10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 #دعا_کنیم
امشب
به حق رقیهتون
دعا میکنیم دستمون رو بگیرین و
اجابت کنین دعاهامون رو:
💚 به ما دخترها، اخلاق نیکو بدین و
حجاب و حیا در نگاهمون زیباتر کنین
💚 همه دخترها رو خوشبخت و عاقبتبخیر کنین
💚 هرکی در آرزوی فرزنده، بهش فرزند
صالح و سالم و باایمان عطا کنین...
💚 به حق دستان کوچک دخترتون
گرههای زندگیمون رو باز کنین
@Fahma_KanoonTaha
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 روضه جانسوز حضرت رقیه سلام الله علیها
🎥 آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی
💠 حضرت رقیه بنت الحسین علیهم السلام
@Fahma_KanoonTaha
🏴 السَّلامُ عَلَیْکِ یا رُقَیَّةَ بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ
◼️برای روضه نازدانه ی اباعبدالله که بزرگترین روضه مکشوف است، دلشکسته مویه کنید که محفل روضه اش، آستان اجابت دعاست.
◼️...پارچه ای روي سر نورانی انداختند و آن طبق را جلو آن نازدانه ی سه ساله نهادند. پرده از آن بر گرفت و گفت: اين سر كيست؟
گفتند: سر پدر توست. سر را از ميان طشت برداشت و به سينه گرفت و با آه سوزناک ندبه میکرد:
💔يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ
💔یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَرِيدَيْكَ
💔يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي!
💔يا أبَتاهُ، مَنْ بَقي بَعْدَك نَرجوه
💔پدرجان، كي محاسن تو را با خونت خضاب كرد!
💔اي پدر كه رگهاي گردنت را بريد!
💔اي پدر، چه كسی مرا در كودكي يتيم كرد!
💔پدر جان، بعد از تو به كه اميدوار باشيم؟
◼️و از اين سخنان با او گفت، تا اينكه لب بر دهان شريف پدر نهاد و سخت بگريست تا اینکه دیدند از هوش رفت. چون او را حركت دادند از دنيا رفته بود.
📖نفس المهموم
❤️قربان تو نازدانه ای که حق روضه ارباب را ادا کردی و بر مصیبت عظمای او دق نمودی.
@Fahma_KanoonTaha
🌹 آیت الله بهجت(ره): شیخ فضلالله نوری از لحظهای که دید #انگلیس مشروطه را تایید میکند، مخالف مشروطه شد
♦️مرحوم شیخ فضل الله نوری هم در اول با مشروطه موافق بود، ولی بعد دید مشروطه از سفارتخانۀ #انگلیس تأیید میشود، لذا از همان لحظه برگشت و مخالف شد و گفت: مشروطه باید مشروعه باشد.
🌹در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج ۲، ص ۱۹۵، نکتۀ ۸۸۹
goo.gl/0sk5X7
@Fahma_KanoonTaha
خبر خوب برای ایثارگران
🔹معاون فنی بیمه دی: طی پیگیریهای بنیاد شهید از سازمان برنامه و بودجه، تا یک ماه آینده مشکل پرداخت سرانه درمانی ایثارگران برطرف خواهد شد.
@Fahma_KanoonTaha
#مقبل_کاشانی
شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده.
هر وقت سایر افراد کربلا می رفتند اشک حسرت می ریخته و آرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته.
یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا.
در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان، قافله رو تاراج میکنند.
یک عده از افراد بر میگردند کاشان.
یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن.
اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری.
از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده. دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت.
با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه.
همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه.
چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرّم از راه رسید.
مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرّم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد ….
همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرّف شده به کربلا و وارد صحن شد. خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن.
مقبل میگه؛ با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند.
یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا(س) و خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت.
پرسیدم تو کیستی؟ گفت: من از فرشتگان حافّین هستم، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمت های دیگر حرم هدایت کنم.
در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود.
از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم.
گفت: پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا(ع) آمده اند.
مقبل میگه: حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به محتشم بگویید بیاید.
ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد.
حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت
حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد و منتظر دستور پیامبر بود.
حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست، از آن اشعار جانسوزت بخوان.
و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش:
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
- اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد …
حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود:
ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند. سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان
محتشم ادامه داد:
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
- در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش می رسید.
محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود؛
باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده.
محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله:
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
- با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند.
و مَلَکی این شعر محتشم را میخواند:
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
- محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد.
پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص) عبای خود را بر دوش محتشم انداخت.
مقبل میگوید: من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان. هر چه انتظار کشیدم نفرمود.
مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند.
مقبل گوید رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم مقام محتشم از من خیلی بالاتر است. شروع کردم به خواندن اشعارم:
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد
تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها غش کرد.
مقبل گوید: از منبر فرود آمدم و پیامبر(ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود.
ناگهان امام حسین علیه السلام را در همان حالت رویا دیدم که از آن حلقوم بریده صدا زد:
ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد.
مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم.
فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند.
@Fahma_KanoonTaha
🏴 «حُر بن یزید» در مبارزه معنوی و درونی پیروز شد
✍ رهبر انقلاب: خیلیها به امام حسین علیهالسّلام مراجعه و او را بر این ایستادگی ملامت میکردند. اما امام حسین علیهالسّلام صبر کرد و مغلوب نشد و یکایک کسانی که با امام حسین بودند، در این مبارزه معنوی و درونی پیروز شدند. پیرمردانی مثل «حبیببنمظاهر» و «مسلمبنعوسجه» که از راحتی دوران پیرمردی گذشتند و سختی را تحمّل کردند؛ آن سردار شجاعی که در میان دشمنان جایگاهی داشت - «حُرّبنیزید ریاحی» - و از آن جایگاه صرفنظر کرد و به حسینبنعلی پیوست، همه در این مبارزه باطنی و معنوی پیروز شدند. ۱۳۸۱/۰۱/۰۹
@Fahma_KanoonTaha
🔰 #توئیت | جریمههای عجیب برای حمله #سگ به انسان!!
حکم دادگاه #آمریکا برای صاحب سگ مهاجم
♨️ توئیت #حجت_الاسلام_راجی درخصوص جریمه صاحب سگی که باعث قطع دست دختر یک بچه شد
@Fahma_KanoonTaha
⭕️ ضربوشتم بانوی محجبه و فرزند شهید در قطار تهران - یزد
➖ حمایت عجیب رئیس قطار از خانم بیحجاب!!
◻️ شب گذشته یک زن بی حجاب در قطار ۶۲۰ تهران - یزد به بانوی محجبه و معلم یزدی که از همایش کشوری معلمان نخبه انقلابی در حال بازگشت به یزد بود حمله ور شد تا روسری و چادر او را بردارد.
مشروح گفتوگو با خانم زینب جعفری:👇
https://hawzahnews.com/xbQ2t
@Fahma_KanoonTaha
🏴 در کربلا چه گذشت...
▪️دوم محرم الحرام | ورود ابا عبدالله الحسین علیه السلام، اهل بیت و یاران حضرت به سرزمین کربلا
🗓 وقایع نگار روزانه محرم
@Fahma_KanoonTaha