دخترها لطیفترند عزیزکم
برای همین است که هیچ قلبی نبوده که پریشان آن دخترکِ گوشوارِ قلبیِ صورتی پوش نشده باشد.
تو اما پسری، مردی.هشت سالت شده بود.
شاید از دو سه هفته قبل هی تویخانه میپرسیدی:
- دقیقا چند روز مونده تا تولدم؟
و بعد تاکید میکردی که دوست داری کیک تولدت پاری سن ژرمن باشد. هرچند مادرت شنیده بود که آرام به دوستت گفته بودی: من دیگه خیلی مسی رو دوست ندارم. شنیدم به اس.را.ییلی.ها کمک کرده.
و مادرت قند توی دلش آب شده.
شاید از اول هفته گفته بودی:
- مهمونی تولدم رو بندازید جمعه. آخه چهارشنبه با دوستام قرار گذاشتیم که حتما بریم پیش سردار.
و بعد چشمهایت برق زده بود که:
- لطفا تو کادوهام یه قمقمه چریکی و یه ساعت هوشمند هم باشه.
و برادرت زیر لب غر زده که چه کم توقع!
شاید سه شنبه شب بدخواب شده بودی. مادر را صدا کرده بودی و او آمده بود کنارت. دستهایت را گرفته بود و مثل این طور وقتها به پوستر حاج.ق که روبروی تختت زده بودی اشاره کرده و گفته: بیا 5 تا صلوات واسه سردار بفرستیم. بعدش برات یکی از خاطرههاش میگم تا خوابت ببره عزیزدلم.
شاید صبح چهارشنبه دست مادرت را بوسیده بودی که:
-روزت مبارکمامان. دوست دارم وقتی بزرگ شدم، برات روز مادر یه انگشتر خوشگل بخرم. و مادرت سرت را بوسیده که : همین که گفتی به اندازهی گرفتن جواهرات سلطنتی شادم کرد. و هر دو خندیده بودید و نمیدانستید این بوسه آخرین هدیهی روز مادر توست.
شاید وقت رفتن پیش سردار زودتر از همه لباس پوشیده بودی و دویده بودی دم در. پدرت کاپشنات را برداشته بود و به زور تنات کرده بود که:
- هوا سوز داره پسرجون، سرما میخوری...
و نمیدانسته که تو تا ابد دیگر مریض نخواهی شد.
شاید دم موکبی توی صف ایستاده بودی و دوتا لیوان شربت گرفته بودی. یکی را همانجا خودت سرکشیده بودی و آن دیگری را به هزار زحمت رسانده بودی به مادر! هرچند نصف بیشترش ریخته بود اما معرفت آن دستهایی که شربت را رسانده بود قلب مادرت را گرم کرد.
هرچند نمیدانسته این آخرین چیزی است که از دستان مردانهی پسرش میگیرد.
شاید صدای انفجار که بلند شده...
آه صدای انفجار
وای از انفجار
رها کنم که اینجایش به واژه نمیآید.
تو پسری
شاید کسی برایت ننویسد.
اما میدانی جانم؟
مهم محبت اصیلی بود که تو در دلت داشتی
ومسیر درستی بود که تو در آن قدم گذاشتی
تو با همین ها توانستی لج آنهایی را که مسی بهشان کمک کرده بود در بیاوری. آدمهای خبیثی که سالهاست دستشان به خون بیگناه آلوده است...تو از مسی خیلی قویتر مرد!
تولدت میان آسمان مبارک قهرمان
نوشته حبیبه آقایی پور
13 دی ماه روز تولد امیرحسین افضلی بود، که در حادثه کرمان به شهادت رسید
🌹🌹🌹تولدت مبارک
چه جشن تولدی عزیز تابد متولد شدی
تولد بدون مرگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشییع پیکر یک شهید در روستایی که شهید نداشت
🔹مردم روستای کهنوج معزآباد در حالی که آرزوی حضور شهید گمنام را داشتند پیکر مطهر شهیده یعقوبی نخستین شهید این روستا را بر روی دستان خود تشییع کردند.
🔹شهیده زینب یعقوبی، ۱۶ سال بیشتر نداشت. این شهیده ۱۳ دیماه امسال همزمان با چهارمین سالگرد شهادت سردار سلیمانی برای زیارت مرقد مطهر این شهید بزرگوار راهی کرمان شد که متاسفانه در این انفجار تروریستی به شهادت رسید.
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی:
هیچ نمازی ندیدم که احمد(شهید احمد کاظمی) بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نکند🕊
+۱۹ دی سالگرد شهادت شهید احمد کاظمی
+فیلم مربوط به مراسم ختم شهید احمد کاظمی🖤
#ختمدهصلواتیکحمدوتوحید
هدیه به
#شهیدحاجاحمدکاظمی
May 11
امروز در دادگاه منافقین نام جواد قدیری مدرسی به عنوان یکی از متهمان این پرونده به میان آمد، قدیری همسر زهره عطریانفر ( زهره از اعضای کادر مرکزی این گروهک و خواهر محمد عطریانفر عضو حزب کارگزاران هاشمی و معاون وزارت کشور دولت خاتمی ) است.
جواد قدیری مدتی هادی تیم های عملیاتی تروریستی منافقین در ایران بود و نقش اصلی را در ترور رهبر انقلاب داشت.
جالبه بدونید که در کتاب خاطرات عزت شاهی آمده که قدیری بعد از انجام اقدامات تروریستی، مدتی در خانه محمد عطریانفر اختفا کرده بود و بعد از ایران فرار کرد. عزت شاهی که آن زمان از اعضای کمیته انقلاب بود می گوید پس از فرار قدیری، محمد عطریانفر خواهرش زهره را هم به صورت غیر قانونی و قاچاق نزد وی فرستاد !
جواد قدیری هم اکنون در آلبانی در بخش های سیاسی، آموزشی و عربی فعالیت دارد .
🗣 حمید خراسانی
🔺اتفاق بی نظیر در شبکه سه سیما
🔹شبکه سه امروز اذان ظهر و نماز را به صورت زنده از فولاد مبارکه اصفهان پخش کرد.یکی از نیروهای فولاد مبارکه وسط سوله این شرکت اذان میگفت و دوربین در نمازخانه فولاد مبارکه رفته بود! این نوع فرهنگ سازی و احیای سنتهای اسلامی که دوربین شبکه سه متمرکز برآن شده از جهات مختلف بسیار راهبردی و مهم است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حمله_تروریستی_کرمان
#مراسم_تشییع
🔷مداحی پسر،برای مادرشهیدش
سید داود میر طالبی پسر شهیده
سیده صغری حسینی فرد🥀
🔹استان فارس شهرستان مُهر
تحقیر آمریکا از خلیج تا دریای سرخ
آمریکا و انگلیس امروز بیانیهای صادر کرده و گفتند که با حمله موشکی و پهبادی ارتش یمن در دریای سرخ مقابله کرده و تعدادی پهپاد و چند موشک شلیک شده را رهگیری و منظم کردند اینکه چه اتفاقی در باب المندب دریای سرخ افتاده موضوعی است که تا دقایقی دیگر سخنگوی نیروهای مسلح یمن آن را به شکل کامل و واضح توضیح خواهد داد و خواهیم دید که روایت آمریکاییها از این موضوع تا چه اندازه دقیق و درست است.
اما بر اساس شواهد و قرائن و خبرهایی که تا این لحظه منتشر شده یک موضوع را میتوان شبیه سازی کرد و آن نیز تلاش آمریکا و انگلیس برای اسکورت ۱ نفتکش یا کشتی حامل کالا از باب المندب تا کانال سوئز بوده تا به این ترتیب برای خود وجههای درست کنند و اینگونه تبلیغ کنند که برخلاف تهدیدات روزمره یمنیها و هدف قرار دادن حدود ۲۵ کشتی مختلف آنها موفق شدند یک کشتی را تامین کرده و از منطقه خطر دور کنند.
این اقدام آمریکاییها ما را به یاد اسکورت نفتکش بریجتون میاندازد که در طول جنگ تحمیلی قرار بود با حمایت ناوگان دریایی آمریکا و کشورهای اروپایی از بندر الاحمدی کویت تا تنگه هرمز در امنیت عبور کرده و ایرانیها موفق به حمله به آن نشوند. شاید بسیاری از شما داستان این کشتی و حضور دهها خبرنگار روی ناوهای آمریکایی شنیده باشید که قرار بود روایتی از اقتدار آمریکا را به جهان مخابره کنند ولی مین رها شده توسط نادر مهدوی و دوستانش این سوپرتانکر را در مقابل دوربینها منهدم کرد تا آبرویی برای رژیم آمریکا نماند.
حالا همین داستان در دره سرخ اتفاق افتاده و آمریکا به همراه انگلیس و به احتمال زیاد چند کشور غربی دیگر یک یا دو کشتی حامل کالا به مقصد بنادر فلسطین اشغالی اسکورت کردند تا هدف موشکها و پهپادهای ارتش یمن قرار نگیرند در این میان نیز ارتش یمن با درک این موضوع یک حمله ترکیبی و دقیق را انجام داد و با شلیک همزمان حدود ۲۰ فروند پهباد و چند موشک کروز و بالستیک، این کشتی را در میان پدافند چند لایه ناوهای آمریکایی و انگلیسی هدف قرار داد.
در بیانیه صادر شده توسط انگلیسیها از این حمله به عنوان یک حمله پیچیده یاد شده چرا که غربیها طبق معمول که ملتهای دیگر را کم عقل فرض میکنند و فکر میکنند فقط خودشان هستند که میتوانند از تکنولوژی استفاده کنند، و اصلاً انتظار نداشتند که یمنیها بتوانند به این شکل ناوگان پر ادعای غرب را گرفتار تاکتیک ابتکاری خود کنند. هرچند در بیانی آمریکاییها آمده بود که به هیچ کسی آسیب نرسیده و بدون شک منظورشان ناوهای خودشان هست اما مانند نفتکش بریجتون که آمریکاییها نتوانستند آن را از انهدام نجات دهند این کشتی نیز با وجود حفاظت شدید چند ناو آمریکایی هدف قرار گرفت.
حالا باید منتظر بیانیه سخنگوی نیروهای مسلح یمن ماند و دید که داستان دقیقاً از چه قرار بوده است. تعریف کردیم درست باشد باید یک خسته نباشید اساسی به رزمندگان یمنی گفت که توانستند در میان هیاهوی آمریکا اینگونه آنها را خوار و خفیف کنند. #کریم_جعفری
از رفیقِ مجازی کرمانی پیام رسید: "دردت تو سرم، ناهار دعوت مایی" نگو نقشهای تو سر دارد. با 405 خستهاش حیرانِ شهریم. وسط محلهای معمولی، در کوچهای معمولی، ساکن خانهای معمولی.
از اسپیکر صدای مداحی بلند است. با سوز میخواند: "شیرینزبون بابا..." رفیقم چشم قرمز میکند: "صدای خودشه!"
میشنوم دوتا پسر و یک دختر سهساله به یادگار گذاشته.
خانمها طبقه همکف نشستهاند. کیپتاکیپ. دعوت میشویم بالا. پیرمردی دوره شده. لباس سبز تنش است. رفیقم میگوید: "خانوادگی همقول شدهاند مشکی نپوشند!"
انگار برادر عادل شنیده باشد.
_خوشحالیم. افتخار میکنیم؛ اگرم اشکی بریزیم بخاطر جاموندگیمونه؛ برای حال خودمون!
جو سنگین است. اهل خانه، باصلابت از مهمانها پذیرایی میکنند. بقیه حالوروزشان بیشتر به عزادار میخورد! به قول کرمانیها گریه شدیم.
تکخاطراتی میشکفد.
_پاکت نمیگرفت و با ماشین خودش میرفت مجلس روضه.
_کمتر مداحی میرفت در جمع اهل تسنن، عادل میرفت یادواره شهداشون و روضه حضرت زهرا میخوند!
_روز مادر، صبح با کادو و گل اومد؛ پدرمادر رو برد بیرون کاراشونو انجام داد و آورد. سه رفت، سه و ربع خبرش آمد!
_حلقه وصل بود؛ بین مذهبیها و مداحها، بین شیعه و سنی، بین اعضای خونواده
_میگفت به من بگید ذاکر، هنوز مونده تا مداح بشم!
_یه پاش مجلس روضه و یادواره شهدا بود؛ یه پاش اردوی جهادی. چند سال رسم شده بود در مناطق محروم وسط نیروهای جهادی براش جشن تولد میگرفتیم!
سفره پهن میشود. رفیقم سقلمه میزند: "درد و بلات! ناهار کجا بهتر از ایجا؟!"
#کربلای_کرمان
#شهید_عادل_رضایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢خوابی فوق العاده شنیدنی از عالم برزخ به بیان زیبای مادر شهید علی قوچانی:
" شهدا عجب جایگاهی دارند"
اَللّهُمَّ ارْزُقْنی تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عج).
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_اول
برای مرد کار مرد عرق جبین مرد عرقچین خیس و مرد خروس خوان
تا صلات غروب، بشارتِ فرزند حلاوت دیگری دارد. پشتش را گرم میکند از تنهایی درش میآورد .بسا که کمک حالش ،باشد آبی بیاورد خبری ببرد کاری کند .
خاصه اگر پسر باشد برای جماعت غیور این سامان زن و دختر دیدار و پیدا نباشد بهتر است. اگر چه زن لر هم قاب غیرت است. سادگی و نجابتی که میراث همه ی این طایفه ی عزیز و عظیم است.
به هر روی این بود که لبخند روی لبهای سید عبدالرسول گل انداخت .دستی با آستین بالازده به آسمان برد خورشید درست وسط آسمان بود خدایا شکرت نماز بر صفحه ی خاک لطف خاضعانه ای ،دارد این بار دلنشین تر هم بود شادی شفافی زیر پوستش میخلید .دلش غنج می انداخت. در فکر عقیقه بود. ماه آخر بهار در قصبه ی ییلاقی اردکان، خرمی چشمگیری دارد. کمکم میرود به برداشت محصول به طلایی شدن صحرا به دروزار ،معطر به بادام چینی تیر و مرداد و به گردوتکانی .
شهریور میرود به تلاش بی وقفه به سلام
صبحگاهی و خدا قوت و«کاکا خدا برکت بدهد.» می رود به خرمن کردن دسترنج، میرود به خرمنکوبی ،حاصل در صبح خنک با نرمه بادی ملایم که دانه را جدا کند ,کاه را هم دور نبرد .
ماه آخر بهار غره ی پرواربندی هم هست .عمو بره ی بور شاخ کج را برای پسر کاکل زری رسول کنار گذاشت .دقیقاً یک هفته از خرداد سال سیونه گذشته است.
در خاطرش مرور کرد شب که به امامزاده رفت ،چاقو را با خودش ببرد تا آقابزرگ صیغه عقیقه را بر آن بخواند. آداب تمام حتماً در پشت غنجی که از خشنودی برمی آمد .
خیالات شیرین و آرزوهای دور و درازی پنهان بود؛ این که بزرگ ،شود بازی کند، کشتی بگیرد، پیشکار پدر باشد. در کار پر زحمت برخورد با عنصر سخت ،طبیعت یعنی سنگ و صنعت حجاری و یک گوشه کار را بگیرد و مهمتر از همه این که به مدرسه برود و درس بخواند؛ بیسوادی هیچ از کوری کم نیست و برای خاندان سادات که اهل فضل بودند و همه باسواد یک ضرورت از مدرسه که برمی گردد بلکه از دانشگاه با هم سن و سالها به تفریح برود.
همکلاسیهایش را به تابستان دل انگیز سپیدان دعوت کند. سخاوت هم که دکمه ی تن پوش مردم این منطقه است از مرغ و خروس ،گذشته شده برة ای کهره ای به زمین بزنند تا آن دو سه تا بچه ،شهری با موهای بیتل آستینهای کوتاه و یقه های ،بلند دلی از عزا در بیاورند و کباب دلچسبی را شبانه در ارتفاعات قوچ خوس بلرزند و مزه کنند و اگر کمرویی نکنند اربعینی را در حاشیه ی چله گاه بگذرانند. اما اینها باز همه ی دلیل شادی مرموز امروز نبود .میخواست مرد تربیت کند .پسری شجاع و نیرومند دلیر .
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_دوم
بی باک نترس و چابک، دستگیر و پرتلاش، با قامتی رشید و افراشته مثل ردیف سپیدارهای تنگ تیزآب که اگر به میراث تک وطایفه میبرد این چنین می شد .
میخواست مردی ،بسازد کاری و دلسوز ،که این واحد کوهستانی و محروم به مردانی آن گونه نیاز دارد. نکته ی دیگر این که مردم در اینجا به سلسله سادات چشم دیگر دارند و همانگونه که اجر و عزّت ،دارند انتظار نیز از آنان بیشتر است؛ پس سلاله ی سیّد باید مایه ی عزّت و سربلندی باشد و این وظیفه ای بود که از امروز بر دوش سید رسول سنگینی میکرد.
شبگاه تن از غبار کار تکانده و دستورو در چشمه ی وضو شسته بر بالین نوباوه ی خود حاضر شد با ملاطفت خاص و احتیاط تمام قنداقه اش را در دست گرفت و به سینه چسباند .چشمهایش را بست و سر به آسمان
زیرلب چیزی زمزمه کرد .یقین عاقبت به خیری میخواست برای این ترد ضعیف بیگناه و شد همان که شد. سپس نوزاد را به آقابزرگ یعنی آسید محمد باقر ،غازی روحانی ،شهر سپرد و او در گوشش اذان و اقامه گفت و به چهره اش نگاهی انداخت. لابد در دلش گذشت که نورسادات به چهره دارد الحمد الله
تابناکی چهره ی دلبند فرزند خُرد نام شمس الدین را بر زبان پدر بزرگ جاری کرد .
سیّد شمس الدین پدر اگر چه نسل در نسل به صنعت سنگ تراشی گذران میکرد اما طبیعت پرورده ی سپیدان بود و به همین دلیل با زرع و کشت و باغ و مزرعه بیگانه نبود و میدانست که تحقق آرزوها صبوری میخواهد تا این میوه ی پای ،درخت آن بشود که باید روزبه روز که شمس الدین بزرگتر میشد تعلق خاطر پدر هم به او بیشتر می گشت .با آن که میدانست جرگه ی او کم کم دارد سنگین میشود ولی تولد شمس الدین برایش حلاوت دیگری داشت؛
هم این بود که تولد چهارمین فرزند برای عبدالسلام ،برادر هم بازی بلکه پشتیبان به ارمغان آورده بود و هم دخترها در خاله بازیهای کودکانه دیگر دعوایشان سر یک برادر نمیشد!
خواهر هم که برادر را به طرز غریبی دوست میدارد و شاید در چشم اندازی نه چندان دور دختران را میدید که بغلش میگیرند برایش غذا آماده میکنند رختش را میشویند مویش را شانه میزنند ،مهره ی چشم زخم به لباسش سوزن میکنند ،دزدکی از چشم مادر به کوچه میبرندش تا زن همسایه یکبار دیگر او را ببیند و برای عموها و عمه،ها داییها و خاله ها و خلاصه فک و فامیل از شیرین کاریهای او با ذوق تمام و در رقابت با هم خوش تعریفی کنند و مجلس داری خانه ی سید رسول یک صفه باصفای قدیمی بود. با کاربست معماری سنتی و معقول و مطبوع ایرانی که همه ی خاندان از پدر و مادر گرفته تا ،فرزندان خاصه فرزندان ذکور در آن جمع بودند بی گمان این سرسرای دلنشین و در و دیوار آن خاطرات زیادی را به یاد دارند از شب نشینی و گعده ها از بعله برونها و عروسیها از پاگشا و تولد و ختنه سورون تا قهر و آشتیهای فامیلی از روضه امام حسین و شبیه خوانی تا ختم انعام و سفره های نذری حلیم و شله زرد از قربانی کردنها و افطاری دادن تا شب عرفه و عید و چله نشینیهای برفگیر و قصه های دلچسب قدیمی و خوش تعریفی پیرترها با پذیرایی دم به دم چای و آجیل و نخود و کشمش، شاید هم خشکه ی آلوها و آلوک و بُرمک و ناردنگ و بنه هر تولد هم یک شب نشینی داشت بی کم و کاست و اینها را بلقیس بهتر از سید رسول میدانست که خاتون خانه و ملکه سرسرا او بود خاطره انگیزترین شب نشینی تولد برای زوج جوان آن روزگاران ،بیشک تولد عبد السلام بود که عروس پسرزا و جوان خاندان پیشکش قابلی از پدربزرگ پاداش گرفته بود بعد هم تولد فرشته و بعد از آن ،زهره سه شب خاطره انگیز که حالا به شب چهارم رسیده برای ماه
شب چارده ،سید شمس الدین!
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_سوم
آن شب هم شبی بود شیرین و شوق انگیز که باز از جماعت حاضر بلقیس از همه بیشتر به خاطر داشت .
حق این است که اردکان زمستان های برفگیر و سرمای گزنده دارد خاصه در آن سالها که امکانات هم کم بود و این بود که بهار و تابستان برای مردم این ،سامان دلچسب تر مینمود و فرصت مغتنمی بود برای خیلی از کارها که یکیش همین جمع نشینی خانوادگی بود. تابستان هم که فصل تفضل طبیعت است از سیب و زردآلو و آلوچه گرفته تا انگور و بادام و گردو و صیفیجات معطر و دلپذیر آن روزگار که شمامه ی خربزه ها گاهی تمام ولایت را بر میداشت و اندک مسافران شیراز و یاسوج را که به منزلگاه میانجی رسیده بودند ، وامیداشت تا دست در کیسه کنند و بی ارمغان از اردکان نگذرند .
رسمی که شاید تا امروز روزگار هنوز باقی مانده است. القصه شب شمس هم در خرمی خرداد هزار و سیصد و سی و نه چراغ گردسوز خانه سید رسول را تا نیمه های ،شب آن هم درست در وسط حیاط صفه روشن نگه داشت. دایی در همان شب احساس کرد رشته ی ظریفی از پیوند، فراتر از آنچه دیگر خواهرزادهها داشته اند با این نورسیده ی خوش قدم در جانش خلیده است .خاک شیرین که اصطلاح جامعه ی ماست از همین دریافتهای ظریف و پنهان بر میخیزد که در وجود برخی هست و بر دل دیگران میریزد و آدمی ناخواسته احساس میکند که چه قدر فلانی را دوست دارد یا چه قدر به دل من مینشیند شاید بعدها ازدواج ،دختردایی طاهره با شمس الدین نهاد همین گزاره ی عاطفی باشد که در آن شب سبک پای بهاری از دل دایی جواد گذشت .
خلاصه این شمس الدین وجود شیرینی داشت که به زندگی سید مؤمن و سنگتراش سپیدانی حلاوت مضاعف بخشید. جالب این که شمس الدین مثل خورشید ظهر درست در وسط بچه های سیّد قرار داشت و با اضافه شدن ،عبدالخالق فاطمه و محمد به عائله ی او این شمس بود که گل میان مجلس بود.
حضرت محمّد صلّىاللهعليهوآله:
نخستين چيزى كه در ترازوى سنجش نهاده مى شود، اخلاق نيكوست.
منبع:
نهج الفصاحه، ص 197، ح 982
🗣 احادیث اهل بیت
همشهریان عزیز جهت اطلاع از بروز ترین اخبار مدارس و سفر های زیارتی و اردو ها و برگزاری مسابقات با اهدای جوایز ارزنده و دیدن عکس های دانش آموزان در مراسم ها در کانال بسیج دانش آموزی اردستان به آدرس
https://eitaa.com/joinchat/3557031960C71f6deacce
عضو شوید.
🔺️حوزه شهید فهمیده اردستان🔺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹مقام معظم رهبری:
" شرکت نکردن در انتخابات همان سیاست راهبردی دشمن است "
👆روایت سادهای از این سیاست راهبردی دشمن و کارکرد آن در تضعیف نظام و تقویت دشمن
#منوتو
#تحریم_انتخابات
📌متن شایعه👇
طی خبری شوکه کننده که امروز اعلان گردید، برای سومین بار متوالی طی ۱۰ روز اخیر، پس از اختلاس نجومی چای دپش و مفقود شدن ۱۵میلیارد یورو، اینبار هشت میلیون سکه در بانک مرکزی ناپدید شد
خبر قطعی بنزین و شایعه حک شدن جایگاه های پمپ بنزین، صرفا برای انحراف افکار عمومی و ایجاد سردرگمی برای درک عمق فاجعه ای است که بر ما گذشته است .
سیدهادی کسایی زاده روزنامه نگار حکومتی از غیب شدن ۸ میلیون سکه طلا در خزانه بانک مرکزی خبر داد و همچنین امروز در جلسه علنی مجلس، نماینده تبریز به افشای این خبر واکنش نشان داد و بصورت کنایه آمیز گفت: ۸ میلیون سکه در خزانه بانک مرکزی ناپدید شده و مثل چای دپش همه ساکتند و فقط میگن ، کی بود؟ کی بود؟ من نبودم
طبق نظریه کارشناسان اقتصادی، مجموع این سه فقره اختلاس و دزدی بالغ بر 1,780,568,000,000,000 تومان بعبارت یك بیلیارد و هفتصد و هشتاد بیلیون و پانصد و شصت و هشت میلیارد تومان میباشد .
این حجم از غارت در تاریخ بی نظیر است .
قضاوت با شما...
😭😭😭😭😭😭😭
1,780,568,000,000,000 ÷
5.000.000.000.000
__
356،1136
بعبارت ۳۵۶ برابر بودجه امسال .
📌پاسخ👇
🔹 در این ایام، تنها منبع این خبر، توئیت یک خبرنگار است با نام هادی کسایی زاده؛
👇او در توئیت خود اینگونه نوشته👇
▪️ «از دوره ریاست رئیسی در قوه قضائیه پرونده گم شدن ۸ میلیون سکه طلا از خزانه تشکیل شد اما تا امروز هیچ خبری از این پرونده و متهمانش رسانه ای نشد. جلسه سخنگوی قوه چندبار درخواست دادم من را راه نمی دهند.»
🔹مقصود این خبرنگار از پرونده گم شدن 8 میلیون سکه، ماجرای پیش فروش 7 میلیون و 500 هزار سکه طلا در سال 1397 می باشد که منشأ مفاسد متعدد و اخلال در نظام اقتصادی کشور شد.
isna.ir/xd2ZXJ
⭕️ ادعای این خبرنگار مبنی بر سکوت 6 ساله دستگاه قضائی صحیح نیست؛ زیرا فرایند رسیدگی به این پرونده، در بازه های زمانی مختلف اطلاع رسانی شده؛ برای نمونه در سال 1400 دادستان تهران از ارسال پرونده مداخلات ارزی ۳۰ میلیارد دلاری و ۶۰ تن طلا (7 میلیون 500 هزار سکه)به دادگاه خبر داده است.
🛑 #توجه | اطلاعیهی دوم وزارت اطلاعات در خصوص حمله تروریستی گلزار شهدای کرمان:
🔘 طراح و پشتیبانِ اصلی عملیات فردی تاجیکستانی بود/ این تروریست ۲۸ آذرماه گذشته از مرزهای جنوب شرقی وارد کشور شد
🔘 این تروریست انتحاری بازیروف «بوزروف» اسراییلی فرزند امان الله، ۲۴ ساله و تبعهی کشور تاجیکستان بوده است
🔘 بر اساس نتایج حاصله تاکنون، طراح و پشتیبانِ اصلی عملیات جنایتکارانهی مورد بحث، فردی تاجیکستانی به نام مستعار«عبدالله تاجیکی» بوده است.
🔘 این تروریست مزدور در تاریخ ۲۸ آذرماه گذشته همراه با یک زن و یک کودک «برای تأمین پوشش»، بهصورت غیرمجاز و توسط قاچاقبرهای محلی، از مرزهای جنوب شرقی وارد کشور شده، به استان کرمان منتقل و در خانهای اجارهای در حومهی شهر کرمان مستقر میشود. وی علاوه بر هدایت عملیات، در کار تولید بمبهای دست ساز نیز تخصص دارد. لذا پس از ترکیب اجزای منقطع و متعدد انفجاری و الکتریکی و تولید بمبها، نهایتاً دو روز پیش از وقوع فاجعهی غمبار مورد بحث، از کشور خارج شده است
🔘 هویت یکی از تروریستهای انتحاری بهصورت کامل احراز شد؛ وی بازیروف «بوزروف» اسراییلی فرزند امان الله، ۲۴ ساله و تبعهی کشور تاجیکستان بوده است. نامبرده از طریق سکوی تلگرام با فرقهی آمریکا ساختهی داعش آشنا شده، سپس جذب آن میگردد. این انتحاریِ معدوم در ماههای اخیر به شهر وان ترکیه عزیمت و پس از آن با عبور از ایران با کمک قاچاقبرهای مستقر در مرزهای غربی و شرقی کشور، به افغانستان عزیمت نموده است
🔘 در آنجا به اردوگاه گروهک تروریستی داعش در استان بدخشان رفته، مدتی به آموختن تعالیم انحرافی و تکفیری داعش و دریافت آموزشهای مختلف عملیاتی و تروریستی پرداخته و پس از چند ماه به ایران اعزام میشود. این تروریست توسط قاچاقبرهای محلی، از مرز جالقِ کلّهگانِ شهرستان سراوان وارد کشور شده و پس از طی شهرهای خاش، ایرانشهر و جیرفت، نهایتاً در کرمان به همان اقامتگاه پیشگفته مراجعه و به تروریست مورد اشارهی قبلی میپیوندد
🔘 در مورد هویت تروریست انتحاری دوم، سرنخهای قابل توجهی بهدست آمده که پس از حصول مشخصات کامل وی، اعلام خواهد شد.
🔘 در روز حادثه، تروریستها در ساعات ۱۳:۰۳ و ۱۳:۱۴ دقیقه و بطور جداگانه، از خانهی تیمی خارج و بهسوی گلزار شهدای کرمان حرکت میکنند. هدف اصلی برای انفجار، مزار سردار بزرگ مبارزه با تروریسم داعشی، سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی بوده است؛ اما تروریستها با مشاهدهی تدابیر شدید و چند لایهی حفاظتی و استقرار تجهیزات و نیروهای امنیتی و انتظامی، تصمیم میگیرند سناریو شیطانی خود را در نقاطی نسبتاً دور از گلزار شهدا، در محیط خارج از مدارهای حفاظتی و نرسیده به گیتهای بازرسی عملی سازند
🔘 بهاین ترتیب تروریست اول در ساعت ۱۴:۵۵ دقیقه در فاصلهی ۷۰۰ متری از گلزار شهدای کرمان و تروریست دوم در ساعت ۱۵:۱۵ دقیقه و در فاصلهی هزار متری از مزار شهدا، جلیقه های انتحاری خود را منفجر مینمایند.
🔘 همچنانکه در اطلاعیهی اول این وزارتخانه اشاره شد، عملیات شناسایی و ردیابی تروریستها، عناصر پشتیبان و مرتبطین داخلی و خارجی آنها، بلافاصله پس از وقوع آن فاجعه آغاز شد. اولین عملیات دستگیری عوامل پشتیبان تروریستها در غروب روز حادثه انجام شد. صبح روز بعد هویت تاجیکستانی یکی از تروریستها شناسایی و خانهی تیمی جنایتکاران داعشی کشف و ۲ عنصر پشتیبان دیگر آنها بازداشت شدند.
ـــــــــــــــــــــــ