eitaa logo
•°از تـبـار فـاطـܩــہ۳۱۳°•
394 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
107 فایل
بـسـم ربــ الحـسـیـنــ⁦❥ °•کانال فدایی امام حسینــ⁦°•♡ °کپی:حلالت رفیق هدف چیز دیگس° شروع‌خـ¹²\⁹\¹⁴⁰⁰ـادمی °بـہ کورے چشم בشمناט اسلام ساבیس خوراט نظامیم😎°
مشاهده در ایتا
دانلود
•°از تـبـار فـاطـܩــہ۳۱۳°•
با عرض معذرت ولی من نویسنده رمان نیستم🌱😅
۱_ متشکرم♥️🌱 ۲_نظر شما برای ما قابل احترامه چشم ♥️⛓ ۳_متشکرم♥️🌱 ۴_متاسفانه به دلیل خالی بودن ناشناس تا جمعه رمان بی رمان
با اختراعش جواز مدافع حرمی‌اش را گرفت باز پیش من آمد و به او گفتم: برو چیزی بساز که در کشورهای مقصد بدون اینکه نیاز به ایران داشته باشند، بتوانند از آن بهره ببرند. البته یک کمی هم راهنماییش کردم و به بچه‌هایی که مرتبط با این موضوع بودند، آشنایش کردم. تا اینکه یک روز با من تماس گرفت و گفت: بابا امروز حاج قاسم به محل کار شما می‌آید. سفارش من را بکن! تعجب کردم و گفتم: تو از کجا می‌دانی، در حالی که من خبر ندارم. گفت: بماند! وقتی حاج قاسم آمد، به او گفتم: پسرم می‌خواهد به سوریه برود. این هم نوآوری‌اش که با آن می‌شود در آنجا عملیات کرد. حاج قاسم،‌ بعد از شنیدن سخنانم نامه‌ای نوشت و تأکید زیادی کرد که آقامرتضی جذب شود، چون به او نیاز داریم. بعد از این نامه، زمینه جذب و استخدام آقامرتضی فراهم شد و به این ترتیب مدافع حرم شد. شهید مدافع حرم🕊🌹 🖤🌱"𝐽𝑂𝐼𝑁" ᯓ@FQtmiom
:) دوتا عاشق با هم ازدواج کردن وضع پسره زياد خوب نبود برا همين هميشه کار ميکرد تا زنش راحت زندگي کنه گاهي وقتا حتي شبا هم کار ميکرد. همه کار ميکرد.کارگري فروشندگي حمالي عملگي .سخت کار ميکرد اما حلال.هيچ وقت دست خالي نميومد خونه.وقتي ميومد دختره با جون و دل ازش استقبال ميکرد.ماساژش ميداد براش غذا ميذاشت پاهاشو پاشوره ميکرد .هميشه به عشق شوهرش خونه تميز بود و برق ميزد و با چيزايي که داشتن بهترين غذاي ممکن رو درست ميکرد.هيچ وقت دستشونو جلو کسي دراز نميکردن.ساده زندگي ميکردن اما خوشبخت بودن.تا اينکه............. يه شب که پسره براي کار دير کرده بود يه اس ام اس رو کوشي دختره اومد.کارت شارژ بود.دختره تعجب کرده بود.بعد از اون هيچ کس زنگ نزد.منتظر شد اما خبري نشد.فکر کرد اشتباهي اومده.خوابيد.صبح که بيدار شد از رو کنجکاوي کارت شارژ رو کارد کرد.شارژ شد.دختره تعجب کرده بود.فکر کرد شايد کسي براش دلسوزي کرده.خيلي با خودش کلنجار رفت.شب بعد دوباره يکي اومد.باز شارژ شد.اما نه کسي زنگ ميزد نه اس ميداد.از اون شب به بعد دختره هر شب براش شارژ ميومد.گوشيش پر بود.فکر ميکرد يکي داره اينجوري بهشون کمک ميکنه.ميخواست به شوهرش کمک کنه اما نميخواست به غرور شوهرش بربخوره.بعد از اون اين کارش بود .شبا شارژ ميکرد و روزا اونو به دوستاش و همسايه ها ميفروخت و پولشو هر چند که کم بود جمع ميکرد.يک ماه گدشت.يه شب دختره هر چي منتظر موند اس ام اس نيومد.هزارتا فکر و خيال کرد.اخرش اين تصميمو گرفت.چادر سرش کرد و رفت سر کوچه و با تلفن عمومي زنگ زد.يه پسر گوشي رو برداشت.دختره نتونست حرف بزنه.پسره گفت من اين گوشي رو پيدا کردم صاحبش هم تصادف کرده و فلان بيمارستانه.دختره قطع کرد و رفت خونه.تا صبح گريه کرد.براي مردي که بدون چشم داشت به اون کمک ميکرد.روز بعد دوباره زنگ زد.اين بار با گوشي خودش.پسره خودش برداشت.حالش بهتر شده بود.دختره کلي گريه کرد و تشکر کرد و قطع کرد.اون شب دوتا کارت شارژ اومد.دختره به رسم ادب براش اس فرستاد ممنونم داداش.اما جوابي نيومد.از اون شب هر موقع شارژ ميرسيد دختره پيام تشکر ميفرستاد.تا اينکه........ شوهر دختره اومد خونه.خيلي زود خوابش برد.دختره پيشونيشو بوسيد و رفت که لباساشو بشوره.دست تو جيبش کرد قلبش ايستاد.پاکت سيگار بود.بي اختيار اشک از چشمش جاري شد.رفت يه گوشه و شروع کرد گريه کردن.پسره شارژ فرستاد اما دختره متوجه نشد تا اس تشکر بفرسته.بعد از نيم ساعت پسره زنگ زد.نگران شده بود.دختره هم بي اختيار گريه ميکرد و شروع کرد به درددل کردن.از اون روز به بعد هر چند وقت يکبار دختره تو جيب شوهره سيگار ميديد .ديگه اروم اروم عادي شده بود براش.اما به شوهرش نميگفت.گريه ها و درددلاشو ميبرد پيش پسره.ديگه بهش نميگفت داداش.ديگه اکه اس نميداد نگران ميشد.ديگه کمتر و کمتر شوهرشو ماساژ ميداد.ديگه لباساشو خوب تميز نميشست.ديگه براش نميخنديد.به پسره ميگفت شوهرم لياقت نداره اکه داشت ترک ميکرد.اروم اروم مهر پسره تو دلش نشست.از شوهر قبلي فقط اسمي که تو شناسنامه ش بود مونده بود و اگه کاري ميکرد يا از سر اجبار بود يا از روي عادت.دختره گفت... ميخوام ببينمت.پسره هم از خداش بود.قرار گذاشتن.يه ماشين باکلاس جلوش ترمز زد.دختره تازه داشت ميفهميد اين يعني زندگي .با شوهرش فقط جوونيش حروم ميشد.شده بودن دوتا دوست صميمي.يه روز دختره بهش گفت بيا خونه شوهرم تا شب نمياد.پسره قبول کرد اما گفت اول بريم بيرون دور بزنيم.سوار شد.يه خيابون دو خيابون يه چهار راه دو چهار راه.اما پسره حرف نميزد و فقط ميگفت طاقت داشته باش يه سورپرايز برات دارم.رسيدن به يه جايي.پسره گفت اونجا رو ببين.يه مرد بود با چهره اي خسته.شيک بود اما کمرش خم شده بود.سيگار فروش بود.آره شوهره ميفروخت نميکشيد.حرف اخر پسره اين بود.برو پايين بي وفا...🖤🥀 حداقل بخونش وبهش فكركن! چرا ما هميشه سر نماز خوابمون مياد؟ ولی تا ساعت سه شب برای ديدن يک فيلم بيداريم؟یا تو چت واس آپ و غیره بیداریم؟ چرا هر وقت می خواهيم قرآن بخونيم خيلی خسته ايم؟ اما برای خوندن کتابهای ديگه هميشه سرحالیم؟! 🖤🌱"𝐽𝑂𝐼𝑁" ᯓ@FQtmiom
بزرگی‌میگفت: همه‌مردم‌نسبت‌به‌همدیگه‌حق‌الناس‌دارن!! پرسیدم‌ینی‌چی‌ڪه‌نسبت‌به‌هم؟ فرمودن‌وقتی‌یڪی‌زار‌میزنه‌‌ تا‌امام‌زمانش‌روببینه. یڪیم‌بی‌خیال‌داره‌گناه‌میڪنه! این‌بزرگترین‌حق‌الناسیه‌ڪه‌باهر‌گناه‌.. میفته‌به‌گردنمون(:💔" حواسمو‌ن‌هست‌داریم‌چیڪار‌میڪنیم؟ 🖤🌱"𝐽𝑂𝐼𝑁" ᯓ@FQtmiom
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــــ⊰❁⊱ــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ اگر گناه‌ وزن‌ داشت.. اگر لباسمان‌ را سیاه‌ می‌ڪرد.. اگر چین‌ و چروڪ صورتمان‌ را زیاد می‌ڪرد.. بیشتر از اینها حواسمان‌ بہ‌ خودمان‌ بود گناه‌ قد روح‌ را خمیده.. چهره‌ بندگی‌ را سیاه.. و چین‌ و چروڪ بہ پیراهن‌ سعادتمان‌ مۍاندازد!🚶🏿‍♂.. 🖤🌱"𝐽𝑂𝐼𝑁" ᯓ@FQtmiom
خِیلۍاَزشھدامیگن‌کِه: اَگھ‌میخواین‌شَھیدشین‌شَھیدگونِه‌زِندِگی‌کُنین ! ماهم‌بادوتانـَمازِاَولِ‌وَقت‌بِھ‌خِیـٰالِ‌خُودِمون کارخوبی‌کَردیم.. ولی‌نَه ! تاوَقتی‌گوشتِ‌مُردھ‌ِ‌بَرادَرمونو‌میخُوریم‌و سَروالِدین‌عَربدھ‌میکشیم هیچ‌چیز‌تغییرنکردھ..🚶🏿‍♂-! 🖤🌱"𝐽𝑂𝐼𝑁" ᯓ@FQtmiom
میگفت: مشڪل‌خیلی‌ازمامیدونی‌چیـہ‌‌؟! اینڪه‌شهادت‌رو براۍخلـآص‌شدن‌میخوایم؛ شهادت‌رو‌برای‌رسیدن‌به‌خدانمیخوایم !′🚶🏾‍♂️ 🖤🌱"𝐽𝑂𝐼𝑁" ᯓ@FQtmiom
مردمی از مشرق قیام می‌کنند و زمینه حکومت مهدی(علیه السلام) را فراهم می‌آورند ‌‌‌ 🖤🌱"𝐽𝑂𝐼𝑁" ᯓ@FQtmiom
-🌱 🌷 امام‌حسین؏: هرڪس زبانش راستگو باشد ، ڪردارش پاڪیزه گردد ؛ و هرڪس نیت خیࢪ داشته باشد ، روزیش فراوان ؛ و هرڪس با زن و بچہ‌اش خوش رفتار باشد ، عمࢪش طولانی مي شود.💛☝🏻 🖤🌱"𝐽𝑂𝐼𝑁" ᯓ@FQtmiom