eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
547 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
️⃣2️⃣ وقتی اینها را پیش روی پدرت نهادند، اشک در چشمانش حلقه زد، دستهای مبارکش را به سوی آسمان بلند کرد و دعا فرمود: - خدایا! به اهل بیت من برکت عنایت کن. و این ازدواج را برای کسانی که اکثر ظرفهایشان گلی است مبارک گردان. خداوند بر مقام تو در نزد خویش بیفزاید فاطمه جان که برترین زنان عالم بودی و به کمترین مایحتاج از زندگی، قناعت فرمودی. من دنیا را پیش از ازدواج، طلاق گفته بودم و سختی دنیا در مذاقم عین حلاوت بود، اما تو، دختری که در سن جوانی، در سن آرزوهای شیرین، پا به خانه من می‌نهادی، چگونه آن همه سختی را بر جان خویش خریدی و لب جز به مهر و دهان جز به شکر نگشودی. زیستن با کسی که به دنیا جز با دیده‌ی غضب نمی‌نگرد ساده نیست. حتما کسی چون فاطمه، چون تو باید که زیستنی اینچنین سخت و طاقت سوز را بتواند. یادم نمی‌رود آن روز را که پس از دو روز، تلاش و خستگی و گرسنگی به خانه آمدم، گفتم: - فاطمه جان! چیزی برای خوردن در خانه هست؟ تو شرمسار و مهربان گفتی: - دو روز است که هیچ چیز در خانه برای خوردن نبوده است و کودکان دو روز است که جز گرسنگی، هیچ طعام ندیده‌اند. گفتم که: - چرا در این دو روز هیچ نگفته‌ای؟ گفتی: - تو اگر می‌داشتی، حتم به خانه می‌آوردی، من شرم می‌کنم از تو چیزی بخواهم که در دست و توان تو نیست. من شرمسار آن همه شکیبایی و مهربانی شدم و از خانه درآمدم تا حتی اگر شده با قرضی، چیزی فراهم کنم و به خانه آورم. از همسایه‌ای یک دینار وام گرفتم و به سمت بازار رفتم تا برایتان خوراکی تهیه کنم، در راه، مقدار را دیدم. هوا عجیب گرم بود، از خورشید، آتش می‌بارید و از زمین شعله‌های حرارت می‌جوشید. از سر و روی مقداد، عرق می‌ریخت و پیدا بود که گرسنگی رمق راه رفتن را از او گرفته است. گفتم: - مقداد! در این گرما، به چه کار از خانه درآمده‌اتی؟ گفت: - از من بگذرید ای ابوالحسن و از حال من نپرسید. گفتم: - برادرم محال است که از حال تو بی‌خبر بمانم و بگذرم. باز امتناع کرد و عاقبت در مقابل الحاح من تسلیم شد و گفت: - صدای گریه‌ی گرسنگی زن و فرزندانم را تاب نیاوردم و از خانه بیرون زدم بدین امید که شاید خدا فرجی کند و گشایشی مرحمت فرماید. ان شاءالله ... ✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء ☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ ✍🏻به قلم سید مهدی شجاعی @shohaadaae_80 @dokhtarayehalavi
اینم از سه قسمت امروز و سه قسمتی هم که دیروز نذاشته بودم رو گذاشتم...☝🏻☝🏻
اگر نظری،پیشنهادی،انتقادی،حرفی چیزی دارید بهم بگید👇🏻👇🏻👇🏻 آیدی من👈🏻@Banoye_gomnamm
#تلنگر حواسمان باشد....
Ghese Ali Gandabi_(www.new-song.ir)-۳.mp3
2.79M
داستان علی گندابی شراب خوار که با روضه ی حضرت ابوالفضل توبه کرد😭 علمدار بی دست دست ما رو هم بگیر😭😭😭 @dokhtarayehalavi
اَز‌میـرزاجـ‌وادملکـےتبـریزے(رحمة‌اللہ‌‌علیہ)پـرسیدنـد= آیـاشـُما[]رآ جـزءاَذان‌مـےدانیـد⁉️~• +ایـشان‌فرمـ‌ودند=↓ مـآ🖐🏿اذان‌راجـُزء‌ایـن‌جـملہ‌مـےدانیـم
رو فرش های خونه شما هم موهایی هست که رنگ و جنسش به هیچ کدوم از اعضای خونه نمیخوره؟ یا فقط جن های خونه ما ریزش مو دارن؟ 😂
🇮🇷بسم الله القاصم الجبارین🇮🇷 دخترانی هستیم از تبار زینب ✊ دخترانی که همچون شیر در وقتش غرش کرده و دل دشمنانمان را می لرزانیم 🤛 دختریم، دختران آقایمان صاحب الزمان خودمان را برای جنگ نرم اماده می کنیم ما نیز به وقتش شهیده خواهیم شد✌️
❤️🍀 می خواست برگرده جبهه بهش گفتم: پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی بذار اونایی برن جبهه که نرفته اند چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست وقت نماز که شد ، جانمازم رو انداختم که نماز بخونم دیدم اومد و جانمازم رو جمع کردخواستم بهش اعتراض کنم که گفت:این همه بی نماز هست! اجازه بدید کمی هم بی نمازا ، نماز بخونند دیگه حرفی برا گفتن نداشتم خیلی زیبا ، بجا و سنجیده جواب حرف بی منطقی من رو داد(:^^ 🍂@dokhtarayehalavi🍂
اسمش احمد بود رتبه ۷ کشوری توی رشته آی تی 💻 موقع تشییع پیکرش همه رفقاش بودن ماشین BMW🚘 که داشت رو گل زده بودن شهادت برای احمد مثل گل رز 🥀خوشبو و زیبا بود و بقول خودش توی این دنیای🌏 فانی فقط شهادت عشقش بود بلاخره هم بهش رسید... ببین چطوری یه نفر میشه