eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
988 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
end-13a.mp3
10.73M
📗کتاب صوتی قسمت 6⃣1⃣ "زندگینامه و خاطرات رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای از دوران زندان و مبارزه با پهلوی" @Fahma_KanoonTaha
end-13b.mp3
8.36M
📗کتاب صوتی قسمت 7⃣1⃣ "زندگینامه و خاطرات رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای از دوران زندان و مبارزه با پهلوی" @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اه
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اهل شهرستان تهران 🌺 قسمت 4⃣4⃣ 🌺 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃پس از اتمام هیئت دور هم نشسته بودیم. ابراهیم در اتاق دیگری تنها نشسته و توی حال خودش بود! آمدم پیش ابراهیم. هنوز متوجه حضور من نشده بود. با تعجب دیدم هر چند لحظه، سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش می زند! یکدفعه با تعجب گفتم: «چیکار می کنی داش ابرام؟!» تازه متوجه حضور من شد. از جا پرید و از حال خودش خارج شد! بعد مکثی کرد و گفت: «هیچی، هیچی، چیزی نیست! 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃گفتم: «به جون ابرام نمیشه، باید بگی برای چی سوزن زدی توی صورتت.» مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدم هائی که بغض کرده اند گفت: «سزای چشمی که به نامحرم بیافتد همینه.» آن زمان نمی فهمیدم که ابراهیم چه می کند و این حرفش چه معنی دارد، ولی بعدها وقتی تاریخ زندگی بزرگان را خواندم، دیدم که آنها برای جلوگیری از آلوده شدن به گناه، خودشان را تنبیه می کردند. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃از دیگر صفات برجسته شخصیت او دوری از نامحرم بود. اگر می خواست با زنی نامحرم، حتی از بستگان، صحبت کند به هیچ وجه سرش را بالا نمی گرفت. به قول دوستانش: «ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت!» 👈 و چه زیبا گفت امام محمد باقر (علیه السلام): از تیرهای شیطان، سخن گفتن با زنان نامحرم است.👉 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صص ۱۸۰ الی ۱۸۱ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اه
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اهل شهرستان تهران 🌺 قسمت 5⃣4⃣ 🌺 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃همراه ابراهیم از مسیری با موتور عبور می کردیم. پیرمردی همراه خانواده اش کنار خیابان ایستاده بودند. جلوی ما دست تکان داد و من ایستادم. از مشکلاتش گفت. ابراهیم هم پیاده شد، جیب هایش را گشت ولی چیزی نداشت. ابراهیم گفت چیزی همراه نداری، من هم جیب هایم را گشتم. ولی پولی همراهم نبود. از آن پیرمرد عذرخواهی کرد و رفتیم. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃بین راه از آینه موتور، ابراهیم را دیدم که اشک می ریخت! برای همین آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم: «ابرام جون، داری گریه می کنی؟!» صورتش را پاک کرد. گفت: «ما نتونستیم به یک انسان که محتاج بود کمک کنیم.» گفتم: «خب پول نداشتیم، این که گناه نداره.» گفت: «می دانم، ولی دلم خیلی برایش سوخت. توفیق نداشتم کمکش کنیم.» خیلی به صفای درون و حال ابراهیم غبطه می خوردم. فردای آن روز ابراهیم را دیدم. می گفت: «دیگر هیچ وقت بدون پول از خانه بیرون نمی آیم. تا شبیه ماجرای دیروز تکرار نشود.» 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صص ۱۸۳ الی ۱۸۴ @Fahma_KanoonTaha
🍃🍂🍃 🔻تربیت کودک🔻 👈 باید در کارهای خانه به کودک مسئولیت داده شود، مثلاً به او بگویید پهن کردن سفره با اوست و کم کم مسئولیت های او را زیاد کنید. 🔹باید به کودکتان شخصیت بدهید بعنوان مثال اگر فرزند پسری دارید او را مسئول نان خریدن در خانه کنید و او را نان آور خانه خطاب کنید. @Fahma_KanoonTaha
هدایت شده از کانون طه آب‌پخش
🔻 ✅ به مناسبت کانون فرهنگی هنری طه آبپخش برگزار می کند: 📌از دختربچه های خودتون با چادر و حجاب کامل عکس گرفته و برای ما بفرستین. همچنین می تونید فیلمی کوتاه از دکلمه های دختربچه هاتون در رابطه با عفاف و حجاب برای ما بفرستین. ⏰ زمان ارسال آثار: ۲۷ تيرماه زمان اعلام برندگان: ۳۰ تیرماه 🎁 جوایز: به قید قرعه به ۵ نفر از شرکت کنندگان، جوایزی اهدا می شود. ● برای کسب اطلاعات بیشتر و شرکت در مسابقه به کانال زیر در ایتا مراجعه کنید: 🆔 @KanoonTaha @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اه
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اهل شهرستان تهران 🌺 قسمت 6⃣4⃣ 🌺 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃بیست و شش سال از شهادت ابراهیم گذشت. در عالم رویا ابراهیم را دیدم. سوار بر یک خودروی نظامی به تهران آمده بود! از شوق نمی دانستم چه کنم. چهره ابراهیم بسیار نورانی بود. جلو رفتم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. از خوشحالی فریاد می زدم و می گفتم: «بچه ها بیایید، آقا ابراهیم برگشته!» ابراهیم گفت: «بیا سوار شو، خیلی کار داریم.» به همراه هم به کنار یک سخنرانی مرتفع رفتیم. مهندسین و صاحب ساختمان همگی با آقا ابراهیم سلام و احوالپرسی کردند. همه او را خوب می شناختند. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃ابراهیم رو به صاحب ساختمان کرد و گفت: «من آمده ام سفارش این آقا سید را بکنم. یکی از این واحدها را به نامش کن.» بعد شخصی که دورتر از ما ایستاده بود را نشان داد. صاحب ساختمان گفت: «آقا ابرام، این بابا نه پول داره نه می تونه وام بگیره. من چه جوری یک واحد به او بدم؟!» من هم حرفش را تائید کردم و گفتم: «ابرام جون، دوران این کارها تموم شد، الان همه اسکناس رو می شناسند!» ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: «من اگر برگشتم به خاطر این بود که مشکل چند نفر مثل ایشان را حل کنم، وگرنه من اینجا کاری ندارم!» بعد به سمت ماشین حرکت کرد. من هم به دنبالش راه افتادم که یکدفعه تلفن همراه من به صدا درآمد و از خواب پریدم! 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، ص ۱۸۷ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اه
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اهل شهرستان تهران 🌺 قسمت 7⃣4⃣ 🌺 (س): 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃شب بود. ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد. صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود! یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد. آن شب قبل از خواب ابراهیم عصبانی بود و گفت: «من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم!» قسم خورد که دیگر مداحی نمی کند. خسته بودیم خوابیدیم. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃فردا بعد از نماز صبح دعا خواند، بعدشم روضه حضرت زهرا سلام الله علیها!! اشک همه را درآورد. من که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیشتر تعجب کردم! ولی چیزی نگفتم. بعد از صبحانه به سمت سومار حرکت کردیم. بین راه دائم در فکر کارهای عجیب او بودم. ابراهیم نگاه معنی داری کرد و گفت: «می خوای بپرسی با اینکه قسم خوردن چرا روضه خواندم؟!» 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃بعد گفت چیزی میگم تا زنده ام جایی نقل نکن. گفت: «دیشب خواب به چشمم نمی آمد، اما نیمه های شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس صدیقه طاهره سلام الله علیها تشریف آوردند و گفتند: نگو نمی خوانم، ما تو را دوست داریم. هر کس گفت بخوان تو هم بخوان.» دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی کردن ادامه داد. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صص ۱۹۰ الی ۱۹۱ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اه
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اهل شهرستان تهران 🌺 قسمت 8⃣4⃣ 🌺 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃روی موتور نشسته بود. به زیبایی شروع به خواندن اشعاری برای حضرت زهرا(س) نمود. خیلی جالب و سوزناک بود. از ابراهیم خواستم که در هیأت همان اشعار را به همان سبک بخواند، اما زیر بار نرفت! می گفت: «اینجا مداح دارند، من هم که اصلا صدای خوبی ندارم، بی خیال شو...» اما می دانستم هر وقت کاری بوی غیر خدا بدهد، یا باعث مطرح شدنش شود ترک می کند. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃ابراهیم هر جایی بود آنجا را کربلا می کرد! گریه ها و ناله های ابراهیم شور عجیبی ایجاد می کرد. نمونه در اربعین سال ۱۳۶۱ بود. ابراهیم ذکر حضرت زینب(س) می گفت. او شور عجیبی به مجلس داده بود. بعد هم از حال رفت و غش کرد! آن روز حالتی در بچه ها پیدا شد که دیگر ندیدیم. ابراهیم هیچ وقت خودش را مداح حساب نمی کرد اما اگر می خواند شور و حال عجیبی به پا می کرد. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🍃یک شب با اصرار به مجلس عید الزهرا(س) رفتیم. مداح مثلا برای شادی حضرت زهرا(س) حرف های زشتی را به زبان آورد. ابراهیم وسط جلسه به من اشاره کرد و با هم از جلسه بیرون رفتیم. ابراهیم در حالی که آرامش همیشگی نداشت دستش را به نشانه عصبانیت تکان داد و گفت: «توی این مجالس خدا پیدا نمی شه، همیشه جایی برو که حرف از خدا و اهل بیت باشه.» بعدها وقتی نظر علما را در مورد این مجالس و حفظ ضرورت وحدت مسلمین مشاهده کردم به دقت نظر ابراهیم بیشتر پی بردم. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صص ۱۶۱ الی ۱۶۵ @Fahma_KanoonTaha
@dars_akhlaq .mp3
2.62M
📢 🎙🌸 آيت الله تهرانی(ره) ✅ موضوع: هر کس گرفتاری دارد بشنود @Fahma_KanoonTaha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوره مبارکه الرحمن 🌹رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ [۱۷] پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب. 🌹فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ [۱۸] پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى‌كنيد؟ 🌹مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ [۱۹] دو دريا را پيش راند تا به هم رسيدند، 🌹بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ [۲۰] ميانشان حجابى است تا به هم در نشوند. 🌹فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ [۲۱] پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى‌كنيد؟ @Fahma_KanoonTaha
🔵 زلزله که امتحان سختی نیست، نوعاً آدم ها از عهده این امتحان به خوبی برمی آیند. خداوند اگر بخواهد شما را امتحان کند، با همسرتان امتحان می کند که شبانه روز با او سرکار دارید، گاهی به خانه می آیید، همسرتان بدون مقدمه حرفی که باب میل شما نیست می زند، که اگر مراقب نباشید با یک گفتار و رفتار نامناسب در مقابل او، اندوخته های معنویتان را بر باد می دهید. 📕کتاب سلوک با همسر، ص ۱۹ 📝🌸 استاد آیت الله @Fahma_KanoonTaha
❣امام علی علیه السلام: ✨ای مردم... خوش به حال کسی که عیبش او را از عیب های دیگران غافل کرده است. 📚نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶ ❣در دعواهایمان اگر به عیب های خودمان نگاه کنیم بسیاری از این مشکلات برطرف می شود. اصلا ریشه بسیاری از مشکلات، خود ما هستیم نه طرف مقابل... اگر خانمی نیاز عاطفی اش برآورده نمی شود، یعنی مردش کم کاری کرده و نتیجه آن این می شود که زن اقتدار مرد را حفظ نمی کند و دوباره این مرد است که گلایه می کند چرا همسرم به من احترام نمی گذارد. البته عکس این ماجرا هم هست. زن اقتدار مردش را می شکند بعدا گلایه می کند چرا شوهرم به من محبت نمی کند پس می بینیم بسیاری از این اتفاقات تلخ، ریشه در برآورده نکردن نیازهای طرف مقابل دارد. @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اه
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اهل شهرستان تهران 🌺 قسمت 9⃣4⃣ 🌺 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃ابراهیم مجروح شد و او را به بهداری ارتش بردیم. مجروحین بسیار زیادی آنجا بودند. مجروحین آه و ناله می کردند. در آن شرایط اعصاب همه بهم ریخته بود، سر و صدای مجروحین بسیار زیاد بود. ناگهان ابراهیم با صدائی رسا شروع به خواندن کرد. شعر زیبایی در وصف حضرت زهرا(س) خواند. برای چند دقیقه سکوت عجیبی سالن را فرا گرفت. هیچ مجروحی ناله نمی کرد. گوئی همه چیز ردیف و مرتب شده است. به هر طرف نگاه می کردی آرامش موج می زد. قطرات اشک بود که از صورت مجروحین و پرستارها جاری می شد، همه آرام شده بودند. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃خواندن ابراهیم تمام شد. یکی از خانم دکترها که مسن تر از بقیه بود و حجاب درستی هم نداشت جلو آمد. آهسته گفت: «تو هم مثل پسرمی! فدای شما جوون ها! بعد نشست و سر ابراهیم را بوسید! قیافه ابراهیم دیدنی بود. گوش هایش سرخ شد. بعد هم از خجالت ملافه را روی صورتش انداخت. ابراهیم همیشه می گفت: «بعد از توکل بر خدا، توسل به حضرات معصومین مخصوصا حضرت زهرا(س) حلال مشکلات است.» 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، ص ۱۶۵ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اه
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اهل شهرستان تهران 🌺 قسمت 0⃣5⃣ 🌺 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃یکی از دفعاتی که ابراهیم به تهران می آید. پدر یکی از دختران محله که آرزو داشت وی را داماد خود کند دست او را می گیرد و به زور به خانه اش می برد و از آن طرف عاقد را هم خبر می کند. خانواده ی ابراهیم را هم به خانه دعوت می کند. ابراهیم در اتاق دیگری نشسته بود. وقتی پدر دختر با خانواده شهید صحبت می کند و به سراغ ابراهیم می روند، می بینند که ابراهیم در اتاق پشتی حضور ندارد. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃این در حالی بود که اگر ابراهیم می خواست از اتاق خارج شود، تنها راه خروج از جلوی دیدگان دیگران بود. خانواده ابراهیم وقتی به سمت منزل برمی گردند، می‌بینند که ابراهیم با لبخند جلوی درب منزل ایستاده است. همگی تعجب می کنند و می پرسند که چطور از منزل پدر دختر خارج شده است که آنها او را ندیده اند. ابراهیم می گوید: «آیه وجعلنا من بین ایدیهم را خواندم و خارج شدم. نمی خواهم چشمی در گوشه ی خانه و در انتظار من گریان باشد.» 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سوره های سرخ، ج ۲، ص ۳۹۱ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اه
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اهل شهرستان تهران 🌺 قسمت 1⃣5⃣ 🌺 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃آخر آذر ماه بود. به ابراهیم گفتم: «چرا دعا می کنی گمنام باشی؟» لحظه ای سکوت کرد و گفت: «من مادرم را آماده کردم، گفتم منتظرم نباشه، حتی گفتم دعا کنه که گمنام شهید بشم!» دی ماه بود. حال و هوای ابراهیم خیلی با قبل فرق کرده بود. دیگر از آن حرفهای عوامانه و شوخی ها کمتر دیده میشد. اکثر بچه ها او را شیخ ابراهیم صدا می زدند. ابراهیم محاسنش را کوتاه کرده بود. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃تو تاریکی شب بهش گفتم: «آرزوی شما شهادته درسته؟» خندید و بعد از چند لحظه سکوت گفت: «شهادت ذره ای از آرزوی من است، من می خواهم چیزی از من نماند. مثل ارباب بی کفن حسین(ع) قطعه قطعه شوم. اصلا دوست ندارم جنازه ام برگردد. دلم می خواهد گمنام بمانم.» 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃دلیل این حرفش را قبلا شنیده بودم. می گفت: «چون مادر سادات قبر ندارد، نمی خواهم مزار داشته باشم.» تو نماز اشک می ریخت. انگار که در این دنیا نبود. تمام وجودش در ملکوت سیر می کرد. در هیات توسل ابراهیم به حضرت صدیقه طاهره(س) بود. در ادامه می گفت: «به یاد همه شهدای گمنام که مثل مادر سادات قبر و نشانی ندارند.» 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، ص ۱۹۶ الی ۱۹۷ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
🔻 #پویش_دختران_فاطمی ✅ به مناسبت #هفته_عفاف_و_حجاب کانون فرهنگی هنری طه آبپخش برگزار می کند: 📌از د
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️ سلام کمتر از ۹ ساعت دیگه به پایان وقت هست....هرچه زودتر و بیشتر در این پویش مشارکت داشته باشین بهتره....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️🌱 •↵ ⁴وظیفه منتظِران ظھور آقـٰا امـٰام زمان(عج).• °✾ ڪَسب آمادگےهاۍفِڪرۍو فرهنگے و نظامے‌براۍ‌ یارى امام زمـٰان "علیه السلام" °✾ چرا ڪه آن حَضرت پس از قیـٰام به یـٰارانے نیاز دارند ڪه حَداقل در یڪے از عرصه ها بتواند مُفید واقع گَردد. (عج) @Fahma_KanoonTaha