میفرمودبه پرودگارت بگو❣
ای پرودگار عزیز! به من خیر عنایت کن؛ امّا مصداق خیر را معین نکن تو عقلت چه می رسد؟! مصداق خیر را به خودش واگذار کن ما عقلمان نمی رسد ما چه می دانیم بابا جان من! @nabzzendegii
أَسْأَلُكَ عَمَلًا تُحِبُّ بِهِ مَنْ عَمِلَ بِهِ
منو ببر سمت اون کاری ک محبوب تو باشم♥
یادت نره
هر نفسی که میکشی
دیروز ، امروز و فرداها
دیدن طلوع خورشید
لبخندهای بی دلیل
هدفها و آرزوهای قشنگت
قلبی که برای تو میزند
تک تک سلولهات
تمام قطره قطرهی خونت
و تمام آنچه داری و نداری
همش هدیهی خداست
برای تو
تا تو لبخند بزنی🌱
میلاد مهرافزا ✍🏻
#ترک_گناه
@kodak_novjavan1399
این عکس...
والله قسم اگر غربی ها چنین عکسی داشتند و می خواستند جنگی جهانی راه بیاندازند قطعا نیازی به هیچ بهانه ای دیگر نداشتند...
نمیدانم آه آن دختر مثل آه مادرهای بچه مرده تا کجا میرود
نمیدانم برادرش چرا مثل پیرمردها دست روی زانو میکشد و کمرش خم شده
نمیدانم فرشتگان خدا چرا همچون بدر به یاری این کودکان نمی آیند
نمی دانم چرا این روزها فقط نُمدّ هولاء را می بینیم و نمدّ هولاء دیگرش ...
نمی دانم چرا می توانم غذا بخورم
آب بنوشم
نفس بکشم
فکر کنم
نمی دانم چرا می توانم به چیزی جز تو فکر کنم...
تو...
منظورم از تو
معشوقه ای زیبارو نیست
منظورم رفیقی صمیمی نیست
منظورم برادری مهربان نیست
منظورم دنیا و پول و آسایش نیست
منظورم حتی خدا نیست
منظورم تو هستی
خود تو
تویی که چشمانت به آینده ای خیره است
آینده ای که نمی دانی بدون پدر و مادر
با خانه ای ویران
با خواهری تنها
چه باید بکنی...
نمی دانم چرا می توانم به چیزی جز تو فکر کنم
شاید به این دلیل باشد که می خواهم فراموشت کنم
چون فکر کردن به تو مرا به جان خودم می اندازد
چون به من ثابت می کند که انسانم یا نیستم
و من نمی خواهم بدانم
نمی خواهم در این دو راهی قرار بگیرم
نمی خواهم خودم به دست خودم رسوا شوم
راستی میدانی پول آن بمبی که روی سرتان آمد و پدر و مادرتان را از شما گرفت بنز داده بود
#لبیکیاخامنهای
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
این عکس...
والله قسم اگر غربی ها چنین عکسی داشتند و می خواستند جنگی جهانی راه بیاندازند قطعا نیازی به هیچ بهانه ای دیگر نداشتند...
نمیدانم آه آن دختر مثل آه مادرهای بچه مرده تا کجا میرود
نمیدانم برادرش چرا مثل پیرمردها دست روی زانو میکشد و کمرش خم شده
نمیدانم فرشتگان خدا چرا همچون بدر به یاری این کودکان نمی آیند
نمی دانم چرا این روزها فقط نُمدّ هولاء را می بینیم و نمدّ هولاء دیگرش ...
نمی دانم چرا می توانم غذا بخورم
آب بنوشم
نفس بکشم
فکر کنم
نمی دانم چرا می توانم به چیزی جز تو فکر کنم...
تو...
منظورم از تو
معشوقه ای زیبارو نیست
منظورم رفیقی صمیمی نیست
منظورم برادری مهربان نیست
منظورم دنیا و پول و آسایش نیست
منظورم حتی خدا نیست
منظورم تو هستی
خود تو
تویی که چشمانت به آینده ای خیره است
آینده ای که نمی دانی بدون پدر و مادر
با خانه ای ویران
با خواهری تنها
چه باید بکنی...
نمی دانم چرا می توانم به چیزی جز تو فکر کنم
شاید به این دلیل باشد که می خواهم فراموشت کنم
چون فکر کردن به تو مرا به جان خودم می اندازد
چون به من ثابت می کند که انسانم یا نیستم
و من نمی خواهم بدانم
نمی خواهم در این دو راهی قرار بگیرم
نمی خواهم خودم به دست خودم رسوا شوم
راستی میدانی پول آن بمبی که روی سرتان آمد و پدر و مادرتان را از شما گرفت بنز داده بود
#لبیکیاخامنهای
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج