eitaa logo
فٰاطِمـیــٖون♡
127 دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
43 فایل
آقا جان! اگࢪ دیدم‌ونشناختم سلامٌ علیڪم(: ¹⁹/⁷/¹⁴⁰⁰ #اللّٰهم‌عجل‌لولیڪ‌الفࢪج³¹³ • می لرزد از نام بلند فٰاطِمـیــٖون هرروز و شب و پیوسته بر خود کوه صهیون:))) • ڪپۍ‌‌بھ‌عشق‌مولــا‌آزادھ‌‌مشتۍ🌱'! • دلتنگی هایمان را برای حضرت مادر مینویسیم🖐🏽 @mmaadar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 و یکم هواپیماهای عراقی از خواب بیدار شدیم. رادیو را روشن کردیم و فهمیدیم که بین ما و عراق جنگ شده است .خانه ما به پالایشگاه نزدیک بود. هواپیماهای عراقی روزهای اول جنگ چند بار پالایشگاه را بمباران کردند. در این حمله ها چند تا تانک فارم شرکت نفت آتش گرفت .نفت زیادی در این تانک فارم ها ذخیره شده بود و برای همین آتش آن چند شبانه روز خاموش نمی شد. دود سیاه سوختن تایم فارم ها در آسمان دیده می شد و مثل یک ابر سیاه تمام شهر را پوشانده بود. با شروع جنگ همه چیز به هم ریخت. شهر دیگر امنیت نداشت. از زمین و آسمان روی سرمان توپ و خمپاره می بارید. بعضی ها از ترس جانشان همان روزهای اول خانه و زندگی، شهر را رها کردند و رفتند. برای اینکه نگران مادرم نباشم او را پیش خودم آوردم. مهرداد چند ماه قبل از جنگ به خدمت سربازی رفت .او مهرماه در شلمچه خدمت می کرد .مهران جزو نیروهای مردمی بود و با بچه های مسجد قدس فعالیت داشت. با آنها برای کمک به قسمت های مختلف شهر می رفت. مهری و مینا هر روز صبح برای کمک به مسجد پیروزی می رفتند و وقتی کارشان تمام می شد خسته و گرسنه برمی‌گشتند. زینب و شهلا هم به مسجد قدس و جامعه معلمان می‌رفتند و هر کاری از دستشان برمی‌آمد انجام می‌دادند. من و مادرم از صبح چشم انتظار بچه ها پشت شمشاد ها می‌نشستیم و نگاهمان به کوچه بود تا برگردند. برق شهر قطع شده بود و نمی‌توانستیم از کولر یخچال استفاده کنیم و با گرما سر میکردیم. شبها فانوس روشن می کردیم. برای اینکه نور فانوس از اتاق بیرون نرود پشت پنجره ها را با پتو پوشاندیم. صبح ها با صدای وحشتناک انفجار از خواب بیدار می شدیم و این وضع به همین شکل ادامه داشت. شهرام کوچک بود و می خواست برای خودش بدود،بازی کند و مثل همیشه توی کوچه برود ولی من و مادرم از ترس صدایش می زدیم و می گفتیم: شهرام بشین توی خونه. کوچه نرو .از جلوی چشم ما دور نشو. بچه زبان بسته از من خسته میشد و نمی‌دانست چه کار کند. یک لحظه نمی‌توانستم شهرام را به حال خودش بگذارم. ادامه دارد...
🌸 دوم یک روز یکی از بچه های مسجد قدس سراسیمه به خانه ما آمد و گفت :مامان مهران یک گروه سرباز اومدن مسجد خیلی گرسنه هستند ما هم چیزی نداریم بهشون بدیم. مهران هم برای کمک رفته. نمیدونستم چیکار کنم واسه همین اومدم از شما کمک بگیرم. وقتی این حرفا رو شنیدم دلم آتش گرفت .سرباز ها گرسنه بودند و چیزی برای خوردن نداشتند .هر چی در خانه داشتم از تخم مرغ و گوجه و سیب زمینی تا نان خشک و خرما همه را جمع کردم و به آنها دادم. در مسجد اجاق گاز داشتند. مواد را از من گرفتند تا همونجا برای سربازهای یک غذای سردستی درست کنند. بنی صدر مثلاً رئیس جمهور بود ولی کاری نمیکرد. اصلاً خبر نداشت بر سر ما چه آمده. هر روز که میگذشت شدت توپ و خمپاره بیشتر می شد. من برای کمک به مسجد پیروز در ایستگاه ۱۲ رفتم. تعدادی از زنهای شهر به سرپرستی خانم کریمی برای رزمندگان غذا درست میکردند. چند تا قصاب خدا خیر داده در شهر و روستاهای اطراف می چرخیدند و گاومیش هایی که ترکش خورده و در حال جان دادن بودند را سر می بریدند. با این کار گوشت حیوان حرام نمی شد قصاب گوشت را آماده می‌کردند و برای پخت و پز به مسجد می بردند. خانم ها روی گاز های تک شعله بزرگ آبگوشت درست می کردند .وقت نهار که میشد سرباز، امدادگر ، کارگر و حتی مردم عادی که غذا نداشتن می‌رفتند مسجد و غذا می‌خوردند. زنها سفره می‌انداختند و آبگوشت را تریت می کردند و به همه غذا می دادند. مابقی گوشت کوبیده ها را لای نان می گذاشتند و لقمه های گوشت را به جبهه خرمشهر می فرستادند. مینا به فکر برادرش مهرداد بود و توی دلش گفته بود: خدایا میشه مهرداد هم از این گوشت بخوره .اتفاقاً وقتی مهرداد از جبهه به خانه آمد برای من تعریف کرد یک روز آنقدر گرسنگی به آنها فشار آورده بود که به یک تکه نان خشک هم راضی بودند ولی به جای نان خشک برای آنها لقمه گوشت کوبیده رسیده بود. خودش و دوستانش تعجب کرده بودند که این چه نوع ساندویچی هست .آنها با دل سیر لقمه هارا خورده بودند. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ممنون از دوستانی که در نظرسنجی شرکت کردند🌷
🚨 📌 دستگاه های اجرایی، مدارس و بانک های استان به جز شعب مرکزی فردا چهارشنبه تعطیل شدند. با توجه به تداوم آلودگی هوا، فردا چهارشنبه ۴ خرداد، تمامی ادارات، مدارس و بانک های استان به جز شعب مرکزی تعطیل اعلام شد. وفقط امتحانات پایه دوازدهم برگزارمیگردد. 💢 اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی آموزش و پرورش استان البرز
در جایگاھ زن در اسلام، همین بس کھ امام رضا ‹ع› از حضرت‌ معصومه ‹س› درخواستِ شفاعت دارد :)🖤
اونجا که خدا میگه: "نترسید؛ خودم هواتونو دارم ..!"🐝🍯 چقدر دل آدم قرص میشه ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ میشه یه خانوم بین‌ ما وایسه بعد عکس بگیریم؟ 🔻روایت جالب خبرنگار فارس از رابعه مدنی بازیگر کشورمان
سیدعلی‌جونمونونمی‌خواد🖐 ماباید‌بہ‌توصیہ‌حرفاشون‌گوش‌کنیم(:! جونمون‌پیشکش/: