eitaa logo
|عطرمشکاتـــ
1.5هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
4.2هزار ویدیو
107 فایل
اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج:)🌱 برای‌‌ِآمدنت تمامِ‌مردمِ‌شهررا دعوت‌گرفته‌ام‌! چرانمی‌آیی‌؟ انتقادات‌وپیشنهاداتتو‌ناشناس‌بگو:) : payamenashenas.ir/موسسه عطر مشکات ادمین: @Ghorbat1190 "موسسه‌عطرمشکات‌و‌بنیادمهدی‌موعودعج‌استان‌همدان"
مشاهده در ایتا
دانلود
امام مهدی عج از خدا بترسید و تسلیم ما باشید، و امور خود را به ما واگذار کنید، چون وظیفه ما است که شما را بی نیاز و سیراب نمائیم همان طوری که ورود شما بر چشمه معرفت به وسیله ما می‌باشد؛ و سعی نمائید به دنبال کشف آنچه از شما پنهان شده است نباشید. الغیبة (للطوسی)، جلد۱، ص۲۸۵ @Etr_Meshkat
02.Baqara.207.mp3
2.18M
سوره ی مبارکه ی آیه 207 @Etr_Meshkat
✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠 ✅قسمت👈سی و دوم گفتم: « تا حالا در خدمت ارباب ها بودم. حالا خدمت برادر هایم را می کنم.» قرار گذاشتیم دو روز بعد حرکت کنیم. هرچه کردم که مثل سایرین نیمی از کرایه را پیش بگیرم و نیم دیگر را بعد از رسیدن به مقصد، زیر بار نرفتند و کرایه ام را پیشاپیش پرداختند. از خوشی سر از پا نمی شناختم. دلیلش را هم نمی دانستم. البته به خاطر خوش حسابی و خوش خلقی شان نبود. به نظرم مؤمن واقعی می آمدند. و من سال ها بود با چنین مردانی نشست و برخاست نکرده بودم. دین و ایمان من فقط در نماز خواندن و روزهگرفتن خلاصه می شد، آن هم فقط از ترس قیامت و آتش جهنم. چهارده نفر بودند و من جلو دارشان بودم. هروقت بر می گشتم و به صورت یکی از آنها نگاه می کردم چنان تبسم مخلصانه و مهربانی می کرد که شرمنده می شدم.جعفر سوار همان شتر نر بد قلق بود که حالا با آرامش پیش می رفت. ظهر به واحه ای رسیدیم و توقف کردیم تا نماز بخوانیم و لقمه نانی بخوریم. تا به خود بجنبم آن ها شترها را نشانده بودند و این وظیفه من بود نه آنها. نمازشان را به جماعت خواندند و من به فُرادا. طبق عادت گوشه ای نشستم و بقچۀ نان و خرمایم را باز کرد 📚برگرفته از کتاب: نجم الثاقب ✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠 @Etr_Meshkat
14.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما ولی آمدیم اینجا که بیمه ی صاحب الزمان‌عج بشویم... @Etr_Meshkat
فرصت طلایی @Etr_Meshkat
🍃قال رسول الله(ص): "علیّ (ع) خیر البشر من اَبی فقد کفر" 💠رسول خدا(ص) فرمود: "علی علیه السلام برترین انسان است. هر کس از پذیرش این حقیقت خودداری کند قطعا کفر ورزیده است." 📘افضلیه امیر المؤمنین(ع) ص۲۹۷ به نقل از: کنز العمال، متقی هندی، ج۱۱، ص۶۲۵ @Etr_Meshkat
Morteza Haeri - Doa Faraj.mp3
2.45M
اى آنكه در نگاهت حجمى ز نور دارى كى از مسیر كوچه قصد عبور دارى؟ چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابى اى آنكه در حجابت دریاى نور دارى تا 🔅 نذر سلامتی و ظهورش ۱۴ صلوات @Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامبر اکرم (ص) بهترین یاران کسی است که ناسازگاری اش اندک باشد و سازگاری اش بسیار. تنبیه الخواطر، ج 2، ص 123   @Etr_Meshkat
02.Baqara.208.mp3
2.72M
سوره ی مبارکه ی آیه 208 @Etr_Meshkat
✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠 ✅قسمت👈سی و سوم اولین لقمه را به دهان گذاشتم، چشمم به آن ها افتاد که دور سفره شان نشسته اند و بی آنکه دست به غذاببرند خیرۀ من اند.گفتم:«بفرمایید. غذایتان را بخورید.» مسن ترین آن ها نامش سیاح بود، گفت: «چه معنی دارد آن جا تنها نشسته ای و غذا می خوری؟ خدا گواهاست اگر نیایی کنار سفرۀ ما بنشینی، دست به غذا نمی بریم.»محمد سرک کشید و گفت: «ببینم چه می خوری؟ نکند غذایت از خوراک ما رنگین تر است؟» خجالت کشیدم. سفرۀ نان و خرمایم را برداشتم و کنار آن ها نشستم. خوراکشان مثل من نان و خرما بود، منتها خرمای آن ها رطب بود و خرمای من خارک. به یاد ندارم در هیچ سفره ای غذا آنقدر به من مزه داده باشد. حرف ها و شوخی های شیرینی می کردند و با من درست مثل یکی از خودشان رفتار می کردند.بعد از غذانوشیدنی گوارایی به نام چایگرداندند که خستگی را از تنم به در کرد. دوباره راه افتادیم، اما من دلم می خواست این سفر هیچ وقت تمام نشود و من از دیدن آن صورت های بشاش و مهربان محروم نشوم. چند روزیکه گذشت، انس و الفت عجیبی به آن ها پیدا کردم. بخصوص نماز خواندن و دعاهای شبانه شان بسیاردلنشین بود. برایم خیلی سخت بود که نتوانستم در عبادت هم مثل غذا خوردن و خوابیدن با آن ها شریک شوم. آخرین شبی که با هم بودیم، خواب به چشمانم نمی آمد. دلم گرفته بود و خیرۀ آسمان پر ستاره بودم. 📚برگرفته از کتاب: نجم الثاقب ✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠 @Etr_Meshkat