eitaa logo
فٰاطِمـیــٖون♡
127 دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
43 فایل
آقا جان! اگࢪ دیدم‌ونشناختم سلامٌ علیڪم(: ¹⁹/⁷/¹⁴⁰⁰ #اللّٰهم‌عجل‌لولیڪ‌الفࢪج³¹³ • می لرزد از نام بلند فٰاطِمـیــٖون هرروز و شب و پیوسته بر خود کوه صهیون:))) • ڪپۍ‌‌بھ‌عشق‌مولــا‌آزادھ‌‌مشتۍ🌱'! • دلتنگی هایمان را برای حضرت مادر مینویسیم🖐🏽 @mmaadar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اشالله طی ساعت های بعدی محفل داریم البته مولودی😂😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دنیا فانی از ما گنده تراش رفتن...🚶‍♂ از ما پولدار تراش رفتن...🚶‍♂ از ما معروفترهاش رفتن...🚶‍♂ هیچی نمونده ازشون👌 ناب
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دهه هشتادی ها روزه رو بهم ریختن تا حالا با مادرت بیرون رفتی؟؟؟ جدید🍂
34.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به امید نگاه تو هر قدمم...🚶‍♂ پر شورم و دل شده حرمم😔🥀
⭕️منصرف شدن خانم ۲۴ ساله از خودکشی به خاطر دیدن برنامه «زندگی پس از زندگی»
🖐🏻 ‏آتئیست‌بودن‌هم‌سخته‌هاتصورکن؛ بامغزی‌که‌خداخلق‌کرده‌فکرمی‌کنن‌و به‌این‌نتیجه‌میرسن‌که‌خداوجودنداره!😐😂
آخ... 💔
بسم الله "تقدیم به مادران شهدا" خیلی وقت بود که منتظر شنیدن این خبر بودم؛ ولی وقتی تلفن خونه زنگ خورد و مردی که پشت خط بود این‌ خبر رو بهم داد، نتونستم هیچی بگم. گمشدم پیدا شده بود، شیدا شده بود، غوغا شده بود... دست رو زانوهام گذاشتم و از جام بلند شدم تا برم به اون آدرسی که بهم داده بودند. پُرسون پرسون بالاخره پیداش کردم و با هر سختی که بود از سی چهل‌تا پله‌ای که داشت بالا رفتم. یه راهرو بود، چند تا اتاق چپ و راستش و یه در اون‌ آخرِ آخر به چشم می‌خورد که پشتش کلی عکاس و خبرنگار وایستاده بودند. آروم آروم رفتم سمت در، بعد با خودم فکر کردم که پسرم بعد این همه سال الان باید چه شکلی شده باشه؟ یعنی هنوزم جوونه؟ گرمه صداش؟ بوره موهاش؟ "آخ الهی که مادر بره فدای اون قد رعناش..." نمی‌دونم چرا این جمله‌ی آخری رو که گفتم همه نگام کردند، یعنی بازم با صدای بلند فکر و خیال کرده بودم؟ نکنه بفهمن‌ من مادر یونسم و آبروی پسرم بره، آخ خدا مرگم بده. نمی‌دونم‌ چی شد که همه ساکت شدند یه دفعه‌ای، کنار رفتند تا من‌ همون‌طور لنگان لنگان برسم به اون‌ در آهنی طوسی رنگ... غیر از صدای دوربین چندتا از عکاس‌ها هیچ صدایی نبود... چشم‌هام رو بستم‌ که با باز شدن در، یونسم رو ببینم؛ اما اتاق خالی بود. چند قدمی داخل اتاق شدم و به چپ ‌و راستم نگاه کردم تا پیداش کنم؛ اما نبود که نبود. تو این اتاق هیچی نبود جز یه پرچم ایران که کشیده بودنش روی یه جعبه‌ی چوبی مستطیل شکل... برگشتم به عکاس‌ها و خبرنگارها‌ نگاه کردم که گریه می‌کردند. اول خیال کردم یونسم تو اون‌ جعبه‌س، بعد پیش خودم گفتم: -آخه زن حسابی، پسر قد بلند تو که جا نمی‌شه تو این دو وجب تخته! با دست لرزونم‌ پرچم رو کنار زدم‌ و بی‌توجه به صدای گریه‌هایی که‌ بلندتر از قبل شده بود، بچم رو بغل کردم... شبیه یه سالگیش... سبک... کوچیک... قنداق شده... نویسنده: @RomanAmniyati ❌کپی بدون ذکر نام نویسنده و قید آی‌دی کانال مجاز نیست❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا