eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
979 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
کانون طه آب‌پخش
  ┄┅═✧✨﷽✨✧═┅┄. 9️⃣ ♻️‌تبلیغ غدیر واجب است. (امام رضا علیه‌السلام) ❣ 💠مسابقه ب
  ┄┅═✧✨﷽✨✧═┅┄ 1⃣0⃣ ♻️‌تبلیغ غدیر واجب است. (امام رضا علیه‌السلام) ❣ 💠مسابقه بزرگ خطبه غدیر💠 _____ 🔰بنیاد‌بین‌المللی‌غدیر بخش آبپخش برگزار می کند.⤵️ ✅مسابقه خطبه غدیر، جهت عموم مردم عزیز بخش آبپخش، به مناسبت ایام فرخنده غدیر. 🌺__________⬇️ محتوای مسابقه هر روز، بصورت عکس نوشته ارسال می شود. 👈لطفا برای دوستان خود ارسال نمایید. ✳️بنیاد‌بین‌المللی‌غدیر،نمایندگی بخش آبپخش ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @Fahma_KanoonTaha
23.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 توانمندی طب سنتی ایرانی اسلامی ♻️ طب ایرانی اسلامی توانایی این را دارد که بیماری‌های صعب العلاج را با داروهای بسیار ساده، درمان کند. ⚡️ سه اصل مهم تجویز دارو در طب سنتی: ✔️ تا می‌توانید با درمان کنید، به دارو روی نیاورید ✔️ تا می‌توانید با درمان کنید، به داروی مرکب روی نیاورید ✔️ تا می‌توانید با درمان کنید، به معجون روی نیاورید ‼️ اجرای نسخ طب سنتی محض در قرن ۲۱ کشنده است!!! چون دمای زمین نسبت به قرن‌های قبل چندین برابر شده است، مزاج گیاهان هم به همان نسبت بسیار گرم‌تر شده، بنابراین نسخه‌ای که آن زمان قابل اجرا بود، در قرن حاضر قابل اجرا نیست. ۲۱ @Fahma_KanoonTaha
سلام گروه گروه پاسخگویی به احکام شرعی قرعه کشی مشهد الرضا (رایگان) جمعه این هفته ۲۵ تیر ۱۴۰۰😍😍😍😍😍😍😍 بزن روی 👈لینک گروه گروه گروه گروه http://eitaa.com/joinchat/2881421331Cd4d8cd0bc8 قرعه کشی مشهد الرضا (رایگان) جمعه این هفته ۲۵ تیر ۱۴۰۰😍😍😍😍😍 http://eitaa.com/joinchat/2881421331Cd4d8cd0bc8 بزن روی 👈لینک گروه http://eitaa.com/joinchat/2881421331Cd4d8cd0bc8
⚫️ حمیدرضا صدر درگذشت 🔹صفحه اینستاگرام حمیدرضا صدر از درگذشت این کارشناس و مفسر سرشناس سینما و فوتبال خبر داد. وی به بیماری سرطان مبتلا بود. @Fahma_KanoonTaha
🌹یا شهید🌹 خیلی قشنگه حتما تا آخر بخونیدش به یاد شهید تشنه لب مهدی نظیری 🌷تابستون بود از جاده جزیره رد می شدم. از گرما نمی شد نفس کشید. دیدم یه پسر کوچک چفیه دور سرش پیچیده و تند تند داره گونی خاک میکنه... کنارش ایستادم ببینم کیه! چفیه را از سرش زدم کنار. دیدم مهدیه. زدم پشت گردنش گفتم. بچه بیا برو این بزرگ بازیا به تو نیمده... خندید و به کارش ادامه داد. 🌷پدر شهید اسدی می گفت یه شب بارونی از مسجد می رفتم خونه. دیدم مهدی زیر بارون نگهبانی میده. نماز صبح دوباره از خونه رفتم سمت مسجد. دیدم هنوز داره نگهبانی میده! گفتم مگه شما پاسبخش ندارین. گفت چرا. اما تو بارون دلم نیمد کس دیگه خیس بشه... 🌹... رضا را بعد از آن چند روز سخت قدس ۳ در بیمارستان دیدم. آفتاب، گرما و تشنگی کاملاً چهره و قیافه رضا را عوض کرده بود اما غمی که در دلش بود در همان چهره آفتاب سوخته هم خودنمایی می کرد. انگار دنبال کسی بود تا برایش ناگفته هایی را بگوید شاید آتشی که در دلش بود آرام گیرد. مرا محرم دید و برایم روایت کرد آخرین لحظات مهدی نظیری را. رضا با اندوه روایت کرد: «مهدی حال عجیبی پیدا کرده بود، آخرین لحظات خود را روی زمین می کشید، چهار دست و پا روی خاک های تفتیده می رفت، نیم خیز می شد که بلند شود اما چند لحظه بعد با صورت به زمین می افتاد، این کار را چند بار تکرار کرد. پیش خودم فکر می کردم حتماً از تشنگی سراب می بیند و به هوای آن خود را جلو می کشد. کنارش نشستم و سرش را روی پایم گذاشتم. دیدم لب های خشکیده اش بهم می خورد. صدایش در نمی آمد، گوشم را به لب های ترکیده اش نزدیک کردم می گفت: رضا سرم را روی زمین بگذار... در بیمارستان بیهوش بودم که مهدی را دیدم. با لباسی از جنس نور در مکانی خرم تر از بهشت. با لبی خندان گفت: رضا می خواهی بدانی آخرین لحظاتم چرا آن کارها را می کردم. گفتم: آره! گفت: شنیدم کسی مرا صدا می زند و می گوید مهدی بیا! نگاه که کردم، بی بی حضرت زهرا(س) دیدم که در انتظار من ایستاده است. به احترام خانم می خواستم بایستم، اما توان نداشتم و به زمین می افتادم و حضرت باز مرا صدا می زد و من باز سعی می کردم اما نمی توانستم. اما راز آن درخواست آخر مهدی چه بود. خود مهدی ادامه داد: وقتی سر بر روی پای تو داشتم، دیدم خانم بزرگواری کرده و کنار ما نشسته اند و می خواهند سر من را بر دامن خود بگذارند. برای همین از تو خواستم سرم را روی زمین بگذاری، آنجا بود که خانم سر مرا بر دامن خود گذاشتند...» رضا بعد از قدس ٣ دیگر در حال خودش نبود، غمی، دردی سنگین بر دل داشت... [با شنیدن نام حضرت زهرا(س) اشک بر دیدگانش می نشست، و در وصیتش نوشت چه خوش است آن لحظه سر بر دامن مولا گذاشتن و رفتن...] 🌷 همین جوری توی گلزار، مزار شهید مهدی نظیری را دیدم، نمی شناختمش، اما تصمیم گرفتم از آن به بعد، هر چه قرآن و زیارت می خونم هدیه کنم به این شهید. یه روز تو خونه با برادر و خواهر کوچیکم خواب بودم. دیدم یکی منو داره با اسم کوچیکم صدا میزنه و میگه پاشو پاشو الان خواهر برادرت می سوزن! چشم باز کردم دیدم شهید نظیریه کنارم ایستاده! تا نشستم غیب شده بود. متوجه شدم بخاری نفتی به پتو گرفته و پتو تو آتیش داره میسوزه. سریع بچه ها را بیدار کردم و از اتاق بیرون بردم و کمک خواستم تا آتیش را خاموش کنند. اگر شهید بزرگوار بیدارمون نکرده بود هر سه نفر سوخته بودیم... برش هایی از 📙کتاب مقیم کوی رضا 🌷💐🌷هدیه به شهید مهدی نظیری صلوات شهید مهدی نظیری تولد: ۱۳۴۸/۵/۲۲ شیراز شهادت: ۱۳۶۴/۴/۲۲ - عملیات قدس ۳ @Fahma_KanoonTaha