eitaa logo
|عطرمشکاتـــ
1.5هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
4.1هزار ویدیو
107 فایل
اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج:)🌱 برای‌‌ِآمدنت تمامِ‌مردمِ‌شهررا دعوت‌گرفته‌ام‌! چرانمی‌آیی‌؟ انتقادات‌وپیشنهاداتتو‌ناشناس‌بگو:) : payamenashenas.ir/موسسه عطر مشکات ادمین: @Ghorbat1190 "موسسه‌عطرمشکات‌و‌بنیادمهدی‌موعودعج‌استان‌همدان"
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت بیست و دوم جنگ سختى در پيش است! سفيانى بسيار مغرور شده است; زيرا تعداد سپاه او دو برابر لشكر امام است. او خبر دارد كه آمار ياران امام به اين شرح است: ـ ده هزار سربازى كه از مكّه با امام به كوفه آمده اند. ـ دوازده هزار سربازى كه با سيّدحسنى از خراسان، آمده اند. ـ هفتاد هزار سربازى كه در كوفه به امام ملحق شده اند. در سپاه سفيانى، صد و هفتاد هزار سرباز وجود دارد و او بااميد پيروزى قطعى به سمت كوفه حركت مى كند. او نمى داند كه هزاران فرشته، در ركاب مولايمان مى باشند و او را يارى مى كنند. اكنون به امام خبر مى رسد كه سپاه سفيانى به قصد جنگ به سوى كوفه به مى آيد. لشكر امام از شهر كوفه خارج شده و موضع مى گيرد. اكنون هر دو لشكر روبروى هم قرار گرفته اند. امام زمان به سپاه سفيانى نزديك مى شود و با آنان سخن مى گويد و آنها را نصيحت مى كند. ياران سفيانى به امام مى گويند: «از همان راهى كه آمده اى بازگرد». امام به سخن گفتن با آنها ادامه مى دهد و به آنان مى گويد: «آيا مى دانيد كه من فرزند پيامبر هستم». نمى دانم چه مى شود كه سفيانى فعلا از جنگ منصرف مى شود، شايد مى ترسد كه اگر امروز جنگ را آغاز كند، سربازانش ديگر آن شجاعت لازم را براى حمله نداشته باشند; زيرا آنان سخنان امام را شنيده اند و احتمال دارد قلب آنها به امام علاقه پيدا كرده باشد. سفيانى مى خواهد براى مدّتى جنگ را عقب بياندازد تا اثر سخنان امام از بين برود. او دستور عقب نشينى مى دهد. سپاه سفيانى از ميدان جنگ عقب نشينى مى كند و اوضاع آرام مى شود. @Etr_Meshkat
پنجشنبه ها راس ساعت ۸:۳٠الی۱٠:۱۵منتظرقدوم بابرکت شماعزیزان هستیم لطفاجهت هماهنگی یک ربع قبل تشکیل کلاس حضورداشته باشید میدان - خیابان شهدا انتهای کوچه آخوند (حوزه علمیه) سمت چپ کوچه شهید شیردل - نبش کوچه شهید هوشنگ کریمی مجتمع شهید غنی زادیان. @Etr_Meshkat
📌 بعد از پدر ◾️ بعد از شهادت امام حسن، حکومت با جدیّت بیشتری به جستجوی امام زمان پرداخت تا جایی که حتی نرجس خاتون رو برای تحقیق در مورد امام زمان دستگیر کردند. 🔰 علی پرسید: مگه با شهادت امام حسن عسکری غیبت صغری شروع نشده بود؟ _ چرا اما حاکم و سربازانش که این موضوع رو درک نمی‌کردند. اونها تصور می‌کردند امام زمان در همون خونه پنهان شدن. 🔎 این جستجوها همچنان ادامه داشت تا اینکه معتضد به حکومت رسید. معتضد در یکی از اقداماتش به سه نفر از نزدیکانش دستور داد تا مخفیانه به سامرا برن. مأموریت اونها این بود که وقتی خانهٔ امام را پیدا کردند، تمام اهل اون رو سَر بِبُرند. 🔹 خب یکی از این افراد بنام رشیق ماجرا رو اینطور تعریف کرده که: به خانهٔ موردنظر رفتیم. خادم سیاهی در راهرو نشسته بود. از اون پرسیدیم: «چه کسی در اتاق است؟» گفت: «خانه برای صاحبش است.» بعد می‌گه ما مطابق دستور اتاق رو محاصره کردیم و داخل شدیم. پردهٔ زیبایی در مقابل ما بود که انگار همین الان نصب شده، پرده رو بالا زدیم... 🔻 حرفم تموم نشده بود که آقای احمدی دبیر ریاضی در رو باز کرد و پرسید: کلاس شما هنوز تموم نشده؟ گفتم: شرمنده‌ام. متوجه خوردن زنگ نشدم. بفرمایید کلاس در اختیار شماست. بچه ها انگار باید برای شنیدن ادامه ماجرا تا جلسه دیگه صبر کنید. بچه ها با دلخوری مجبور به پذیرفتن این موضوع شدند و من کلاس رو به آقای احمدی سپردم. ادامه دارد... ۱۰ @Etr_Meshkat
1_1692255392_۲۵۶.mp3
1.37M
🔵 فلسفه پیاده روی اربعین @Etr_Meshkat
Morteza Haeri - Doa Faraj.mp3
2.45M
کم کم دلم از این و از آن سیر میشود با چشم مهربان تو تسخیر میشود این خوابها که همسفر هر شب من است یک روز مو به مو همه تعبیر میشود فرصت گذشت وقت زیادی نمانده است تعجیل کن عزیز دلم دیر میشود 🖤اَللّهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 😭🖤 نذر سلامتی و ظهورش ۱۴ صلوات @Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: دلت رااز محبت به مردم و نرمش و مهربانی با آنان لبریز کن که آنان از دو دست بیرون نیستند!!! 🌷یا در دین با تو همراهند و یا در آفرینش با تو برابرند. 📚 قسمتی از نهج البلاغه @Etr_Meshkat
ادامه قسمت بیست و دوم خورشيد روز جمعه طلوع مى كند. به امام خبر مى رسد كه سفيانى يكى از ياران امام را به شهادت رسانده است. گويا سفيانى تصميم دارد به كوفه حمله كند. امام آماده دفاع مى شود و ميان دو لشكر، جنگ سختى در مى گيرد. سفيانى آغازگر جنگ مى شود و گروهى از ياران امام به شهادت مى رسند. خوشا به حال آنها كه به آرزويشان رسيدند! اكنون ديگر وعده خدا فرا مى رسد. سفيانى در وسط ميدان ايستاده است و از زيادى سربازانش خيلى خوشحال است. ناگهان او مى بيند كه سربازان يكى بعد از ديگرى برروى زمين مى افتند! سفيانى نمى داند كه فرشتگان زيادى به يارى امام آمده اند. سفيانى هرگز پيش بينى نمى كرد كه سپاهيان او اين گونه تار و مار شوند. سفيانى كه اوضاع را چنين مى بيند مى فهمد كه ديگر مقاومت هيچ فايده اى ندارد، او با تنى چند از ياران خود فرار مى كند. @Etr_Meshkat
📌 اگه به کسی بگی گردنت رو می‌زنم 🤲 کلاس رو با دعای سلامتی امام‌زمان شروع کردیم _ خب بچه‌ها جلسهٔ گذشته رو یادتون هست یا لازمه یادآوری کنم؟ کوروش گفت: اونجا بودیم که رشیق و رفقاش وارد خونه شدند که آقای احمدی دکمۀ استُپ رو زد. بقیۀ بچه‌ها زدند زیر خنده. 💠 گفتم: درسته! حالا ادامهٔ ماجرا؛ رشیق میگه: «پرده رو بالا زدیم. اتاق بزرگی بود که انگار دریایی در آن بود. در گوشۀ آن حصیری روی آب بود و روی اون مردی نماز می‌خوند و اصلاً توجهی به ما نداشت. 🔻 احمدبن‌عبدالله وارد اتاق شد اما در آب غرق شد. وحشت‌زده دستم را به طرفش دراز کردم و از آب خارجش کردم، اما بی‌هوش شد و مدتی بی‌هوش موند. همراه دیگرم وارد آب شد و همون بلا به سرش اومد.» 🔹 بعد رشیق میگه: «من حیران بودم و سر جای خودم ماندم. بعد به صاحب‌خانه گفتم: من از خدا و شما معذرت می‌خوام. توبه می‌کنم و به خدا پناه می‌برم و دیگه به اینجا نمیام و برگشتیم.» ❌ رشیق می‌گه: «شب برگشتیم و مستقیم به خدمت حاکم رسیدیم و جریان را کامل براش تعریف کردیم. معتضد پس از شنیدن ماجرا ما را تهدید کرد که اگه این خبر را برای کسی بگویید، گردنتان را می‌زنم.» ◀️ این سه نفر هم تا زمان زنده بودن معتضد جرئت بیان این ماجرا را نداشتند. ادامه دارد... ۱۱ @Etr_Meshkat