خانه ات آرام نمیگیری؟! مُتوکل امشب چقدر برای دسترسی به تو اصرار ورزید و مرا خسته کرد. سپس وارد دربار مُتوکل شدیم و دیدم که او در جایگاه خود نشسته و همینکه مرا دید، صدا زد: ای ابوموسی؛ مـا بخاطر شُغل فراوان از تو غفلت می کنیم. چرا تو یادآوری نمی کُنی و خودت را از خاطر ما می بری؟ اکنون بگو چه حقوقی از تو نزد ما باقی مانده است و پرداخت نگردیده؟
من چند مورد را که میدانستم و در خاطرم بود نام بردم. مُتوکل دستور داد تا دو برابر آنچه گُفتم به من پرداخت کردند و مرا راهی نمود. هنگام خارج شدن به فتح بن خاقان گفتم: آیا امام هادی علیه السلام اینجا تشریف داشتند؟ او پاسخ داد: نه، به اینجا نیامدند. دوباره پرسیدم: آیا نـامه ای فرستاده است؟ گفت: نه. پس از این گفتگو بیرون آمدم و به سمت خانه روان شدم و فتح بن خاقان نیز در پی من بیرون آمد و به من گفت: هرگز شک ندارم که تو از مولایت امام هادی علیه السلام تقاضای دُعـا کرده ای و آن حضرت علیه السلام برای تو دُعـا نموده است. لذا از تو خواهش دارم از آن حضرت علیه السلام تقاضا کُنی تا برای من هم دُعـا نماید.
هنگامی که خدمت مولایم حضرت امام هـادی علیه السلام شرفیاب شدم، آن سرور گرامی به من فرمودند: ای ابو موسی؛ چهرهات را چهره ی خوشنود و رضا میبینم. عرض کردم: و این به برکت شُمـا بوده است ای سرور من. ولی به من گُفتند که شُما نزد مُتوکل نرفته بودید و از او نیز درخواستی نکرده اید !
امام علیه السلام فرمودند: خُـداوند تبارک و تعالی می داند که مـا هرگز در اُمور مُهم خود جُز به او پنـاهنده نمی شویم و در سختی ها و بلاها جُز به او اعتماد نمیکُنیم و مـا را چنین عـادت داده است که هر گاه از او درخواست کُنیم اجابت فرماید و میترسیم از او روی بگردانیم و او هم از مـا روی بگرداند.
عرض کردم: فدایت شوم؛ فتح بن خاقان به من چنین و چنان گفت.
حضرت علیه السلام فرمودند: او به ظاهر مـا را دوست میدارد ولی در واقع از مـا دوری مینماید. دُعـا برای دُعـا کُننده وقتی اثر خواهد داشت که با شرایط آن همراه باشد. هنگامیکه تو در اطاعت فرمان الهی اخلاص ورزیدی، و به پیـامبری رسول خُـدا صَلّی أللهُ عَلیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم و حق مـا اهل بیت ( علیهم السلام) اعتراف کردی و آنگاه از خُـداوند چیزی را درخواست نمودی، تو را محروم نمی فرماید.
عرض کردم: ای سرور من؛ دوست دارم از میان دُعـاها، دُعـای مخصوصی را به من بیاموزی.
امام هادی علیه السلام فرمودند:
#دُعـائی را که خواهم گُفت، من آن را بسیار می خوانم# و از خُـدا تقاضا کرده ام هرکس بعد از من نزد قبرم بخواند، او را نا اُمید نفرمـاید. و آن دُعـا این است:
« یـا عُدَّتیِ عِندَ ألعُدَد، وَ یا رَجـائیِ وَ ألمُعتَمَدِ، وَ یـا کَهفیِ وَ ألسَّنَدِ، وَ یـا واحِـدُ یـا أَحَدُ وَ یا قُل هُوَ أللهُ أَحَدٌ، أسألُکَ أللّهُمَّ بِحَقِّ مَن خَلَقتَهُ مِن خَلقِکَ، وَ لَم تَجعَل فِی خَلقِکَ مِثلَهُم أَحَـداً، أن تُصَلّیَ عَلَیهِم وَ تَفعَل بیِ کَیتَ وَ کَیتَ.
ای سرمـایه و ذخیره ی من نزد ذخیره ها، و ای اُمید و تکیّه گاه من، و ای پناهگاه و پُشتوانه ی من، و ای یگانه و ای یکتـا، ای کسی که به پیامبرت فرموده ای: بگو او خُـدای یگانه است. خُـداوندا، از تو درخواست می کُنم به حقّ کسانی که آنها را آفریدی و در میان آفریدگانت هیچ کس مـانند آنها نیست، که بر ایشان درود فرستی و با من چنین و چنان کُنی(طلب حاجات بنما).
اللهم عجل لولیک الفرج بحق سیدنا محمد وآله الطاهرین صلوات الله علیهم اجمعین
📚منابع 👇
ألقطـره، جلد۱، صفحه۶۹۲
امالی شیخ طوسی(ره)، صفحه۲۸۵
بحارألانوارجلد۵۰صفحه۱۲۷
مدینة ُالمَعاجِزجلد۷،صفحه۴۳۶
مناقب ابن شهراشوب جلد۴، صفحه۴۱۰
✨انتشار بازمزمه صلوات بلامانع است
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢تظاهرات ساختگی آمریکا در سوریه.
✍حمایت آمریکا از خانواده ی تروریستها و ایجاد تظاهرات میدانی برای این است تا به ملت منطقه وانمود کنند داعش برگشته و باید در منطقه بمانیم از طرفی هم هسته های داعش را تحریک به چند اقدام تروریستی خواهند کرد و لذا در روزهای آینده شاهد اقدامات تروریستی توسط داعش برای ارعاب دوباره ی مردم منطقه خواهیم بود (و باید مراقب اربعین بود.) تا آمریکا به بهانه ی سرکوب این گروهک حضور خود را در مرز سوریه و عراق بیشتر کند
و دقیقا سفر مارک میلی به اردن در همین راستا بوده و ایشان طی مصاحبه ای میگوید: به رغم نابودی خلافت داعش اما این گروه و ایدئولوژی آن هنوز به پایان نرسیده است. تروریستها در صحرای سوریه و تا حدی در عراق هستند و این تهدیدی برای اردن است.
وی گفت: مبارزه با تروریسم اولویت اصلی آمریکا است و حضور نظامی آمریکا در سوریه برای تثبیت شکست داعش است.
البته واقعیت چیز دیگری است آمریکا میخواهد با استقرار بین مرز عراق و سوریه از دست رسی ایران به مرزهای فلسطین اشغالی جلوگیری کند تا در صورت هر گونه درگیری بین نیروهای مقاومت و صهونیستها حمایت و پشتیبانی ایران به این نیروها را با مشکل مواجه کند
✒
🔻نفوذی یا حماقت ؟
📌مگر چنددرصد جامعه فرهنگی ، اجتماعی،سیاسی ،آموزشی اقتصادی کشورتحت تاثیرارتباط با تعطیلات شنبه قراردارند؟!
_حماقت محض نمایندگان به اصطلاح مجلس انقلابی تمامی نداره
☢ حداکثر یک درصد(حدود ۵۰ هزارنفر) مردم کشور ممکنه با تعطیلات خارج ازکشور ارتباط داشته باشند که آن هم راهکارساده ای برای آن وجوددارد آن بخش ها میتوانند پنج شنبه کارکنند وشنبه تعطیل باشند ؛
_چرا بایدتمام عادت های فرهنگی _اجتماعی_تفریحی حتی مذهبی ۸۵ ملیون نفری جامعه را بخاطرچندهزارنفر (که برای انها تعطیل وغیرتعطیل هم ندارد)
بهم ریخت ؟!
اگراین حماقت نیست پس چیه ؟
#پاکزادیان .محمود
بدون سر و صدا ، تصویب شد: جمعه و شنبه ،تعطیل شد.
🔴 زمان؛ سرمایه ای که ما به دست فتنه گران می دهیم!
🔰هر کار فرهنگی و یا ضدفرهنگی برای اینکه اثرگذار باشد و به عنوان یک عادت، پذیرفته شود، نیاز به #زمان دارد.
🔹در فتنه کشف حجاب و ولنگاری، تسامح، تساهل، مصلحت سازی و احتیاط های خلاف احتیاط برخی مسئولین موجب این شد که ما حدود 11 ماه به بی بند و بارها و ولنگاران زمان دهیم.
⚠️ یعنی آنها از این فرصت استفاده کردند و تا توانستند در هر کوی و برزن و خیابان و مغازه و فروشگاه و ... مشغول هنجارشکنی شدند.
⏪ این فرصتی که ما به آنها داده ایم، در حقیقت، به عنوان یک #سرمایه برای آنها محسوب می شود.
هر چقدر که دیرتر جلوی آنها بایستیم، درواقع، سرمایه و امکان بیشتری برای تغییر هویت جمهوری اسلامی به آنها داده ایم.
#معیشت_حجاب_فضایمجازی
🇮🇷کانال رسمی نهضت تحصن مردمی
🍂1⃣ آخرین بغضها و کینهها
🌸راوی: رحمتالله صالح پور
🔹 در یک روز پرازهیجان و شور، نگهبانان عراقی خبر از تبادل اسرای در بند تکریت ۱۱ رو اعلام کردند، از چند روز زودتر لباسهای نظامی رو همراه با یک جفت کفش نو داده بودند، این لباسها دوبرابر اندازه من و امثال من که قدی کوتاه داشتیم بودند، لذا باسوزن و نخ و با مصیبت زیاد، پاچهها و کمر شلوار رو اندازه زده و دوختیم، همهمهای داخل آسایشگاه ۹ بند۳ بر پا بود، صدا به صدا نمیرسید، تمام اسرا مشغول عوض کردن لباس اسارت و پوشیدن لباسهای نو بودند، من هم مثل بقیه درحال تعمیر و تعویض لباسهایم بودم، لباس ها هر چند جذاب نبود ولی لباس آزادی بود و لذتی داشت ناگفتنی، احساسی که بعد از چند سال اسارت و سختی نسبت به آزادی داشتیم قابل بیان نیست، شاید حال و هوای دامادی رو داشتیم که قبل از تنها جشن زندگیاش آماده میشد و دوست داشت این ساعات زودتر به پایان برسد، در اوج این افکار و احساس بودم که یک دفعه درب آسایشگاه باز شد و نگهبان عراقی با صدای بلند گفت: ون رحمت اله، حسین، محمد؟ جای خواب من دقیقا نزدیک درب ورودی آسایشگاه بود و با وجود همهمه، متوجه شدم که اسم من رو صدا میزند، دستم رو بالا بردم و گفتم: نعم سیدی، گفت: یاالله تعال، مترجم آسایشگاه رو صدا زد و چیزهایی رو به مترجم گفت و از او خواست برای من ترجمه کند، مترجم گفت باید وسایلت رو جمع کنی و همراه نگهبان به دفتر فرمانده اردوگاه بروی و در ادامه صحبتهای نگهبان گفت: لباسهای نو رو هم از تنات بیرون بیار و همون لباسهای اسارت رو بپوش، حدس زدم که قرار نیست من آزاد بشم، آوار ناامیدی و دلهره وجودم را فرا گرفت، در آن لحظه که همه اسرای آسایشگاه در همهمه بودند اکثرا متوجه نشدند و حال مرا نفهمیدند و غرق شادی خود بودند، پس از پوشیدن لباس اسارت و جمع آوری وسایلم که همه اونها رو داخل کیسه انفرادی ریخته بودم همراه نگهبان راهی دفتر اردوگاه شدیم.
خاطرات آزادگان
2⃣آخرین بغضها و کینهها
🌸راوی: رحمتالله صالح پور
🔹وقتی وارد دفتر مسؤل اردوگاه شدم، داخل دفتر چندنفر دیگراز اسرا که بعدا اسامی شون رو فهمیدم حضور داشتند، این افراد از بند یک و دو اردوگاه بودند و تا آنموقع هیچ شناختی ازشون نداشتم، احمد چلداوی، هاشم انتظاری، مسعود ماهوتچی و فرد دیگری که اسمش را فراموش کردم، باهم میشدیم پنج نفر، فرمانده اردوگاه گفتند که از بغداد دستور کتبی آمده که آزادی شما پنج نفر بدلیل اینکه دارای پرونده نظامی هستید ممنوع است و فعلا تا تعیین تکلیف شما مشخص نشده پیش ما می مانید، احمد چلداوی به همراه مسعود ماهوتچی و هاشم انتظاری به جرم فرار از اردوگاه و من هم به جرم نگهداری یه کارت شناسایی افسر عراقی داخل جیبم در هنگام اسارت از نظر عراقیها جرم محسوب میشد و معتقد بودند دادگاه نظامی باید تشکیل شود و در دادگاه تعیین تکلیف بشویم، در اون لحظه انگاری یه آب سطل یخ رو من ریخته بودند، بقیه افراد هم حال بهتری از من نداشتند، احمد چلداوی که عرب زبان بود به عربی داشت با فرمانده بحث میکرد، اما فایده ای نداشت، بهدستور فرمانده نگهبانان اردوگاه بزور ما رو از دفتر بیرون کردند و به اطاق انباری کوچکی که ازقبل آماده شده و در کنارههای اردوگاه بود انتقال دادند، این اطاق که داخلش زندانی شده بودیم هیچ پنجره ایی رو به بیرون نداشت و درب آن نیز فلزی بود و بیرون آن قابل رویت نبود. هرچه سروصدا هم میکردیم بدلیل دور بودن ازمحوطه و فاصله زیاد، فایده ای نداشت
🔸 تکریت ۱۱ خاطرات آزادگان
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
3⃣ آخرین بغضها و کینهها
🌸راوی: رحمتالله صالح پور
🔹در سقف اطاقی که در اون زندانی بودیم یک دریچه کوچکی بود که ظاهرا در اون هواکشی وجود داشت، چلداوی از یکی بچهها خواست که دستهاش رو چفت کنه تا بتونه رو شانهاش بره تا بیرون رو دید بزنه، همین کار رو کرد و وقتی مقابل دریچه قرار گرفت محوطه اردوگاه را برای ما که پائین بیصبرانه منتظر بودیم شرح داد، او گفت اتوبوسها رو میبنم که به ردیف پشت سرهم ایستادن و اسرا هم صف گرفتن و جایی هم میزوصندلی چیده شده و ظاهرا اعضای صلیب سرخ روی اونها نشستند و اسرا را نامنویسی میکنند، چلداوی شرح میداد و در دل ما غوغایی بود و ما حسرت آزادی رو میخوردیم، بهرشکل این سرنوشت و تقدیر ما بود و کاری نمیشد کرد، همرزمان ما در بند اسارتگاه تکریت ۱۱ با نظارت ماموران صلیب سرخ سوار بر اتوبوسها شده و اردوگاه رو ترک کردند، ساعاتی گذشت، دیگر از سروصدا و همهمه خبری نبود، نزدیک عصر بود که یکی از گروهبانها که قیافه سیاه و ترسناکی داشت و ظاهرا قبلا در بند ۱و۲ بوده و کاملا چلداوی و دوستانش رو میشناخت و کینه اونها رو به دل گرفته بود درب رو بازکرد و پس از فحاشی شروع کرد با خط و نشان کشیدن، خطاب به ما گفت که همه دوستان اسیر شما آزاد شدند و رفتند، حالا شما میمانید و من که حسابتون را با اشاره به کابلی که دستش گرفته بود میرسم، وای به حالتون اگر از دستورات من سرپیچی کنید و فلان و بهمان میکنم.
🔸 تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
خاطرات آزادگان
12.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویژه
#کلیپ
▪️ رمز پیروزی
امام خمینی (ره): #سیدالشهدا علیهالسلام مذهب را بیمه کرد
➕ رهبر معظم انقلاب: راهپیمایی #اربعین قوت اسلام است