eitaa logo
عطر مشکات
2.1هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
5.1هزار ویدیو
124 فایل
دراز شد سفرِ یارِ دور گشته‌ی ما... و دل بی‌تابانه نجوا می‌کند: أَیْنَ صٰاحِبُنٰا؟ 💔 هر روز؛ نجواى دلتنگی ماست... و هر اشک؛ زبان بی‌ قراری دلهاست 📿 ادمین: @admin_etr_meshkat 🌿 صفحه رسمی: @Etr_meshkat #موسسه_طلیعه_عطر_مشکات_همدان
مشاهده در ایتا
دانلود
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️ قسمت 1⃣ چه والا مقام و بلند مرتبه است حسین،که عباسش را در آستانه ی عروج عاشورا، از مسجدالحرام سیر داد به مسجدالاقصای کربلا-که:بارکنا حوله لنریه من آیاتنا- و چه هماهمت و بلند آشیان است عباس که با دو بال عشق و ادب به سوی آسمان هفتم دنی فتدلی پر کشید و در مقام قرب حسین،به منزلتی بی بدیل. رسید و در قابی از قوس بازوان حسین، مأوا گرفت.وقاب قوس او ادنی و حمد و سپاس از ان پروردگار عشق است سلام بر معشوق*سلام بر عاشق*سلام بر عشق شریعه فرات پیش روست و چند هزار سوار دشمن پشت سر. سوار تشنه لب لحظه به لحظه به آب نزدیکتر می شود، با مشک خالی بر دوش و شمشیر در دست و لبخندی شیرین بر لب،انقدر رعنا و بلند بالاست که اگر پا از رکاب بیرون کشد سر انگشتانش ،خراش بر چهره زمین می اندازد،وقتی تو بر اسب سوار می شوی، ماه باید پیاده شود از استر آسمان..ماه اگر در روز طلوع کند،از جلای خودش می کاهد.این چه ماهی است که رنگ از رخ روز می زداید و با ظهورش روشنایی روز را کمرنگ میکند!؟ این، عباس علی است. عباس فرزند علی بن ابی طالب ادامه دارد... @Etr_Meshkat ◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️ قسمت2⃣ تو را برای همین روزها می خواستم عباس! ناز بازوان تو ! حالا بدان که چرا در ابتدای ورودت به این جهان،بر دستها و بازوان تو بوسه می زدم و سر انگشتانت را به آب دیده میشستم. ((باغبان اگر در آینه نهال،شاخسار سر به آسمان کشیده ی درخت را نبیند که باغبان نیست)). این عباس علی است.خسته گرسنه،تشنه،داغدیده و مصیبت زده.داغ هایی که هر کدام به تنهایی برای از پا در آوردن‌ مردی کافی است؛داغ سه برادر،یک فرزند داغ چندین برادرزاده،خواهر زاده و‌چند ده عزیز و همدل و همراه. نه خستگی ،نه گرسنگی،نه اینهمه داغ هیچکدام تاب از کف عباس نربوده و توان عباس را نفرسوده ،اما دیدن تشنگی حسین و بچهای حسین طاقتش را سوزانده و او را راهی شریعه کرده و اکنون اوست و آبی که تا زانوان او و شکم اسب بالا آمده اکنون اوست وآب و مشک خالی و‌بچه های حسین اکنون اوست و جگری که از تشنگی ناتوان شده اکنون این اوست و هجوم لشکر عقل از هزارسو که او را به نوشیدن آب ترغیب میکند..... تو‌علمدار لشکر حسینی باید استوار بمانی ادامه دارد... @Etr_Meshkat ◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️ قسمت 3⃣ فلسفه انتخاب مادرم و تولد من و برادرم،پدید آوردن یاورانی برای حسین بود.یعنی که من برای حسین و به خاطر حسین آمدم...برای تو که بخاطر حسین آمده ای اکنون دفاع از حسین و جنگ در راهش مهمترین مسئله است و دفاع از حسین توان می طلبد و جنگ در راه حسین رمق می خواهد فضای اطراف شریعه ملتهب شده است.صدای پا و شیهه اسبها و صدای عبور سوارها از لابلای نخلها،نشان از تجهیز و بازسازی سپاه دشمن دارد.باید جنبید.بایدهرچه زودتر مشک را از آب پر کرد و از این محاصره و مهلکه به در برد،اما با کدام توان وقتی که هرم آفتاب،رمق بدن را کشیده است و عطش،عبور خون را در رگها دشوار کرده است!؟ اما... اما پدر در واپسین لحظات حیات،آنگاه که در بستر شهادت آرمیده بود و آخرین وصایای خویش را به اطرافیان می فرمود، ناگهان تو را صدا زد.تو شتابناک پیش رفتی و در کنار بستر او زانو زدی.پدر همچنانکه خفته بود،دست بر شانه های تو گذاشت و فرمود:((عباس من!به زودی سبب روشنی چشم من در قیامت خواهی شد.در عاشورا وقتی وارد شریعه شدی،مبادا که آب بنوشی و برادرت حسین، تشنه باشد)) ادامه دارد... @Etr_Meshkat ◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️ قسمت 4⃣ ماه روشنی اش را،گرمی اش را،هستی اش را و هویتش از خورشید میگیرد ،وماه بدون خورشید به سکه ای سیاه می ماند که فاقد هویت و ارزش و خاصیت است. و آنها که مرا به لقب قمر، مفتخر ساخته اند ،نسبت میان ماه و خورشید را چه خوب می فهمند!من به طفیلی حسین آمده ام و به عشق حسین زیسته ام.من آمده ام که عاشقی را به تجلی بنشینم.من آمده ام که دوست داشتن را معنا کنم.اما آسمان عشق حسین،بلندتر از آن است که پرنده عاشقی چون من بتواند بر آستان عظمتش بال ارادت بساید.حسین آینه تمام نمای خداوند است و من همه عمر تا کنون کوشیده ام که آینه حسین بشوم......چه کسی به دنبال یک تجلیگاه تمام و‌کمال از خداوند بر روی زمین نمیگردد؟چه کسی دوست ندارد که خدایی ملموس و محسوس در کنار خود داشته باشد.از خودم هیچ نداشته باشم،از خودم خالی شوم و سرشار از حسین.از خودم تهی شوم و لبریز از حسین.فدایی حسین شوم.فنا در حسین شوم و آنچنان شوم که در آینه نیز جز تصویر حسین نبینم... ادامه دارد... @Etr_Meshkat ◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️ قسمت 6⃣ اکنون دیگر او تشنه آب نیست.تشنه دیدار کسی است که تصویرش را در آب دیده است و انگار او نه مشک که آب حیات عالم را با خود حمل کند.هیچکس پیش رو نیست.سکوتی مرموز و سرشار از التهاب بر فضای نخلستان سایه افکنده است. چند هزار چشم از پشت نخلهاسوار را می پاید اما هیچکس جلو نمی آید.سکوت آنقدر سنگین است که حتی صدای نفس اسبها به گوش می رسد و گاهی صدای پا به پا شدن ناخواسته اسبها بر صفحه این سکوت خراش می اندازد.پیداست که از جنین این سکوت،طفل طوفانی در شرف تولد است. شب عاشورا-یعنی همین دیشب- زهیربن قین‌گفت:عباس!پدرت امیرالمومنین از عقیل که شناسای انساب عرب بود خواست تا زنی از تبار شجاعان عرب برایش پیدا کند فقط به این دلیل که برایش فرزندانی قهرمان و دلیر و دلاور بیاورد برای این مکان و این زمام یعنی کربلا و عاشورا. اکنون مبادا که در دفاع از برادر و خواهرانت کم بگذاری و سستی و کاهلی کنی.گفتم:زهیر!اکنون که من خود سراپا مشتعلم چه جای دامن زدن به این آتش است؟ به خدا قسم دست به کاری می زنم که تو هرگز پیش از این ندیده ای و نخواهی دید... ادامه دارد... @Etr_Meshkat ◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️ قسمت 7⃣ شریعه فرات،پشت سر است و‌چند هزار سوار دشمن پیش رو مهمترین دستور فرماندهی این بوده است که:بین او و آب فرات،سد شوید.وکاری ترین زخم دشمن،شکسته شدن این سد بوده است.یک عباس،تمام جبهه دشمن را با شکستن این سدتحقیر کرده است خود را به آب رسانده و اکنون فاتح و پیروزمند از شریعه در آمده است.... حسین می داند که دشوارترین کار برای عباس،نجنگیدن است.بزرگترین شجاعت و مقاومت عباس،شهادت یاران را دیدن،دندان بر جگر فشردن و از جا نجنبیدن است.حسین می داند که بزرگترین شهامت عباس،دست بر قبضه شمشیر فشردن و شمشیر را در غلاف نگه داشتن است. حسین به روشنی می فهمد که برترین ظرفیت عباس،سکوت و تبعیت در اوج قدرت و توانمندی است،صبر و شکیبایی در نهایت اقتدار و کظم و خویشتنداری در عین صولت و شجاعت. عباس اینک کوه آتشفشان خاموشی است که اگر اراده کند گدازه های خشمش تمام جبهه دشمن را می سوزاند و خاکستر می کند.و آنچه این آتشفشان را مهار کرده است فقط ادب و اطاعت عباس است....... ادامه دارد... @Etr_Meshkat ◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️
◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️ قسمت 8⃣ اما از آن سو،حسین هم نمی تواند از عباس دل بکند، به میدان رفتن عباس را رضایت دهد.عباس برای حسین فقط یک سردار نیست،یک فرمانده نیست، یک پرچمدار هم نیست،یک برادر هم نیست.عباس،عمود خیمه لشگر حسین است.نه عباس،عمود خیمه وجود حسین است. اگر عباس بشکند، خیمه وجود حسین فرو می ریزد.اگر عباس بشکند،پشت حسین می شکند.واگر عباس بیفتد حسین از پا می افتد.عباس بقیة الله جبهه حسین است.اما اینهمه را نمی تواند یکجا به عباس بگوید.فقط گفته است:عباسم!تو علمدار لشگر منی؟ تو اگر نباشی،هیچکس نیست.اما... بیا و کاری بکن! حجت را هزار باره بر این قوم، تمام کن! بگو که جنگ،جای خود،بستن آب بر کودکان و زنان، ناجوانمردانه است... و عباس رفته است و... تمام همت خود را برای نرم کردن دل دشمن،به کار گرفته است،اما پاسخی جز قساوت نگرفته است.مقابل عمر سعد و لشگر او ایستاده و گفته است: ای عمرسعد! این حسین،فرزند رسول خداست.شما یاران و برادران و‌عموزادگانش را کشته اید و او را با کودکانش، تشنه و تنها گذاشته اید.تشنگی جگرهایشان را به آتش کشیده.جرعه ای آب به آنان برسانید وگرنه زنان و کودکانشان از تشنگی هلاک می شوند... ادامه دارد... @Etr_Meshkat ◼️◼️◼️◼️◼️▪️◼️◼️◼️◼️◼️