eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
989 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
💚تاثیراتـــــ روحے و روانی نمـــــاز 💚 ①: نمازگزار و آرامی دارد زیرا به بودن خداوند از همه افراد و شخصیت‌ها و قدرت‌ها و امکانات اطمینان دارد و خود را وابسته به آنچنان منبع قدرتی می‌داند که همه جهانیان در قبضه او هستند. این اطمینان قلبی موجب رشد و وقار انسان می‌شود. ②: نماز موجب اتصال انسان به است که همه قدرت‌ها برگرفته از او و در برابر توان مطلق او هیچ‌اند. اتصال و پیوند با خداوند به انسان قدرتی می‌بخشد که در برابر دیگر قدرت‌ها سر فرود نمی‌آورد. ③: اگر دست کودک در دست پدری قوی و مهربان باشد، احساس قدرت و آرامش می‌کند، اما اگر باشد هر لحظه ترس و دلهره این را دارد که دیگران آزارش دهند. انسانی که با خداوند رابطه ایجاد نماید در برابر سایر قدرت‌ها احساس و آرامش می‌کند. ④: اولیای خدا به واسطه‌ی عبادت و اطاعت خداوند در هیچ شرایطی دچار نمی‌گردند، اما قدرت و ثروت و صنعت نتوانسته است برای سرمایه‌داران بزرگ و صاحبان علم و صنعت آرامش روحی و روانی به ارمغان بیاورد. اگر انسانی با ایمان و توجه کامل، هر روز بیش از ۳۶۰ مرتبه در نماز خود بگوید: خدا بزرگ‌تر است از هیچ قدرت و ابر قدرتی نخواهد داشت. ⑤: نماز بهترین برای پیشگیری و درمان درونی و نگرانی‌های موجود است. به خصوص در مورد نوجوانان و جوانان، دینی و ایجاد رابطه‌ آن‌ها با خداوند موجب درمان رنج درونی، فشار عاطفی، نگرانی، ترس و احساس گناه- که از ویژگی‌های دوره نوجوانی است می‌شود. ⑥: به عقیده روان شناسان، فرق و افراد عادی در امکان تمرکز و قوای عقلانی است نه در توانمندی و سایر صفات فکری. از آن جا که نماز روزانه ۵ بار فکر را در مدار قرار می‌دهد و تمرینی برای تمرکز فکر است، موجب ایجاد تمرکز ذهن و تقویت قوای فکری و روحی انسان می‌شود. ‌‌‌‌ @Fahma_KanoonTaha
🌸 🌸 🍀بسم الله الرحمن الرحیم🍀 🙏💗 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار 🙏💗 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن 🙏💗 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن 🙏💗 الـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة 🙏امين يا رب العالمین🙏 @Fahma_KanoonTaha
💢دعاهایی که مستجاب نمی شوند ✅ امام صادق علیه السلام: گاهی مؤمن دعا می کند و از درگاه خداوند حاجت می‌خواهد ولی خداوند خطاب به فرشتگان می‌فرماید: ((اجابت دعای او را به تأخیر اندازید زیرا من صدا و دعای بنده‌ام را دوست دارم.)) 🔹و آنگاه که روز قیامت می‌شود، خداوند به بنده‌اش می‌فرماید: ((بنده‌ی من! تو مرا خواندی و من اجابت تو را به تأخیر انداختم. حال ثواب تو به خاطر دعاهای مستجاب نشده‌ی تو، این است و این.)) سپس انسان مؤمن، وقتی زیبایی پاداش دعاهای مستجاب نشده‌اش را می‌بیند؛ می‌گوید: ((کاش هیچ دعایی از من در دنیا اجابت نشده بود)) 📚 اصول کافی، ج ۲، ص ۴۹۱ @Fahma_KanoonTaha
پيشنهاد می كنم حتما بخونيد، خيلى زيباست بر بالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم. پیرمرد شیک و کراوات زده ای هم آنجا حضور داشت. چند دقیقه بعد از ورود ما اذان مغرب گفتند. پیرمرد کراواتی، با شنیدن اذان، در کیف چرم گرانقیمتش را باز کرد و سجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نماز شد.!! برای من جالب بود که یک پیرمرد شیک و صورت تراشیده کراواتی این طور مقید به نماز اول وقت باشد، بعد از اینکه همه نمازشان را خواندند، من از او دلیل نماز خواندن اول وقتش را پرسیدم؟ و او هم قضیه نماز و مرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد... در جوانی مدتی از طرف سردار سپه(رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان در جاده چالوس بودم از طرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هر لحظه منتظر مرگ بچه ام بودم.!! روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم... آن موقع من این حرف ها را قبول نداشتم اما چون مادر بچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم... رسیدیم مشهد و بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله و گریه می کرد... گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همین جا خوبه بچه را گرفت و گریه کنان داخل ضریح آقا رفت پیرمردی توجه ام را به خودش جلب کرد که رو زمین نشسته بود و سفره کوچکی که مقداری انجیر و نبات خرد شده در آن دیده می شد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند و هر کسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش می گذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکر می کرد و می رفت.! به خود گفتم ما عجب مردم احمق و ساده ای داریم پیرمرد چطور همه را دل خوش كرده آن هم با انجیر و تکه ای نبات..!! حواسم از خانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پيرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟ گفتم: چه شرطی و برای چی؟ شیخ گفت: قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه را سر وقت اذان بخوانی.! متعجب شدم که او قضيه مرا از کجا می دانست!؟ كمی فکر کردم دیدم اگر راست بگوید ارزشش را دارد... خلاصه گفتم: باشه قبوله و با اینکه تا آن زمان نماز نخوانده بودم و اصلا قبول نداشتم گفتم: باشه.! همین که گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد و در ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید و مردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته و خوب شده بود.!! من هم از آن موقع طبق قول و قرارم با مرحوم "" نمازم را دقیق و سر وقت می خوانم.! اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتند سردار سپه جهت بازدید در راهه و ترس و اضطراب عجیبی همه جا را گرفت چرا که شوخی نبود رضاشاه خیلی جدی و قاطع برخورد می کرد.! در حال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهر شد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبر کنم بعد از بازدید شاه نمازم را بخوانم چون به خودم قول داده بودم و به آن پایبند بودم اول وضو گرفتم و ایستادم به نماز.. رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!! اگر عصبانی می شد یا عمل منو توهین تلقی می کرد کارم تمام بود... نمازم که تمام شد بلند شدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم و گفتم: قربان درخدمتگذاری حاضرم شرمنده ام اگر وقت شما تلف شد و... رضاشاه هم پرسید: مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟ گفتم: قربان از وقتی پسرم شفا گرفت نماز می خوانم چون در حرم امام رضا(ع) شرط کردم رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد و با چوب تعلیمی محکم به یکی زد و گفت: مردیکه پدرسوخته، کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفا بده، و نماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.! اونی که دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.! بعدها متوجه شدم، آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش را عوض کرده بود و جانم را خریده بود.!! از آن تاریخ دیگر هرجا که باشم اول وقت نمازم را می خوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود می فرستم.... خاطره التماس دعا🙏🌹 @Fahma_KanoonTaha
🔰 ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻠﻄﺎﻥ محمدﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﺗﺼﻤﯿﻢ گرفت ﮐﻪ یکی از مذاهب ﺗﺸﯿﻊ ﯾﺎ ﺗﺴﻨﻦ ﺭا به عنوان ﻣﺬﻫﺐ ﺭﺳﻤﯽ ﮐﺸور ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ و اعلام ﮐﻨد🤔 ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ شیعه ﻭ سنی ﺩﻋﻮﺕ ﮐﻨد ﮐﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ👳🏻👳🏻  ﺩﻭﯾﺴﺖ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺷﯿﻌﻪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺷﯿﻌﻪ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ(ﺭﻩ) ﺑﻮﺩ ﺳﻠﻄﺎﻥ محمدﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﺩﻭﺭ ﺗﺎ ﺩﻭﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ💺 ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﺪ😊 ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﻌﻠﯿﻦ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺑﻐﻠﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ رفت ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺖ ﺣﺎﮐﻢ ﻧﺸﺴﺖ...!!🙂 ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﺪﯾﺪ ﺑﯽ ﺍﺩﺑﯽ ﺷﯿﻌﻪ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ☹ ﺳﻠﻄﺎﻥ محمدﺧﺪﺍ ﺑﻨﺪﻩ ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ؟ ﻋﻼﻣﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﮔﻔﺖ: ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ(ص) ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺷﺪﯾﺪ ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻨﺸﯿﻨﯿﺪ❣ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ مجلس ﮐﺮﺩ و ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺑﺎ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﺍﺳﺖ...!!😍 ﺑﻌﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ علماء ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ از علامه حلی پرسید ﭼﺮﺍ ﻧﻌﻠﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺯﺩ هست؟ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﺑﻠﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺯﺩ ﻫﺴﺖ!!!!😦 ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﭼطور؟ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: در ﺭﻭﺍیتی ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ روزی ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ(ﺹ) بعد از اینکه ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩه و ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺷﺎﻓﻌﯽ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻻﺑﺪ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﻣﯽﺩﺯﺩﻧﺪ!!!😅  ﺷﺎﻓﻌﯽ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ اﺻﻼً ﺍﻣﺎﻡ ﺷﺎﻓﻌﯽ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ نبوده است!😐 ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯿﮕویید؟ ﭘﺲ ﻣﺎﻟﮏ ﺑﻮﺩ😅 ﻣﺎﻟﮑﯽ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﻟﮏ دویست ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ از ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻮﺩ😐 ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ پس ﺣﻨﻒ ﺑﻮﺩ😅 ﺣﻨﻔﯽ ﻫﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺻﻼً ﺣﻨﻒ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ نبوده😐 ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﭘﺲ ﺣﻨﺒﻞ ﺑﻮﺩﻩ😅 ﺣﻨﺒﻠﯽ ﻫﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺣﻨﺒﻞ هم ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﺒﻮﺩﻩ است😐 ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ ﭘﺲ شما می گویید ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﻪ ﺷﺎﻓﻊ ﺑﻮﺩﻩ ﻧﻪ ﻣﺎﻟﮏ ﻧﻪ ﺣﻨﻒ ﻭ ﻧﻪ ﺣﻨﺒل ﺩﺭﺳﺘﻪ؟ علماء ﺍﻫﻞ ﺳﻨﺖ هم صدا گفتند ﺑﻠﻪ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﻧﺒﻮﺩه اﻧﺪ☺ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: ﺟﻨﺎﺏ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺣﺪﯾﺚ ﺭﺍ ﺟﻌﻞ ﮐﺮﺩﻡ😇 ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ از ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﻫﻞ ﺗﺴﻨﻦ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﮐﻪ امامان آنها ﺍﺻﻼً ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻧﺒﻮﺩه اﻧﺪ😉 ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺍﺭﻡ ﺁﯾﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ در زمان پیامبر(ص) ﺑﻮﺩ ﯾﺎ ﻧﺒﻮﺩ؟❤ ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﻠﻪ ﻋﻠﯽ ﺑﻮﺩ❣ ﻋﻼﻣﻪ ﺣﻠﯽ ﮔﻔﺖ: پسﮐﺪﺍﻡ ﻋﻘﻞ سلیم ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻭﺻﯽ و داماد ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ، ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﻀﺎﺋﻞ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ(ص) ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭﻩ ی ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩه ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﮐﺴﺎﻧﯽ را ﮐﻪ در ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ ﻧﺒﻮﺩه اﻧﺪ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻨﯿﻢ✨🌷☘ 💠(ﻭَﺍﻟﺴَّﺎﺑِﻘُﻮﻥَﺍﻟﺴَّﺎﺑِﻘُﻮﻥَ ﺃُﻭﻟﺌِﻚَﺍﻟْﻤُﻘَﺮَّﺑُﻮﻥَ ﻓِﯽ ﺟَﻨَّﺎﺕِﺍﻟﻨَّﻌِﯿﻢِ ) *الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی بن ابیطالب "علیه السلام"*😍☘🌱 @Fahma_KanoonTaha
‍ 🌹یک دفعه حرف قدسی به یادم افتاد... 🔴 مرحوم حمید سبزواری در خاطراتش می‌گوید: ♦️«حاج آقای قدوسی مشهدی برایم تعریف می‌کرد: ما که جوان بودیم؛ من و آقای خامنه‌‌ای و چند جوان هم سن و سال دیگر در هفته یک روز ۵-۶ نفری می‌رفتیم خانه یک پیرمردی؛ آدم دانشوری بود. می‌رفتیم و شعری نیز که گفته بودیم می‌خواندیم و ایشان هم یک صحبتی می‌کردند و ما را نصیحت می‌کردن که در زندگی این‌طور باشید. چون سری از شعر هم داشت، ما شارژ می‌شدیم. ♦️یک روز آنجا رفتیم، آقای خامنه‌ای تازه عمامه گذاشته بود، موقع بیرون آمدن، خداحافظی کردیم از پیرمرد. ایشان گفتند آقاسیدعلی آقا با شما کاری داشتم. آقای خامنه‌ای آنجا ماندند. آن موقع یک برافروختگی در سیمای آقای خامنه‌ای مشاهده کردم. گفتم: سید! آقا چه فرمودند؟ گفتند که آقا مرا نصیحت کردند راجع به عمامه ای که سرم است که این عمامه این جوری است. گفتم خب اگر واقعا همین بود ما هم بهره می‌بردیم، اینکه حرف محرمانه‌ای نیست که آقا بگوید صبر کن با تو کار دارم. گفت: آن چیزیست که حالا وقت گفتن آن نیست. گفتم: یعنی چه؟ چرا؟ در خلوت ایشان را دیدم. گفتم این را باید بگویی! گفت والله ایشان یک چیزی فرمودند که من در خودم یک چنین مساله‌ای را نمی‌بینم. ♦️ایشان به من فرمودند: «خودت را بساز، یادت باشد تو یک روزی در این مملکت باید حرف اول را بزنی و مضمونی قریب به این» این گفتار همیشه در یاد و خاطرم بود، تا شب ارتحال امام. شب ارتحال، من در سالن خانه‌مان خوابیده بودم و رادیو گرفته بودم. بعد کم کم آن را خاموش کردم. قبل از اینکه بخوابم رجال کشوری از نظرم گذشتند، نظرم رفت به اینکه بعد از امام چه کسی رهبر می‌شود؟ چه خواهد شد؟ این دغدغه، مدتی من را مشغول کرد، یک دفعه حرف قدسی به یادم افتاد... صبح که رادیو را باز کردم اعلام کردند که امر رهبری به آقای خامنه‌ای تعلق گرفته. آن وقت فهمیدم و پیش خود گفتم خدایا تو چه بندگانی داری، ما چه غافل هستیم، اینها چه کسانی هستند که از ورای پرده‌ها آینده را می‌بینند. رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت» ✍منبع: حالِ اهل درد؛ خاطرات حمید سبزواری 🗓 سالروز درگذشت حمید سبزواری @Fahma_KanoonTaha
🔴 💠 مـلا مهرعلی خـویی، روزی در کوچه دید دو کـودک بر سـر یک گردو با هم دعوا می کنند. به خاطر یک گردو یکی زد چشـم دیگری را با چـوب کور کرد. یکی را درد چشـم گرفت و دیگـری را ترس چشـم درآوردن. گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند ملا گردو را برداشت و شکست و دید، گردو از مغز تهی است، شروع کرد به گریه کردن. سوال کردند تو چرا گریه می کنی؟ گفت دو کودک از روی نادانی و حس کودکانه، بر سر گردویی دعوا می کردند که پوچ بود و مغز نداشت هـم همینه، مثل گـردویی بـدون مغز! که بر سر آن می ‌جنگیم و وقتی خسته شدیـم و آسیب به خـود و یا دیگران رسـاندیم و پیر شدیم، چنین رها کرده و برای همیشه می‌ رویم @Fahma_KanoonTaha
✨💚✨امام رضا(علیه السلام) می فرمایند: 🔷 هرگاه بندگان، گناهان تازه ای را پدید آورند که قبلاً مرتکب نمی شدند، خداوند هم بلای تازه ای برای آنان پیش می آورد که قبلاً نمی شناختند. 😔 وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۴۰ @Fahma_KanoonTaha
💠 یکی از رزمندگان دفاع مقدس می گفت: ❇️ مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی، جبهه زیاد تشریف می‌آوردند، شبی که برای سخنرانی به تیپ امام جواد(ع) آمده بودند؛ موقع نماز که شد، قبول نمی‌کردند امام جماعت باشند، خیلی اصرار کردیم که دلمان می‌خواهد یک نماز به امامت شما بخوانیم اما قبول نمی‌کردند، ❇️ شهید برونسی عرض کرد: حاج آقا بروید جلو بایستد، ایشان فرموند: اگر شما دستور می‌دهید، می روم، شهید برونسی گفتند: من کوچک‌تر از آنم که به شما دستور بدهم، از شما خواهش می‌کنم.فرمودند: نه خواهش شما را نمی‌پذیرم. ❇️ بچه‌ها شروع کردند به التماس کردن که آقای برونسی، بگو دستور می‌دهم تا ما به آرزویمان برسیم، شهید برونسی که مردی با اخلاق بود، به ناچار با خنده گفت: حاج آقا دستور می‌دهم شما بایستید جلو! حاج میرزا جواد آقا فرمودند: چشم فرمانده عزیزم! 💠 نماز با سوز و حال عجیب، در حالی که اشک از چشمان این پیرمرد زاهد سرازیر بود، تمام شد، بعد از نماز  شهید برونسی را کنار کشیده و با چشمان اشک آلود، فرمودند: 💠 حاج عبدالحسین، مرا فراموش نکنی! جواد را فراموش نکنی! شهید برونسی ایشان را در آغوش گرفت و گفت: حاج آقا شما کجا و ما کجا؟ شما باید به فکر ما باشید و ما را فراموش نکنید! آن عالم زاهد و متواضع فرمودند: 💠 این تعارفات را کنار بگذارید، فقط من این خواهش را دارم که  جواد یادتان نرود؟! حتما مرا شفاعت کن. 📗اقتباس از کتاب آینه ی اخلاق @Fahma_KanoonTaha
حضرت امام صادق عليه السلام: إنَّ المَرءَ يَحتاجُ فى مَنزِلِهِ وَ عِيالِهِ إِلى ثَلاثِ خِلالٍ يَتَكَلَّفُها وَ إن لَم يَكُن فى طَبعِهِ ذلِكَ: مُعاشَرَةٌ جَميلَةٌ وَ سَعَةٌ بِتَقديرٍ وَ غَيرَةٌ بِتَحَصُّن؛ در خانه و نسبت به خانواده اش نيازمند رعايت سه صفت است هر چند در طبيعت او نباشد: ، و . تحف العقول، ص ۳۲۲ @Fahma_KanoonTaha
@dars_akhlaq .mp3
22.27M
🔊‍ 🎙🌸آيت الله تهرانی(ره) 📝موضوع: غیرت 🔍 🔍 بسیار شنیدنی حتما گوش کنید ⭕️ بسیار تأثیرگذار👌 @Fahma_KanoonTaha
🌸 سن مناسب ازدواج از نظر رهبر انقلاب ✍ رهبر انقلاب : اسلام اصرار دارد بر این که ازدواج هر چه زودتر، از آغاز احساس نیاز انجام گیرد. ❇️ زود که می گوییم یعنی از همان وقتی که دختر و پسر احساس نیاز می‌کنند به داشتن همسر. علت چیست؟ 1️⃣ اولا برکات و خیرات ازدواج، قبل از این که زمان بگذرد و عمر تلف بشود، برای انسان حاصل خواهد شد. 2️⃣ ثانیا جلوی طغیان‌های جنسی را می‌گیرد. لذا می فرماید: «من تزوج احرز نصف دینه». یعنی نصف تهدیدی که انسان درباره‌ی دین خود می‌بیند از طرف طغیانهای جنسی است! ۸۰/۱۲/۹ 🔰پی نوشت: متاسفانه طبق نظریه علمی غربی و توصیه های روان شناسی که از دل کتابهای علوم انسانی غرب سر برآورده است. هم سن مناسب ازدواج و هم سن مناسب فرزند آوری را بالای ۲۰ تا ۳۰ سال اعلام میکنند. فقط همین یک قلم آسیب بر سلامت و پاکی جامعه اسلامی و کاهش نرخ رشد جمعیت را براورد بفرمایید. @Fahma_KanoonTaha
🍃🍂🍃 👈 اﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ می دهند ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺶ! ✅ ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ؛ و ﺑﺮﺍﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ. 🌸 چقدر این جمله دلنشینه: افکار هر انسان میانگین افکار پنج نفری است که بیشتر وقت خود را با آنها می گذراند. خود را در محاصره افراد موفق قرار دهید. @Fahma_KanoonTaha
🌺 از امام صادق(عليه السّلام) روايت شده: ☀️ صلوات بر محمّد و آل محمّد در شب جمعه با هزار ڪار نيك برابر است و هزار گناه را پاڪ می ڪند و مقام انسان را هزار درجه بالا می برد و مستحب است ڪه پس از نماز عصر پنجشنبه تا آخر روز جمعه بر محمّد و آل محمّد بسيار صلوات فرستند. اموات و درگذشتگان را یاد کنیم با ای به همراهِ "" 🌺 ‌‌‌‌‌‌@Fahma_KanoonTaha
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 آیا میدانید توجه_بیشتر_به_خانواده باید کرد امام رضا(علیه السلام): بَرُّوا أَهَالِیکمْ وَ أَوْلَادَکمْ جُمُعَةً إِلَی جُمُعَة در به همسر و فرزندان خویش نیکی کنید. 🌹مدیر خانواده باید روزی چون روز جمعه - که از اعیاد مهم اسلامی است - را برای توجه عاطفی و مادی ویژه خانواده قرار دهد و موجب نشاط و شادمانی آنها شود و از سوی دیگر، برای توجه به ارزش های دینی به جمعه توجه خاص کند، زیرا این امر در ایجاد صمیمیت و گرم شدن کانون خانواده اهمیت دارد. 🌺 برای این که بتوانیم روز جمعه را در نظر اعضای خانواده خوشایند و زیبا و دوست داشتنی جلوه دهیم می توانیم در آن روز به آن ها بیشتر توجه کرده و با تامین نیازهای مادی و رفاهی و عاطفی آنان به این خواسته  اسلامی به طور غیر مستقیم نائل شویم. ❄ در روایت داریم: قال رسول الله(ص): اطرفوا اهالیکم فی کل جمعة بشیء من الفاکهة و اللحم، حتی یفرحوا بالجمعة. 🍏🍊🍖پیامبر اکرم(ص) فرمود: «به خانواده تان تحفه گونه در هر روز جمعه میوه و گوشت بدهید، تا اینکه از جمعه خوششان بیاید.» 🌼 البته نیکی کردن به خانواده همیشه خوب است، اما امام هشتم علیه السلام که به نیکی کردن در روز جمعه تاکید و تصریح می کند، برای این است که روز جمعه یکی از اعیاد_مسلمین و روز شادی است و خانواده یک فرد مسلمان باید خاطره خوش و با نشاطی از آن روز داشته باشد و با رسیدن جمعه ناخودآگاه شادمان گردد. 🌻مرد می تواند غیر مستقیم با نیکی کردن و توسعه بیشتر به رفاه خانواده در روز جمعه، این شادی و نشاط را به کانون گرم و صمیمی خانواده خویش به ارمغان آورند. @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃 🌹🕊🍃 🍃 (ع) 🔸زمزمه رفتن دوباره محمدجواد در خانه شروع شد. همه می‌دانستیم که هیچ تضمینی به بازگشت محمدجواد نیست، اما خود محمدجواد هوایی بود و می‌خواست دوباره به جنگ بازگردد و باکی از اینکه برنگردد نداشت.  🌹محمدجواد تک پسر بود و اگر می‌خواست می‌توانست نرود، اما او بی‌تاب رفتن بود. من که از رفتن او کاملاً راضی بودم، اما نمی‌خواست به‌جز من، به کس دیگری بگوید که می‌خواهد سوریه برود، ولی به اصرار من به دنبال کسب اجازه از پدر و مادرش رفت. 🔻قسمت هشتم🔺 @Fahma_KanoonTaha 🍃 🌹🕊🍃 🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃 🌹🕊🍃 🍃 (ع) 🔸وقتی می‌خواست راهی شود حس عجیبی داشت و مطمئن بود که سالم برنمی‌گردد؛ من هم همان حس را داشته و حالم شبیه حال دفعات قبل نبود. یک‌شب گفت «بیا بشین باهم حرف بزنیم.» 💔دلم لرزید و گفتم «می‌خواهی مأموریت بروی؟ و حتماً می‌خواهی سوریه بروی؟» خندید و گفت «آفرین عزیزم.» گفتم «من هم که نمی‌توانم و نمی‌خواهم مانع رفتنت شوم.» که در جواب گفت «به تو افتخار می‌کنم.»  🍒زینب که بیشتر به پدرش وابسته بود بی‌قراری می‌کرد و محمدجواد دائم دختر کوچک‌مان را می‌بوسید. قبل از رفتن زینب از پدر قول گرفت که موقع برگشت عروسکی برایش بیاورد. 🔻قسمت نهم🔺 @Fahma_KanoonTaha 🍃 🌹🕊🍃 🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
کانون طه آب‌پخش
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃 🌹🕊🍃 🍃 #نذر_کرده_امام_رضا(ع) 🔸وقتی می‌خواست راهی شود حس عجیبی داشت و مطمئن بود که سالم برنمی
🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃 🌹🕊🍃 🍃 (ع) 💔همه از بازگشت محمدجواد در دل غصه‌دار بودیم، اما هیچ‌کس چون من دل‌نگران این رفتن نبود. 😔خاطرات خوب زندگی مشترک‌مان و مهربانی‌های محمدجواد را که به یاد می‌آوردم اشک در چشمانش می‌نشست، اما می‌دانستم که همسرم عاشق شهادت است و نمی‌خواستم او را از رسیدن به آرزویش محروم کنم.... ⏱روزها به‌سرعت می‌گذشت و کم‌کم باید از عزیزترین‌مان دل می‌کندیم. محمدجواد خوشحال به نظر می‌رسید و به بقیه می‌گفت «از همین حالا مرا شهید محمدجواد قربانی صدا بزنید.» برای اعزام آماده بود و حس می‌کرد که بالاخره به آرزویش دارد می‌رسد. 🌹یک روز در قطعه شهدا اشاره به قبری کرد و گفت «اینجا قبر من است و من بیست و سومین شهید حاجی‌آباد می‌شوم.» اعزامش مرتب عقب می‌افتاد. بالاخره ۱۹ مهر ۹۴ اعزام شد. ✨لحظه وداع سخت بود. آشوبی در دل داشتم. زمان خداحافظی برایم لحظه جان کندن بود. محمدجواد، زینب، عزیز دردانه‌اش را بوسید و بعد حسین را در آغوش گرفت، حسینی که هنوز نمی‌توانست درک کند پدرش دارد برای چه می‌رود. 🔻قسمت دهم🔺 @Fahma_KanoonTaha 🍃 🌹🕊🍃 🍃🌹🕊🍃🌹🕊🍃
👤 آیت الله بهجت(ره): ✔️ (عج) به شخصی ڪه اجازہ ملاقات میخواست، پیغام فرستادند و فرمودند: 🔸شما تهذیب نفس ڪنید، ما خود نزد شما می‌آییم. @Fahma_KanoonTaha
نظر رهبر انقلاب درباره فاصله‌گذاری اجتماعی در نماز جماعت 🔸فاصله تا حدود یک متر، اشکال ندارد. @Fahma_KanoonTaha
خضر نبی در سایه درختی نشسته بود سائلی سمت او آمد و از اول سوال کرد خضر دست در لباسش برده اما چیزی دستش را نگرفت گفت ای سائل ببخشم چیزی ندارم. سائل گفت تو را به خدا سوگند می‌دهم نیازم بسیار است کمی بیشتر بگرد شاید چیزی داری و نمی‌دانی. خضر برخواست گفت صبر کن، بیا برویم بازار برده فروشان. گفت مرا بفروش و پولش بگیر و ببر چاره علاجت کن. سائل گفت نه هرگز!!! خضر نبی گفت باید اینکار را انجام دهی. القصه خضر را سائل بفروخت و پول را گرفته و شادمان راهی شد. خضر را مردی خرید و آورد خانه، دید پیرمردی نورانی است، دلش سوخت و کار زیادی به او نمی‌سپرد. روزی مرد قصد سفر کرد و از خضر خواست تا خانه و فرزندانش را در غیاب او محافظت کند و مایحتاج آنها را بخرد. خضر گفت کاری به من بسپار من از اینکه غلام تو باشم و کاری نکنم ناراحتم. مرد گفت همین بس خضر اصرار کرد، مرد گفت پس اگر دوست داشتی برای من از دل کوه سنگ‌های کوچک بیاور تا در حیاط منزل خانه دیگری بسازم. خضر نبی پذیرفت و در غیاب صاحب خانه با قدرت تمام، خانه‌ای زیبا به کمک اجنه و فرشتگان در آن خانه بنا ساخت. صاحب خضر آمد و چون آن خانه را دید باور کرد این پیرمرد انسان معمولی نیست! گفت تو کیستی ای مرد خود را معرفی کن، گفت غلام توام. گفت تو را به خدا سوگند خودت را معرفی کن، خضر گفت مرا چرا به خالقم سوگند دادی؟ یک بار سائلی مرا به خالقم سوگند داد، چیزی نداشتم به او دهم، خودم را به بردگی فروختم!!! من خضر نبی هستم، مرد گریست و گفت مرا ببخش نشناختمت. گفت اصلاً من خود خواستم نشناسی تا راحت امر و نهی کنی مرا چون غلامان. گفت ای خضر در قبال این خانه که ساختی از من چیزی بخواه گفت ای صاحب و مولای من، از زمانی که غلام تو شده‌ام به راحتی نمی‌توانم برای خالقم در پنهان عبادت کنم و راحت نمی‌توانم اشک بریزم، چرا که می‌ترسم هر لحظه در زمان لذتم با معشوقم مرا احضار کنی و اگر اجابت نکنم معصیت کرده باشم. مرا لطف فرموده آزاد کن صاحب خضر گریست و او را آزاد کرد. حضرت خضر کسی است که برای وصال معشوقش خود را به غلامی فروخت و معشوقش بهای عشق آزادی او را پرداخت. راستی ما برای خدا چه می کنیم⁉️ قدری بیندیشیم🤔 @Fahma_KanoonTaha
ان شاءالله امشب بعد از نماز عشاء در محل کانون طه آبپخش قرعه کشی مسابقه صورت خواهد گرفت و نتیجه مسابقه کتابخوانی اعلام خواهد شد. مدیر کانال
: به گفته مقام معظم رهبری باید آتش به اختیار باشد؛ در وضعیت کنونی برای مشکلات هرچه می‌توانید تلاش کنید و آتش غم و غصه مردم را به دل خود بریزید. @Fahma_KanoonTaha
پنج حدیث، پنج قصه.pdf
3.53M
🌟 ، 🌟 ☘️ در این فایل که خدمتتان تقدیم می گردد، پنج حدیث کوتاه و قابل فهم از پیامبر مهربان خدا، برای کودکان به همراه پنج قصه کوتاه مناسب با هر حدیث به شکل مصور و جذاب آمده است ☘️ ❇️ شما گرامییان می توانید با نشان دادن تصاویر به کودکان، حدیث و قصه ها را به شکلی آرام و روان برای کودک بیان نمایید ❇️ 🔸برگرفته از کتاب هر حدیث یک قصه، سید حمید موسوی گرمارودی، نشر براق 🔸 @Fahma_KanoonTaha
گل گلدان.pdf
808.6K
🌺 کاردستی گلدان گل 🌺 🍄 این کاردستی مناسب مقطع دبستان می باشد 🍄 💥همان طور که در فایل مشاهده خواهید نمود می توانید همراه با ساخت این کاردستی کودکان را با مفهوم اهمیت سعی و تلاش در زندگی در ضمن حدیث و شعر آشنا سازید💥 ⚡️این فعالیت به شکلی کاملا ساده پیش بینی و طراحی شده است تا به راحتی در منزل با کمترین امکانات بتوان ساخت⚡️ 🌸 شما عزیزان با استفاده از خلاقیت خود، با استفاده از ابزار گوناگون مثل چوب، پارچه، فوم، یونولیت و... می توانید این کاردستی را بسازید 🌸 @Fahma_KanoonTaha
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 👈 یکی از علمای اهل بصره می گوید: روزگاری به فقر و تنگدستی مبتلا شدم، تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم. خیلی بر گرسنگی صبر کردم و در نهایت تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم. همین جور که داشتم بی هدف در شهر راه می رفتم در راه یکی از دوستانم به اسم ابا نصر را دیدم و او را از گرسنگی خود و خانواده ام و قصد فروش خانه باخبر ساختم. او دو عدد نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت: این را فعلا به خانواده ات بده تا بعد. به طرف خانه به راه افتادم... در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم. زن به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت: این پسر، یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند. آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم! گفتم: این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد. به خدا قسم چیز دیگری ندارم و در خانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند. اشک از چشمانم جاری شد و در حالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه بر می گشتم. روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم. که ناگهان ابو نصر را دیدم که از خوشحالی گویا پرواز می کرد و به من گفت: ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای! در خانه ات خیر و ثروت فراوانی هست.. گفتم: سبحان الله... از کجا ای ابا نصر؟ گفت: مردی از خراسان آمده است و دنبال تو و پدرت می گردد، و همراهش ثروت فراونی است. گفتم: او کیست؟ گفت: تاجری از شهر بصره است. پدرت سی سال قبل مالی را نزد او به امانت گذاشت، اما وی بی پول و ورشکست شد و پس از آن بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و در آنجا کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را به پدرت یا بازماندگانش پس بدهد. همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده است! خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بی نیاز ساختم. ثروتم را سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم. مقداری از آنرا هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم. از ثروتم کاسته که نمی شد زیاد هم می شد. کم کم و و وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسنات و کارهای نیک خود پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه الهی بودم! شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمعند. مردم را دیدم که گناهان شان را چون باری بر پشت خود حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند. به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند ...گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند. کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد... سپس یکی یکی از از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند چون در زیر هرحسنه "" وجود داشت؛ شهوت ها و انگیزه های نفسانی مانند و ، ، و... چیزی برایم باقی نماند و در آستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم: آیا چیزی برایش باقی نمانده است؟ گفتند: این برایش باقی مانده... و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم. سپس آن را در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که بهش کرده بودم در کفه حسناتم قرار دادند، کفه بالا رفت و همین طور بالا رفت تا وقتی که صدایی آمد و گفت: نجات یافت! نتیجه: خداوند هیچ عبادت و عمل صالحی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد، پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کار خیری را خالصانه و صرفا برای الله تعالی انجام دهیم. وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا ﻭ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ، ﺑﻪ ﻣﺴﻜﻴﻦ ﻭ ﻳﺘﻴﻢ ﻭ ﺍﺳﻴﺮ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ. (انسان/٨) إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا [ﻭ ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ:] ﻣﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍی ﺧﺸﻨﻮﺩی ﺧﺪﺍ ﺍﻃﻌﺎم ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻫﻴﭻ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻭ ﺳﭙﺎسی ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ. (انسان/٩) إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا ﻣﺎ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﻭﺯی ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﻋﺒﻮﺱ ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻫﻮﻟﻨﺎکی ﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﺗﺮﺳﻴﻢ. (انسان/١٠) @Fahma_KanoonTaha