eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
547 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معرفی‌نامہ‌شھید«احمدمشلب»😍♥
نام‌ونام‌خانوادگۍ: شھیداحمدمشلب بانام‌جھادۍ[غریب‌طوس]🌹🍃 تاریخ‌تولد:⁹شھریور¹³⁷⁴😍 محل‌تولد:لبنان،نبطیھ🌵 تاریخ‌شھادت:¹⁰اسفند¹³⁹⁴💔 محل‌شھادت:تل‌حمام،روستایۍ درجنوب‌حلب✨ وضعیت‌تاهل:مجرد🌿 مزار: لبنان،گلزارشھداۍنبطیہ🕊
شھیداحمدمشلب‌درمحلہ‌ی‌السراۍشھر نبطیہ‌لبنان‌درسال1374/06/09متولد شدند😍🍃پدرشان‌یڪی‌ازتاجران‌لبنانۍ است‌ومادرشان‌سیّده‌سلام‌بدرالدین‌است:) شھیداحمدمشلب،یڪی‌ازبھترین‌ دانش‌آموزان‌هنرستان‌امجادبودندوازهمان جافار‌غ‌تحصیل‌شدندودیپلم‌تکنولوژی اطلاعات‌خودراگرفتند📚 شھیدمشلب‌در رشتہ‌ی‌خودشان‌رتبہ‌ی‌ هفتم‌درلبنان‌شدندکہ‌سہ‌روزقبل‌ازاینکہ‌بہ دانشگاه‌برونددرسوریہ‌بودندوبہ‌درجہ‌ی شھادت‌نائل‌شدند🙃💔 شھیدمشلب‌بسیارباگذشت‌بودシ هرگزازڪسی‌خشمگین‌نمۍوشدکینہ‌کسۍ رابہ‌دل‌نمی‌گرفت‌ومواظب‌بودکسی‌ازاو دلگیرنشود :)🌱 احمدعاشق‌امام‌خامنہ‌ای‌بودوهمہ‌ سخنرانۍهای‌ایشان‌راازشبکہ‌صراط‌گوش میداد♥🖇می‌گفت‌:بایددرمسیرولایت‌ ثابت‌قدم‌باشیم‌وهرچہ‌ایشان‌می‌گوید قبول‌داشتہ‌باشیم. احمدهمیشہ‌میگفت‌ماهرچہ‌داریم‌از عاشوراوانقلاب‌امام‌خمینی‌است🌴✨
شھیدبزرگوارهمیشہ‌توصیہ‌میکردندکہ‌بہ ایتام‌رسیدگی‌کنیم.ازبچہ‌های‌کشافہ‌می خواست‌هرکس‌چیزی‌باخودازخانه‌بیاوردو همه‌رابه‌خانواده‌مستضعفی‌که‌می‌شناخت می‌داد...💌 بچہ‌هاهم‌چنان‌راه‌احمدراادامہ‌می‌دهند🌤 شھیداحمدمشلب‌ازکودکی‌ارادت‌خاصی‌بہ ائمہ‌ی‌اطھارعلیھم‌السلام‌داشتندکہ‌بلاخره این‌ارادت‌وعلاقہ،ایشان‌رابہ‌دفاع‌ازحرم‌ عمہ‌ی‌سادات‌کشاند.احمدمشلب‌،دفاع‌ ازحریم‌اهل‌بیت‌راوظیفہ‌می‌دانستندوبرای‌ دفاع‌ازحرم‌خانم‌زینب‌‌کبریٰ‌‌جانانہ‌می‌ جنگیدندتااین‌کہ‌دریکی‌ازدرگیری‌هاباگروه‌ های‌تکفیری‌درسوریہ‌ازناحیہ‌ی‌دست‌ مجروح‌شدندوبہ‌بیمارستان‌نبطیہ‌لبنان‌ انتقال‌داده‌شدند،اماآن‌قدرعطش‌احمدبرای شھادت‌بسیاربودکہ‌دوباره‌احمدبارزمنده های‌دیگرحزب‌الله‌عازم‌سوریه‌شدند...💔:)
سخنان‌مادرشھیداحمدمشلب↯ •ایشان‌می‌گفتند: بااین‌کہ‌شھیداحمدپسرشان‌بودند،اما او رادوست‌دوران‌جوانی‌خودمی‌دانستند وباعشق‌مادرانہ‌اشان‌درتربیت‌احمدتلاش می‌کردندوعاشقانہ‌فرزندشان‌راراهی سوریہ‌کردند🕊 •احمدباشھادتش‌باعث‌شددربرابرمولایم امام‌حسین‌علیہ‌السلام‌روسفیدشوم🌷• احمدوقتۍسوریہ‌بود،بادوستانش‌عھد بستہ‌بودکہ‌بعدازجنگ‌باهم‌بہ‌کربلاومشھد بروندوبہ‌دوستانشان‌می‌گفت: آرزویی‌جزشھادت‌ندارم.یک‌هفتہ‌بعدازاین عھد،احمدبہ‌درجہ‌ی‌شھادت‌نائل‌شد💔:)
شھیداحمدمشلب‌شب‌آخرظرف‌‌غذای همرزمانش‌راشست،نمازشب‌خودراخواند شھیداحمدمشلب‌پس‌ازیک‌راهپیمایی‌ طولانی‌درمنطقہ‌صوامع‌درادلب[سوریہ] دردرگیری‌باتکفیری‌هابراثربزخوردبمب‌ هاون‌60واصابت‌ترکش‌های‌زیادالخصوص به‌سروپا(قطع‌تاندون‌واعصاب‌پا)ودیگر اعضای‌بدن‌بہ‌درجہ‌رفیق‌شھادت‌نائل‌گشت💔:)
♥🍃 ↯ • ↯ توصیہ‌های‌شھیدمشلب‌بہ‌دختران!!🕊 ↯ • ‌↯ اینکه مواظب حجاب خود باشید که این مهم ترین چیز است.در اجتماع ما کسی به فکر رعایت حجاب و اخلاق نیست، ولی شما به وفکر باشید و زینبی برخورد کنید .سه چهارم دختران در حال حاظر حجابشان حجاب نیست و چیزهایی که می پوشند، واقعاً حجاب نیست. ممکن است عبا {چادر }بپوشند، ولی عبایشان دارای مد و برق است که من برای اوّلین بار است که می بینم و حجابشان حجاب نیست .داریم به سراغ بدعت ها می رویم.یا حجاب می پوشیم ، ولی بدن نما .یا حجاب دارد ولی به مردان نگاه می کند. باید چشم خود را به زمین بدوزد و احترام عبایی {چادر} را که بر سر دارد نگه دارد.ما باید از فاطمه زهرا سلام الله علیها الگو بگیریم.حضرت زینب سلام الله علیها به گونه ای بود که غیر از حضرت علی (علیه السلام) کسی او را نمی دید.الان حجاب بر سر دارد ، ولی همراه با مدل های جدید ، یا صورت آرایش کرده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• . +غم‌دنیامیادومیره،توباهاش‌نرو.. خودت‌رومشغول‌خداکن،سرت‌روگرم رشدکردنت‌کن،توۍغم‌فرونرو... فروکہ‌برۍ،یھومیبینۍاون‌غم‌رفتہ‌تو هنوزموندۍتوش...:)! .🌸 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ قســـــــمٺ‌شانزدھ [اسیر و زخمی] از هواپیما که پیاده شدم پدرم توی سالن منتظرم بود ... صورت مملو از خشم ... وقتی چشمش به من افتاد، عصبانیتش بیشتر شد ... رنگ سفیدش سرخ سرخ شده بود ... اولین بار بود که من رو با حجاب می دید ... مادرم و بقیه توی خونه منتظر ما بودند ... پدرم تا خونه ساکت بود ... عادت نداشت جلوی راننده یا خدمتکارها خشمش رو نشون بده ... . وقتی رسیدیم همه متحیر بودند ... هیچ کس حرفی نمی زد که یهو پدرم محکم زد توی گوشم ... با عصبانیت تمام روسری رو از روی سرم چنگ زد ... چنان چنگ زد که با روسری، موهام رو هم با ضرب، توی مشتش کشید ... تعادلم رو از دست داد و پرت شدم ... پوست سرم آتش گرفته بود ... . هنوز به خودم نیومده بودم که کتک مفصلی خوردم ... مادرم سعی کرد جلوی پدرم رو بگیره اما برادرم مانعش شد ... . اون قدر من رو زد که خودش خسته شد ... به زحمت می تونستم نفس بکشم ... دنده هام درد می کرد، می سوخت و تیر می کشید ... تمام بدنم کبود شده بود ... صدای نفس کشیدنم شبیه ناله و زوزه شده بود ... حتی قدرت گریه کردن نداشتم ... . بیشتر از یک روز توی اون حالت، کف اتاقم افتاده بودم ... کسی سراغم نمی اومد ... خودم هم توان حرکت نداشتم ... تا اینکه بالاخره مادرم به دادم رسید ... . چند تا از دنده ها و ساعد دست راستم شکسته بود ... کتف چپم در رفته بود ... ساق چپم ترک برداشته بود ... چشم چپم از شدت ورم باز نمی شد و گوشه ابروم پاره شده بود ... . اما توی اون حال فقط می تونستم به یه چیز فکر کنم ... امیرحسین، بارها، امروز من رو تجربه کرده بود ... اسیر، کتک خورده، زخمی و تنها ... چشم به دری که شاید باز بشه و کسی به دادت برسه ... به قَلَــــم:🌱 ڪپی‌بافرستادن‌صݪوات‌براے‌هرقسمت‌مجازھ✋🏻 🌸 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸