eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
986 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
کانون طه آب‌پخش
🌸 زیارت امام موسی کاظم (ع)، امام رضا(ع)، امام جواد(ع) و امام هادی(ع) در روز چهارشنبه ✨السَّلامُ عَل
🌹روز پنجشنبه به نام امام حسن عسکری(علیه‌السلام) است. ✨السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِىَّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَ خَالِصَتَهُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِينَ، وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِينَ، وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِينَ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَ عَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، يَا مَوْلاىَ يَا أَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَنَا مَوْلىً لَكَ وَ لِآلِ بَيْتِكَ، وَ هٰذَا يَوْمُكَ وَ هُوَ يَوْمُ الْخَمِيسِ، وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكَ فِيهِ، فَأَحْسِنْ ضِيافَتِى وَ إِجارَتِى بِحَقِّ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَاهِرِينَ. @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
0⃣5⃣1⃣ شهید ثانی در همان کتاب گفته: روایت شده که هفت سال قحطی بنی اسرائیل را فرا گرفت. پس موسی با هف
1⃣5⃣1⃣ شهید ثانی در همان کتاب گفته: موسی علیه السلام در یکی از مناجاتش عرض کرد: خداوندا، کدام بنده در نزد تو بیشتر محبوب است؟ خداوند فرمود: کسی که وقتی من دوستش را از وی بگیرم، در برابر اراده من تسلیم می شود شکایت نمی کند. موسی عرض کرد: خداوندا، به کدام بنده ات بیشتر خشمناک می شوی؟ خداوند فرمود: از بنده ای که در امری با من استخاره می کند. وقتی که انجام کاری را به وی دادم خشمناک می شود. @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
1⃣5⃣1⃣ شهید ثانی در همان کتاب گفته: موسی علیه السلام در یکی از مناجاتش عرض کرد: خداوندا، کدام بنده د
2⃣5⃣1⃣ شهید ثانی در همان کتاب گفته: حدیث دیگری روایت شده که مضمونش شدیدتر از مضمون حدیث قبلی می باشد و آن این است که: خداوند به موسی فرمود: ای موسی، من خدای یگانه هستم و غیر از من خدایی نیست. هر کس به بلای من صبر نمی کند و به قضای من راضی نمی شود، برای خود خدایی غیر از من پیدا کند. @Fahma_KanoonTaha
بهترین الگو - قسمت نهم.mp3
13.41M
🎙 ؛ 📝 - قسمت ۹ 👤 اساتید و ⭕️ حضرت زهرا(س) در دفاع از امام زمانش و جلوگیری از حذف معصوم، تمام دارایی‌اش را وسط می‌آورد... 🏴 ویژه @Fahma_KanoonTaha
حاج حسین یکتا: الان همه آتیش رو گذاشتند روی سر ملت تا از مشکل اقتصادی و اجتماعی به اغتشاش بکشانند. امروز جبهه ما کجاست؟ هویزه ما کجاست؟ که باید زیر شنی تانک له بشیم؟ امروز برای انقلاب باید هر چه داریم رو کنیم؛ از آبرو و مال و تخصص خرج کنیم. آتیش به اختیار، یعنی با اختیار وسط آتیش غم مردم رفتن! چند سال است رهبری از اقتصاد می‌گوید؟! باید مسجد محور و محله محور کد پستی به کد پستی شناسایی کنیم. باید برا هر خانواده پرونده اجتماعی بسته به نیازش تشکیل داده بشه. @Fahma_KanoonTaha
حاج حسین یکتا: بچه‌ها کُلِّ زندگی مسابقۀ إلی‌الله هست؛ نکنه تو این مسابقه کم بیاریم! @Fahma_KanoonTaha
📚حکایت عجیب ساربان ملعون امام حسین(ع) در «بحارالانوار» و «المنتخب» از سعيد بن مسيب نقل می كند، سعيد گويد: پس از شهادت آقا و مولايم، امام حسين عليه السلام بود كه مردم آماده ی سفر حج شدند، من نيز حضور حضرت سجاد عليه السلام شرفياب شدم و عرض كردم: مولای من! موسم حج نزديك شده چه امر می فرماييد (آيا به حج مشرف شوم؟) حضرت فرمود: بر نيت خود ثابت باش و حج را انجام بده. پس از كسب اجازه از محضر مقدس امام زمانم، به سوی مكه حركت كردم، وارد مسجدالحرام شدم در اثنایی كه مشغول طواف كعبه بودم ناگاه مردی را ديدم كه دست هايش بريده و صورتش مانند قطعه ای از شب، تاريك بود، او بر پرده ی كعبه آويزان شده و می گفت: خدایی كه پرودگار اين بيت الحرام هستی! مرا بيامرز، گمان نمی كنم كه مرا ببخشی، و اگر همه ی ساكنين آسمان ها و زمين تو و همه ی آفريدگان تو در مورد جرم من شفاعت كنند مرا نخواهی بخشيد، زيرا كه گناه و جرم من خيلی بزرگ است. سعيد بن مسيب گويد: من و مردم دست از طواف برداشتيم، مردم دور او را گرفتند و به او گفتيم: وای بر تو! اگر تو شيطان باشی سزاوار نيست كه اين چنين از رحمت خدا مأيوس و نوميد شوی، تو كيستی؟ گناه تو چيست؟ آن ‌مرد گريست و گفت: ای مردم! من به گناه خود داناترم، و خودم بر جنايتی كه مرتكب شده ام آگاه تر هستم. به او گفتيم: گناهت را برای ما بيان كن. گفت: هنگامی كه ابی عبدالله الحسين عليه السلام از مدينه به سوی عراق حركت كرد من ساربان او بودم، حضرت در اوقات نماز لباس هايش را نزد من می گذاشت و وضو می گرفت. من كمربند او را كه نور آن چشم را خيره مي كرد می ديدم و آروز می نمودم كه آن مال من باشد. با اين آرزو بودم و كاروان امام حسين عليه السلام در حركت بود، تا اين كه به كربلا رسيديم، روز عاشورا شد، امام حسين عليه السلام كشته شد. من كه در آروزی آن كمربند بودم، خودم را جایی پنهان كردم، هنگام شب به سوی قتلگاه رفتم، قتلگاه چنان روشن بود كه خبری از تاريكی نبود و مانند روز روشن بود و كشتگان بر زمين افتاده بودند. در آن حال، به علت خباثت و بدبختي خودم، به ياد كمربند افتادم، و گفتم: به خدا سوگند! حسين را پيدا می كنم و كمربندی را كه آرزويش می كردم، می ربايم. همين طور در قتلگاه در ميان كشتگان می گشتم تا اين كه او را پيدا كردم، او به صورت بر زمين افتاده بود، سر در بدن نداشت، نور از بدنش می درخشيد، بر خون خود آغشته بود و باد، خاك ها را بر جسم او ريخته بود. گفتم: به خدا قسم! اين حسين است، بر لباس او نگاه كردم همان طور بود كه ديده بودم. نزديك شدم، دست به كمربند زدم ديدم با بندهای زيادي بسته است. بندها را باز كردم می خواستم بند آخری را باز كنم كه دست راست خود را دراز كرد و كمربند را گرفت و من نتوانستم از دست او بگيرم. نفس ملعونم مرا واداشت تا چيزی پيدا كنم و با آن، دست هاي او را قطع كنم. شمشير شكسته ای پيدا كردم آن قدر بر دست او زدم تا از مچ، دستش را بريدم. ميخواستم كمربند را باز كنم دست چپش را دراز كرد و آن را گرفت و نتوانستم بگيرم. باز شمشير شكسته را برداشتم و آن قدر زدم تا از كمربند دست برداشت. خواستم كمربند را باز كنم، ناگاه زمين به حركت درآمد و آسمان لرزيد، غلغله ی عظيمی به وقوع پيوست، گريه و فريادی شنيدم، گوينده ای می گفت: فرزندم! تو را كشتند ولی نشناختند، و از آشاميدن آب منعت كردند. چون اين منظره را ديدم فرياد زدم و خود را در ميان قتلگاه انداختم. در اين اثنا، سه نفر آقا و يك خانم ظاهر شدند، که در گرداگرد آنها جمعيت زيادی ايستاده بودند، روی زمين از انسان و بال های فرشتگان پر شده بود. در این هنگام، يكی از آنها می گفت: ای فرزندم! ای حسين! جدت، [پدرت]، مادرت و برادرت فدای تو. ناگاه امام حسين عليه السلام نشست، سرش بر بدنش بود و می فرمود: لبيك ای جدم! ای رسول خدا! و ای پدرم! ای اميرمؤمنان! و ای مادرم! ای فاطمه ی زهرا! و ای برادرم! كه با سم ستم كشته شده ای! سلام بر شما. @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
📚حکایت عجیب ساربان ملعون امام حسین(ع) در «بحارالانوار» و «المنتخب» از سعيد بن مسيب نقل می كند، سعيد
📚‌ادامه داستان ساربان ملعون امام حسین(ع) پس از آن؛ حضرت گريست و گفت: ای جد بزرگوار! به خدا سوگند! مردان ما را كشتند. به خدا سوگند! زنان ما را غارت كردند. ای جد بزرگوار! [به خدا سوگند! فرزندان ما را كشتند، ای جد بزرگوار!] برای تو سخت است ما را بر اين حال و آنچه كفار بر سر ما آوردند، ببينی. در اين هنگام، كسانی كه در اطراف او ايستاده بودند بر مصايب او گريه كردند و فاطمه ی زهرا عليهاالسلام می گفت: ای پدرم! ای رسول خدا! آيا می بينی امت تو با فرزندم چه كردند؟ آيا اجازه می دهی از خون محاسن او بگيرم و پيشانی خود را آغشته نمايم و در حالی كه آغشته به خون فرزندم حسين عليه السلام هستم خدا را ملاقات نمايم؟! رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم فرمود: از خون او بگير، ما نيز از خون او می گيريم ای فاطمه! ديدم آنها خون محاسن شريف امام عليه السلام را می گرفتند، حضرت فاطمه ی زهرا عليهاالسلام بر پيشانی خود می ماليد، پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم، اميرمؤمنان علی عليه السلام و امام حسن عليه السلام آن خون را بر گلو و سينه و دستان خود تا مرفق می ماليدند. و از رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم می شنيدم كه می فرمود: يا حسين! فدای تو گردم، به خدا سوگند! بر من سخت است كه تو را با سر بريده، پيشانی به خون آغشته، گلوی خونين و با صورت بر خاك افتاده؛ ببينم، كه باد، بدنت را با ريگ ها پوشانده و بدن بی جان تو با دست های بريده بر زمين افتاده است. فرزندم! چه كسی دست راست تو را بريد و با دست چپت جفت كرد؟ امام حسين عليه السلام فرمود: ای جد بزرگوار! ساربانی از مدينه با من همراه بود، هنگامی كه لباسهايم را می ديد آرزو می كرد كه كمربند من از آن او باشد، چيزی مانع از اين كه آن را به او بدهم نبود مگر اين كه می دانستم او مرتكب چنين كاری می شود. چون كشته شدم مرا در قتلگاه جستجو كرد، بدن بی سر مرا پيدا نمود، كمربند مرا ديد، من با بندهای زيادی آن را بسته بودم، دست زد و بندی از آن را باز كرد، دستم را دراز كردم و كمربند را گرفتم، شمشير شكسته ای از ميدان جنگ پيدا كرد و دست راست مرا بريد. سپس بند ديگری باز كرد با دست چپم كمربند را گرفتم تا نتواند باز كند و من برهنه نمانم، دست چپ مرا نيز بريد. چون خواست كمربند را باز كند وجود تو را احساس كرد و خود را در ميان قتلگاه انداخت. چون پيامبر خدا صلی الله عليه و آله و سلم اين سخن را شنيد سخت گريست و در ميان قتلگاه، به طرف من آمد، روی به جانب من ايستاد و فرمود: مرا با تو چه كار ای ساربان! دست هایی را بريدی كه اكثر اوقات جبرئيل و فرشتگان خدا، آنها را می بوسيدند، و اهل آسمان ها و زمين ها به آن تبرك می نمودند. آيا برای تو بس نبود آن گروه ملاعين با او چه رفتار كردند؟ و چه ذلت و خواری به او روا داشتند، و به اهل حرم او بعد از اين كه در حجاب و پرده ی عفت بودند؛ بی حرمتی نمودند؟ خداوند روی تو را در دنيا و آخرت سياه كند ای ساربان! و دست ها و پاهای تو را قطع نمايد، و تو را جزو گروهی كه خون ما را ريختند و بر خداوند عالم جرأت كردند؛ قرار دهد. هنوز دعای حضرت رسول صلی الله عليه و آله و سلم به پايان نرسيده بود كه دو دستم شل شد، حس كردم كه صورتم مثل تكه ای از شب تاريك شده، و چنين شد، اينك به سوی خانه ی خدا آمدم كه طلب شفاعت نمايم، و می دانم كه هرگز آمرزيده نمی شوم. (راوی گويد:) همه ی مردم مكه قصه ی آن ملعون را شنيدند، و همه با لعن كردن بر او به سوی خدا تقرب می جستند و می گفتند: جزای جنايتی را كه مرتكب شده ای همين است ای لعين! و اين آيه را تلاوت می كردند: (و سيعلم الذين ظلموا أی منقلب ينقلبون)[۱]؛ و زود باشد كسانی كه ستم كرده اند به كدام مكانی باز خواهند گشت [۲]. ۱. سوره‏ شعراء، آيه‏ ۲۲۷ ۲. المنتخب، صص ۹۰ - ۹۲، بحارالأنوار، ج ۴۵، صص ۳۱۶ - ۳۱۹ @Fahma_KanoonTaha
🌼 میوه وقتی می‌رسد باغبان باید آن را بچیند ✍حاج‌ قاسم عازم بیروت شد تا سیدحسن‌ نصرالله را ببیند. ساعت حدود ۹ شب حاجی از بیروت به دمشق برگشت. شخص همراهش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند. سکوت شد. یکی گفت: «حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نروید.» حاج‌قاسم با لبخند گفت: «می‌ترسید شهید بشوم؟» باب صحبت باز شد و هر کسی حرفی زد: - شهادت که افتخار است، رفتن شما برای ما فاجعه‌ است! - حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم. حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌‌ شمرده گفت: «میوه وقتی می‌رسد باغبان باید آن را بچیند، میوه رسیده اگر روی درخت بماند، پوسیده می‌شود و خودش می‌‌افتد.» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد و گفت: «اینم رسیده‌ است، اینم رسیده‌ است...» ساعت ۱۲ شب هواپیما پرواز کرد. ساعت دو صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید. به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم. کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود... . 👤 راوی: یکی از مسئولان یگان فاطمیون 📚 از کتاب متولد مارس جستاری در خاطرات دوستان و هم‌رزمان حاج قاسم سلیمانی @Fahma_KanoonTaha
🌼 تنها کسی که بر حاج قاسم حق وِتو داشت ✍ یکی از دوستان حاج قاسم تعریف میکرد که با حاجی جلسه داشتن و زمانش طولانی شد، توی همین حین شهید حسین پورجعفری آمد و چیزی به حاج قاسم گفت. حاج قاسم هم برگشت و با خنده گفت تنها کسی که بر من حق وتو داره و میگوید باید کجا باشم حسین آقاست. @Fahma_KanoonTaha
🌱 چه کسی حقیقتاً عاقل است؟ 🌱 رسول خدا صلّی الله علیه و آله: 🔸قسَمَ اللَّهُ الْعَقْلَ عَلَى ثَلَاثَةِ أَجْزَاءٍ- فَمَنْ كَانَتْ فِيهِ كَمَلَ عَقْلُهُ وَ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ فَلَا عَقْلَ لَهُ حُسْنُ الْمَعْرِفَةِ بِاللَّهِ وَ حُسْنُ الطَّاعَةِ لَهُ وَ حُسْنُ الصَّبْرِ عَلَى أَمْرِه‏ 🌷خداوند عقل را سه جزء قرار داده است که در هر کس باشد، عقلش کامل است؛ و در هر که نباشد، بهره ای از عقل ندارد: 🌱 معرفت خوب به خدا 🌱 اطاعت خوب از او 🌱 صبر خوب بر مقدّرات او 📚«الخصال» ج ۱ @Fahma_KanoonTaha
💠 مسابقه ترجمه زیارت حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) 🔹مهلت شرکت در مسابقه تا یکشنبه ۲۸ دی ماه مصادف با ۳ جمادی الثانی سالروز شهادت حضرت زهرا علیها السلام. ✅ جهت شرکت در مسابقه روی لینک زیر کلیک کنید 👇👇👇👇👇👇👇 http://ahlolbait.com/yazahra/index.php @Fahma_KanoonTaha