Morteza Haeri - Doa Faraj.mp3
2.45M
#دعایفرج
تعجیل کن ...
به خاطر صدها هزار چشم
ای پاسخ گرامی أمن یجیب ها
🔅 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
نذر سلامتی و ظهورش ۱۴ صلوات
@Etr_Meshkat
صَقْرُ بن ابی دُلَف نقل می کند که از امام جواد (ع) شنیدم که فرمودند: امام بعد از من پسرم علی است. امرش امر من و سخن او، سخن من و اطاعت از او، اطاعت از من است و امام بعد از او، پسرش حسن است که امر او، امر پدرش و سخن او، سخن پدرش و اطاعت از او، پیروی از پدرش است.
سپس سکوت کردند. عرض کردم: «ای فرزند رسول خدا! امام بعد از حسن کیست؟» امام جواد (ع) گریه شدیدی کردند و فرمودند:
امام بعد از حسن پسرش که قائم به حق منتظر است
كمالالدين، ج 2، ص27
@Etr_Meshkat
هدایت شده از بنیادفرهنگی حضرت مهدی نمایندگی استان همدان
16.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سه_شنبه_های_مهدوی
سلسله مباحث مهدویت :
⬅️
▪️حجت الاسلام یوسفیان
▪️موضوع: یاران حضرت روز ظهور هرکجای زمین باشند کنارهم جمع می شوند.
(((((بنیادفرهنگی حضرت مهدی موعود عج استان همدان ))))
@bonyadmahdaviiat99
⭕️ کتاب "لواءالانصار"
🔹 لواءُ الانصار یا شیوه های یاری قائم آل محمّد (علیه السلام) نام کتابی است که به قلم مرحوم آیت الله میرزا محمّد باقر تالیف شده است. ایشان ۷۰ جلد کتاب و رساله نوشت که نیمی از آنها به موضوعات مهدویت مربوط می شود.
🔸 این کتاب در دو فصل نگارش و تدوین یافته است: فصل اوّل در فضیلت نصرت و یاری اهل بیت(علیهم السلام) در اخبار و روایات است که مؤلف با آوردن احادیث و اخباری فضیلت یاوری اهل بیت پیامبر را مختصراً بازگو می کند. فصل دوم کتاب که سایر بخش های کتاب را در برمی گیرد، در بیان چگونگی و کیفیت نصرت و یاری امام زمان در امر دین است.
#معرفی_کتب_مهدوی
@Etr_Meshkat
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپمهدوی
منتظر این خبر هستم...
@Etr_Meshkat
💠✨💠✨💠
#داستان_انکه_دیر_آمد
✅قسمت👈یازدهم
و خواستم بدوم، اما احمد بازویم را گرفت و مرا به زور نشاند و گفت: « از جایت تکان نخور. مگر یادترفته آن مرد چه گفت؟ »دست و پا زنان داد زدم: « ولم کن. بگذار بروم. الان تکه وپارمان می کنند. »
احمد شانه هایم را به شدت تکان داد و گفت: « دیوانه! کجا می خواهی بروی؟ دور و برت را نگاه کن! »راست می گفت. گرگ ها جلو تر آمده، محاصره مان کرده بودند و با چشم های براق و ترسناک خیره مان بودند. حتی صدای غرغر و خرناسشان را هم می شنیدیم. لرزش شدیدی به جانم افتاد و بغضی که داشت خفه ام می کرد، به هق هق گریه ای شدید مبدل شد.
بازوی احمدرا چسبیده بودم و فکر می کردم خوب است اول خفه ام کنند تا زود بمیرم و هیچ نفهمم.احمد ساکت بود و فقط میلرزید. بالاخره جسورترین گرگ ها جلو دوید. صورتم را بر شانۀ احمد فشردم و فریاد زدم: « نه… نه…» هر لحظه منتظر پنجه ها و دندان های تیزی بودم که بر گوشت تنم فرو روند، اما خبری نشد. احمد نفس حبس شده اش را بیرون داد و با لکنت گفت: « نـ.. نگاه… کن »
چیزی که دیدم باورنکردنی بود. گرگ ها حمله می کردند اما پوزشان از شیار نگذشته، انگار دستی نامرئی پسشان می زد.
احمد خوشحال و ناباور پشت سر هم می گفت: « حالا دیدی! حالا دیدی! » نشست و مرا هم نشاند. حالم جا آمده بود. وقتی قیافۀ بور شدۀ گرگ ها را می دیدم که چطور با حسرت بوی گوشت ما را به مشام می کشند، کیفمان بیشتر شد. گفتم: «عجب ماجرایی! در یک قدمی گرگ ها باشی و…»
احمد گفت: «این هم معجزه ای دیگر. حالا شک ندارم که آن مرد از دنیایی دیگر است.»فکری به نظرم رسید گفتم: «نکند او روح یکی از پیامبران است که از بهشت برای نجات ما آمده؟»
📚برگرفته از کتاب: نجم الثاقب
💠✨💠✨💠
@Etr_Meshkat
Morteza Haeri - Doa Faraj.mp3
2.45M
#دعایفرج
مهدی صاحب زمان ای حجت پروردگار
یادگار حیدر و حامی دین کردگار
💚قائم آل محمد، جانشین عسکری
ای دو نور چشم نرگس مصطفی را یادگار
حجت یزدان بیا عالم نما پر عدل و داد
منجی عالم به عالم عدل را کن بر قرار
🔅 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
نذر سلامتی و ظهورش ۱۴ صلوات
@Etr_Meshkat