eitaa logo
•°از تـبـار فـاطـܩــہ۳۱۳°•
401 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
107 فایل
بـسـم ربــ الحـسـیـنــ⁦❥ °•کانال فدایی امام حسینــ⁦°•♡ °کپی:حلالت رفیق هدف چیز دیگس° شروع‌خـ¹²\⁹\¹⁴⁰⁰ـادمی °بـہ کورے چشم בشمناט اسلام ساבیس خوراט نظامیم😎°
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌼تبادلات پرچذب صاحب الزمان🌼
......💋🙈🤤♥️ با یک لبخند اومد جلو رو به دنیا با جیغ گفتم :دنیااااا کن دنیااا دنیا زد..... _نکننننن دست نزن به بخداا اگه جلو بیای.......😟 فرهمند رو شو کرد به دنیا و گفت _ اگه بیام جلو میکنیییی هاااا چیکار میکنییی.....😠 اندفعه یک قدم به سمت برداشت دنیا با ترس بیشتر به دیوار چسبید با و هق هق گفتم +نر....و ج...لو ، نروو...وووو ...😭 فرهمند پوزخندی زد و از دنیا فاصله گرفت و سرشو کرد سمت من سرمو پایین انداختم آروم ریختم دستش اومد جلو و به سمت رفت چادرمو سفت چسبیدم دستش اومد....🤭 یهو.........😱 https://eitaa.com/joinchat/1108672678C7b47c37c01 🏃🏻‍♀️❤ 😉
هدایت شده از 🌼تبادلات پرچذب صاحب الزمان🌼
محفـل‌گـرم‌براۍ‌دختران‌چادرۍ🧕🏻💓! یہ‌چیزۍ‌بـگم😝؟ از‌بـس‌پست‌هـاش‌خوبہ‌نمی‌تونم‌لفت‌بدم🔥! چی‌میخوای؟🌪 شھدایی🌝|امـام‌زمـانی💫|چادرانہ💥 https://eitaa.com/joinchat/1744961671Caf60e86229 پـاتوق‌بچہ‌مسجدی‌هـا📿 بیـا‌اینجـا‌شھدایی‌بشـو🎐 👆🏻 🙈
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس«سه شنبه»✓
بسم‍ الله الرحمن‍ الرحیم‍✨ داستانی متفاوت از یک زوج امنیتی.. با قربانی شدن پدر خانواده آغاز و با مرگ....پایان میابد... داستانی گاندویی اما متفاوت از جنس... جنایت.. گذشته.. قتل... آدم ربایی... جاسوسی... حادثه... طنز.. شهادت... ب نام🖤✨﴿مࢪڰ تډࢪىجے یڪ ڑويا﴾✨🖤 بخشی از پارت های آینده.. ••دستانش رو دور گردنم قفل کرد..نفس کشیدن هم برایم سخت شده بود..هر لحظه دستانش قفل تر و تنگ تر میشد... _حالا شد..دلم میخاد خرناسه هات رو بشنوم.. آفرین ادامه بده ‌...ادامه بده... با صدای از ته گلو مانده ام گفتم:هر کاری میخایی بکنی بکن..اما من برام مهم نیست... _باشه..خودت خواستی.. دو نفر دیگر به کمکش آمدن و مرا بلند کردن و در ماشینی انداختن... شیشه ها بالا بود و در قفل شد..چشممم به چنگک بزرگی که به یک جرثقیل وصل بود افتاد... ماشین را بلند کرد و زیر دستگاه پرس گذاشت..هر لحظه ماشین بیشتر مچاله میشد••🖤 ادامه رمان در لینک زیر@gandoo_roman
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس«سه شنبه»✓
بسم‍ الله الرحمن‍ الرحیم‍✨ داستانی متفاوت از یک زوج امنیتی.. با قربانی شدن پدر خانواده آغاز و با مرگ....پایان میابد... داستانی گاندویی اما متفاوت از جنس... جنایت.. گذشته.. قتل... آدم ربایی... جاسوسی... حادثه... طنز.. شهادت... ب نام🖤✨﴿مࢪڰ تډࢪىجے یڪ ڑويا﴾✨🖤 بخشی از پارت های آینده.. ••دستانش رو دور گردنم قفل کرد..نفس کشیدن هم برایم سخت شده بود..هر لحظه دستانش قفل تر و تنگ تر میشد... _حالا شد..دلم میخاد خرناسه هات رو بشنوم.. آفرین ادامه بده ‌...ادامه بده... با صدای از ته گلو مانده ام گفتم:هر کاری میخایی بکنی بکن..اما من برام مهم نیست... _باشه..خودت خواستی.. دو نفر دیگر به کمکش آمدن و مرا بلند کردن و در ماشینی انداختن... شیشه ها بالا بود و در قفل شد..چشممم به چنگک بزرگی که به یک جرثقیل وصل بود افتاد... ماشین را بلند کرد و زیر دستگاه پرس گذاشت..هر لحظه ماشین بیشتر مچاله میشد••🖤 ادامه رمان در لینک زیر@gandoo_roman
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس«سه شنبه»✓
دنیای دخترونه، صورتی با ارزوهای رویایــــــی دختراااا💜😌 با کلـــــــــــی برنامه های جذاااااابـــ فقط مختص دختراست 💗🌈 دخترا دنیای متفاوت و رویایی دارنـــ👒 اگهــ دختری حتما بیا تـــو 💁‍♀👇👍 بکوبـ رو پیـــــــوستن 👊 هرچیزی روکه دخترا دوس دارنــ اینجا پیدا میشهــــ🦋☘ همراه کلی سوپرایز توی امار مختلف 🍄✨ با ادمینای فعال🐣👌🏻 📖🔖 🎀 🧖‍♀ 🔮 🐚✨ 🌟💅 🤳 👑 👒 🌝🌸 🌾 و••• هنوز داریم، فقط برای دیدن همه اینا باید بیای تو کانالمون🌱🐾 --------------------- 🌸 @Doniaysooraty 🌸
هدایت شده از 🌼تبادلات پرچذب صاحب الزمان🌼
تا حالا زندان اهل بیت رو دیده بودی؟!😭😱💔 میدونی چه جای تاریکی و تنگی بوده😭😱! فیلمش سنجاق شده😱😭 https://eitaa.com/joinchat/593428614Cc31b7dab79 حتما ببینید 😔‼️
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس«سه شنبه»✓
روشنک : شَرحی ِز حال و حالی زِ شَرح نیست🖤🥀 .... روشنا : من پست بودم که فک می کردم تو عاشقمی ،، تو هیچی از عشق نمیدونی ، تو نبودی میگفتی بدون تو نمی تونم .... ستاره در جوانی : بابا جانکم من با یه مرد زن و بچه دار ازدواج کنم ؟؟؟ من دو تا بچه دارم با پای خودم بچه های عزیز ترینم رو بفرستم زیر دست ناپدری .... مهدی : ستاره ... .... محمد در جوانی : زن داداش اجازه نمیدم بچه های برادرمو زیر دست ناپدری بزرگ کنی ،،، هر عمری باشه خودم هستم ،،، اون دوتا طفل چه گناهی دارن .... ستاره در کهن سالی : روشنا بچس اما تو کله شقی ،، عاشق شدین :) .... شنتیا در جوانی : ستاره مال منه ،،تو و بچتم می فرستم شهرستون اونجا هر کاری خواستین کنین 😠 .... تینوش : روشنک ،، رابطه ی تو و پسر عموت ... .... رهام : بابا یعنی چی ، چرا وقعیت و نمیگین .... امیر : نمیتونم حال مادرم خوب نیست ،، .... رهان : جبران میکنم کمبوداتو ... عزیزم ♥️ .... روشنک : تو مثل برادرمی .... کنجکاو شدی هاااا؟☹️ معلوم بود از این رمان جذاب اینم آیدی👇🏻 قول بده زیادشون کنیاااااا °💜@cnjdjdkdk💜°
هدایت شده از 🌼تبادلات پرچذب صاحب الزمان🌼
پایان تبادلات پرچذب صاحب الزمان تبادل برای پیشرفت کانال هست ممنون از صبوری تون 🙏🌸 یک نگاه به بنر های بالا بندازید...👀 همشون ازنظر معنوی و اخلاقی تائید شده هستند! هر بنر رو بعد یک ساعت پاک کنید تا نیم ساعت پست ممنوع بنرتون تو هفته یکبار قرار میگیره👌🏼 اگه از این جذبا می خواین بیاین پی وی😌👇🏽 @sanctiflcation شرایط👇🏽 @wtitleofthetwelfthimam 💯 فقط ۱۰ تا کانال دیگه می‌پذیرم...!! بدویید تا دیر نشده🤩 فقط کانالت مذهبی باشه‼️‼️ از کانال های بالا حمایت کنید تا با قدرت به کارشون ادامه بدن...👊🏼
هدایت شده از 🌼تبادلات پرچذب صاحب الزمان🌼
📌نصیحت پیرمرد ودختر در یکی از شهرها پیرمردی خدا ترس که راننده تاکسی است روزی دربستی دختری را با سر و وضع بسیار نا مناسب سوار می کند وقتی سر و وضع او را می بیند بسیار اندوهگین می شود که اگر با این وضع بمیرد سوخت آتش جهنم می شود. به همین خاطر دلش تاب نمی آورد و به او می گوید: -دخترم از خدا و آتش سوزنده او بترس. بعد آن دختر هم تلفن همراهش را بیرون می آورد و رو به پیرمرد میگوید:بیا با این گوشی به خدایت زنگ بزن و بگو که در جهنم جایی برای من نگه داردکه‌یکدفعه...😱😱 این‌داستان‌‌چند‌نفر‌رو‌از‌آتش‌دوزخ‌نجات‌داده😓‼️ https://eitaa.com/joinchat/593428614Cc31b7dab79 برای بقیه ی داستان کليک کنید👆🏼
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس«سه شنبه»✓
دخترا‌ۍ‌خوش‌انگیزه‌جمع‌شین💁🏻‍♀🌤🌿! جملات‌انگیزشے‌شون‌عالیھ📦💕 انوا؏‌پادڪست‌هاۍ‌دخترونہ🐼☄⇅ ➻https://eitaa.com/joinchat/3443130427C00abef2708📼🌼' با‌وجود‌این‌ڪانال‌ دیگھ‌غم‌ها‌ازت‌دور‌میشھ👩🏻‍💻💜↺! ‌این‌چنل‌مینازه‌بھ‌ممبراش😌🌸➩ ‼️ 🐣
هدایت شده از 🌼تبادلات پرچذب صاحب الزمان🌼
📌نصیحت پیرمرد ودختر در یکی از شهرها پیرمردی خدا ترس که راننده تاکسی است روزی دربستی دختری را با سر و وضع بسیار نا مناسب سوار می کند وقتی سر و وضع او را می بیند بسیار اندوهگین می شود که اگر با این وضع بمیرد سوخت آتش جهنم می شود. به همین خاطر دلش تاب نمی آورد و به او می گوید: -دخترم از خدا و آتش سوزنده او بترس. بعد آن دختر هم تلفن همراهش را بیرون می آورد و رو به پیرمرد میگوید:بیا با این گوشی به خدایت زنگ بزن و بگو که در جهنم جایی برای من نگه داردکه‌یکدفعه...😱😱 این‌داستان‌‌چند‌نفر‌رو‌از‌آتش‌دوزخ‌نجات‌داده😓‼️ https://eitaa.com/joinchat/593428614Cc31b7dab79 برای بقیه ی داستان کليک کنید👆🏼
هدایت شده از ✓تبادلات گسترده گل نرگس«سه شنبه»✓
اوعععع...👀🙈 نگیا🤨👍 خودت که داری میبینی👀 من چی بگم🙁 اخهههه اخههه اخههه نمیگی از کجا دیگه میشع اینو گیر اورددددد بدوووووو بدوووووو لینک کانالهه🤤👇 @Dokhtaran_fatemi_2