#پارت41 بخش سوم بازم مشغول صحبت شدن. این بار حواسم رو جمع کردم مهران: نهال تا الان خوب پیش رفته. بازم بهت می گم کی بری پیشش و چی کار کنی. کوروش. به نظرت کی تمومش کنیم. کوروش همون اخم همیشگی،به مهران نگاه کرد و جدی گفت:زوده. باید حسابی بمونن لای منگنه. مهران:ولی یادت که نرفته؟! درسا... کوروش حرفش رو قطع کرد:نه. خیلی هم خوب می دونم. اما لازمه. مهران:ریش و قیچی دست خودت. من اون رو صحیح و سالم می خوام. بعد این همه مدت،واقعا دلتنگشم.. کوروش چیزی نگفت. مهران به حامد گفت:تو چی کاره ای. معامله رو جور کردی؟ حامد همونجور که سیبش رو گاز می زد گفت: هی،تا حدودی.پنجاه پنجاهه که بشه یا نه. مهران:سعیت روبکن.

‏«تَسألْني: “ما أروعَ شُعور في الحُب؟” فَأقولُ لَكَ: “اَلأمان، أن تَشعَرَ أن أحَدَهُم مَمَسَك بِقَلبِك لٰا بِيَدَك؛”» می‌پرسی از من: “کدامین احساس در عشق شگفت‌انگیز است؟” میگویم: “احساس امنیت، اینکه حس کنی کسی قلبت را تنگ در آغوش می‌گیرد، نه دستانت را؛” ظهر بخیر

قیمتها شکسته شد❌️❌️❌️ با #ارسال_رایگان به سراسر کشور🥰 همه تولیدیهای #بازار_بزرگ_تهران تو این کانال جمع شدن کار با کیفیت و ارزون میخوای بدو بیا توووو 👇 کارهای بالا همه موجوده✅️✅️✅️ https://eitaa.com/joinchat/2146894024C96e0e4e207 💥بیش از ۱۰۰۰ مدل شال و روسری 💥بیش از ۱۰۰۰ مدل کیف دستی و کوله 💥تضمین کیفیت✅️ 💥تضمین قیمت✅️ 💥امکان تعویض و مرجوعی✅️ لینک کانال👇 https://eitaa.com/joinchat/2146894024C96e0e4e207

#پارت42 #فصل_دوم_ارام_من رو به من گفت: دلارام یه سوژه خوب سراغ داره. فردا می فرستمت سراغش. بر خلاف میل همیشگیم،طبق معمول سر تکون دادم و تایید کردم. چاره ی دیگه ای نداشتم. باز هم نگاه کوروش تا مغر استخونم نفوذ کرد. سعی کردم بی تفاوت باشم و تا حدودی هم موفق بودم. وحید:اهم.منم هستما مهران. مهران :تو که جای خود داری. با توخصوصی حرف می زنم. جفتشون به هم نگاه کردن و خندیدن. هیچ تمایل نداشتم ببینم مهران باهاش چی کار داره. یکم دیگه حرف زدن،درباره کار و مسائل مختلف. دلارام هم از دورانی که پیش اون مرده بود گفت نمی دونم چرا نمی تونستم مثل اونا باشم. مثل اونا بگم،بخندم،تو موقعیت خوش باشم.