چرا لثهها عقب میرن!
🦷 وقتی لثهها شروع به عقب رفتن میکنن، دیگه برنمیگردن. یعنی تشخیص و درمان عقب رفتگی لثهها در اولین مرحله و قبل از اینکه بدتر بشه، ضروریه. پس اگه شک دارید لثههاتون در حال عقب رفتنه، اولین کاری که باید بکنید اینه که به دندانپزشک مراجعه کنید.
#سلامتی
@fatemi_ar
❤️(هوالعشق)❤️
#رمان_تنها_میان_داعش
🌹#قِسمَت_پَنجاه🌺
گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفس رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم:«دیدم دستش زخمی شده!» و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد:«الان که برگشت یه راکت خورد تو خاکریز.»😞 از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر خونی به رگهایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از نفس افتادم. دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، علقمه عباس من شده است.😭 زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.😭 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به قدری خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم باور نگاهم نمیشد.😔 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشمهای به خون نشسته ساعتی پیش نگران جان ما نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم:«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»😭😔
#اِدامه_دارَد...🌸
@fatemi_ar
❤️(هوالعشق)❤️
#رمان_تنها_میان_داعش
🌹#قِسمَت_پَنجاه_و_یِکُم🌺
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم:«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم!عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»😭 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.😩 حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را نامحرم بشنود که سرم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.😭 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد. نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پارهپاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت. بیش از دو ماه درد غیرت و مراقبت از ناموس در برابر داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.😔 هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت درد کشیدن جان داد.😭😔 یک نگاهم به قامت غرق خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام امام مجتبی(علیهالسلام) را پیدا نمیکردم، نفسی برای دعا نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد.😭😞میدانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، باچه دلی میشد به خانه برگردم؟
#اِدامه_دارَد...🌸
@fatemi_ar
✋
رئیسی به کاخ سعدآباد نرفت
🔸 استقبال از الکاظمی در اجلاس سران
🔺 رییسجمهور رئیسی در محل اجلاس سران واقع در ولنجک از الکاظمی نخست وزیر عراق استقبال رسمی کرد.
🔹 این نخستین استقبال رسمی رئیسی در قامت ریاستجمهوری از یک مقام خارجی در کشور است.
🔹 همچنین نخستین بار است که مراسم استقبال رسمی در اجلاس سران صورت میگیرد.
🔹 پیشتر مراسمهای استقبال رسمی در دولت حسن روحانی در کاخ سعدآباد انجام میگرفت.
🔹 در دولت احمدینژاد نیز چندباری در پاستور استقبال رسمی از مقامات خارجی صورت گرفته بود.
@fatemi_ar
هدایت شده از پیامکی از بهشت
روضه از زبان همسر شهید #مهدی_نعمایی
کفن را باز نکردند برای بچه
ریحانه پرسید
اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه
آرام در گوشش گفتم این بابا مهدی
یکهو داد زد نه، این بابای منه
دوباره در گوشش گفتم ریحانه جان، یک کار برای من میکنی
با همان حال گریه گفت چه کار؟
بوسیدمش گفتم پاهای بابا را ببوس
پرسید «چرا خودت نمیبوسی؟ گفتم همه دارند نگاهمان میکنند. فیلم میگیرند. خجالت میکشم
گفت من هم نمیبوسم
گفتم باشه ولی اگر خواستی یکی هم از طرف من ببوس
انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید و دوباره بوسید
آمد توی بغلم و گفت مامان از طرف تو هم بوسیدم
حالا چرا پاهایش
گفتم چون پاهاش همیشه خسته بود درد میکرد
چون برای دفاع از حرم حضرت زینب و #حضرت_رقیه قدم برمیداشت
یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان میدهد
همه حواسم به ریحانه بود
و از مهرانه سه ساله غافل بودم به برادرم التماس کردم ببردش گفتم
اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟
اگر بخواهد صورت بابا مهدی را ببیند چه طور نشانش بدهیم؟
اگر میدید طاقت میآورد؟ نه، به خدا که بچهام دق میکرد
فاراقلیط 🏴
الکاظمی: ظرفیت زائران ایرانیِ اربعین را افزایش میدهیم
🔹نخستوزیر عراق در دیدار با معاون اول رئیسجمهور: ایجاد زیرساختها، میتواند به تحقق رویای بزرگراه مشهد - کربلا و نجف بینجامد. تلاش میکنیم به تعهدات خود در برابر ایران پایبند باشیم. عراق نیازمند خرید گاز و برق ایران بوده و درهای عراق بر روی شرکتهای ایرانی باز است.
🔹تعداد سهمیه زائران در اربعین ۶۰ هزار نفر است اما باتوجه به اشتیاق مردم ایران، این تعداد را اضافه خواهیم کرد و تسهیلات مناسبی برای ورود آنها درنظر خواهیم گرفت.
@fatemi_ar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
سرگرمی جالب برای بچهها😍
وقتی بچه بودیم داخل این کاردستیه شغلهای مختلف مینوشتیم و شماره میگفتیم و یه عدد میومد برامون و میشد شغل آیندهمون😁
یادش بخیر🌿
کیا اینجوری بازی میکردن با دوستاشون؟
@fatemi_ar
هدایت شده از حدیث💚
#کدشماره104
⚫️#مسابقهجاماندگانقافلهاربعین
چالش جاماندگان قافله اربعین با ۳ جایزه نقدی
نفراول700 هزار تومان🏴🏴🏴🏴
نفردوم500 هزار تومان🏴🏴🏴
نفرسوم300هزار تومان🏴🏴
کانال جاماندگان قافله اربعین 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3549036638C527104af53
لبیک یا حسین
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
امروز دوشنبه
۲۲ شهریور ۱۴۰۰
۶ محرم ۱۴۴۳
۱۳ سپتامبر ۲۰۲۱
#ذکر_روز: یا قاضِیَ الْحاجات؛
ای برآورنده حاجتها
#حدیث_روز
💠✳️امام حسین علیه السلام:
«كُفّ عَنِ الْغَيْبَةِ فَإِنّهَا إِدَامُ كِلابِ النّارِ».
امام حسين (ع) فرمود: «از غيبت بپرهيز، كه خورش سگهاى دوزخ است».
(بحار الانوار، ج ۷۵ ص ۱۱۷ ح۲ )
@fatemi_ar