🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘
🌼☘🌼☘🌼☘
🌼☘🌼☘
『زیبایی از دست رفته』
#𝐏𝐚𝐫𝐭2
#پارت_2
دست خودم نیست که انقد باهاش بد اخلاقم.
خیلی دوسش دارم ولی ای کاش میشد که نره!
دوستاش که از این پسرای پاکو اینان.
داداش مام ساده.
داره اماده میشه بره ماموریت.
از همون اولم دلم خوش نبود پلیس بشه!
مامان و بابا رفته بودن مشهد برای زیارت بخاطر همین نیومدن استقبال داداش رسول.
نمیدونم چرا ناراحتی که از رسول دارمو هم سر اونا خالی میکنم هم سر رسول!
واقن دست خودم نیست
_آبجی بخدا اینجوری بغض کردی نمیتونم برما.
_کاش میشد نری رسول!
_الهی من قربونت بشم زود برمیگردم،تو این مدت آقا محمد مواظبتون هست!
تاحالا دوستای رسول رو ندیدم. ولی از محمد خیلی تعریف میکرد.
_بفرما اینم آقا محمد ما!
از چشمای اقا محمد میشد فهمید که واقن پسر خوبیه و داداش واقن راست میگفته.
بلاخره بعد از دوساعت تاخیر هواپیما داداش راهی شد و من با بغض فقط نگاهش کردم که همینطور داشت دور میشد...
وقتی هواپیما کاملا از دید ما خارج شد تصمیم گرفتیم بریم.
یکم کنار اقا محمد معذب بودم.
برای همین عقب نشستم
سوار ماشین آقا محمد شدیم و حرکت کردیم...
..................................................................
آخ آخ سوپرایز شدین نه؟
بلهههه شخصیتای رمان از گاندو هستن😁✨
امیدوارم خوشتون بیاد.
『زیبایی از دست رفته』
https://eitaa.com/roomanzibaee
نویسنده:ارباب قلم✍🏻💓
🧡00:00🧡
انشاالله هر چه آرزو دارید برآورده شده
خدانگهدار🧡
یا حق💚