eitaa logo
فرکانس 313 ظهور
215 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
9.4هزار ویدیو
40 فایل
#جانم _فدای _امام _خامنه‌ای (مدظله‌العالی) #امام‌ _زمان (عج) #حجاب #انقلاب #شهدای _دفاع _مقدس #شهدای _مدافع _حرم #جمهوری _اسلامی _ایران #جهاد_تبیین #جهاد _فرزند_ آوری ارتباط با ادمین @IMAMKHAMENEI313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آمریکا، آمریکا که می‌گفتن این بود؟ یه عمر تو سرمون زدن و از فهم و درک و شعور نداشته جماعتی واسمون افسانه‌سرایی کردن که طاقت ندارن دو روز، کمتر تخم مرغ بخورن. 🌹بزن رو لینک زیر و با ما همراه باش 😊 به کانال فرکانس 313 ظهور بپیوندید https://eitaa.com/Fercans313Zouhor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کوتاه «مسیر نازی آباد» 🌱 "قسمت اول " _برید کنار پتو اوردم؛ این سنگه خیلی سرده، بندازید روش. بزارید همینجا بشینم کنارش. سلام امیرم! خوبی مامان؟ چقدر زود گذشت پسرم. چهل روز پیش رو یادته؟ خوشحال بودم که تا رسیدن به روستا سی کیلومتر وقت دارم. تکان‌های ماشین بیشتر و بیشتر شد؛ ترسیدم اذیت بشوی؛ چندتایی مشت به شیشه ی بین خودم و راننده کوبیدم. _اقا یواش! مگه میخوای سَر ببری؟ بچم گناه داره. از توی آینه نیم نگاهی به عقب کرد. یک دستش را روی چشمش گذاشت؛ _چشم حاج خانم؛ هرچی شما امر کنید. الان که فکر می‌کنم، حق داشت بنده خدا؛ جاده ی نازی آباد هنوزم آسفالت نشده و سنگلاخی مانده است. از رفقایت خواهش کرده بودم که تو را به بغلم بدهند؛ بدون معطلی سرت را روی دامنم گذاشتند. _امیرعلی؟! امیر! خوبی مامان؟تو عزیز دل من بودی! تو پسر قشنگ من بودی مامان! همه می‌گفتن امیرعلی خیلی خوشگله! الانم خیلی خوشگلی؛ از همیشه قشنگ‌تری پسرم. دستم را روی صورتت کشیدم. هنوزم همه جای صورتت پر نشده بود. جلوی آینه که می‌رفتی، می‌گفتی: «مامان اگه موهای این طَرفو اون طرف صورتم بیرون نیان چی؟ الانشم همه فکر می‌کنن پروفسوری زدم.» چقدر از مدل پروفسوری خوشت نمی‌آمد. 🌹بزن رو لینک زیر و با ما همراه باش 😊 به کانال فرکانس 313 ظهور بپیوندید https://eitaa.com/Fercans313Zouhor
«مسیر نازی آباد» 🌱 "قسمت دوم" دست راستت را گرفتم. مثل همیشه انگشت‌هایم را فشار ندادی. پر چادرم را رویت کشیدم؛ شاید انگشت‌هایت گرم شوند و جان بگیرند. باز به شیشه زدم: _اقا این نعش کشتون بخاری نداره؟ یاد روزی که به دنیا آمده بودی، در چشم و خیالم زنده شد. به هوش آمدم؛ اما نمی‌توانستم خودم را جابجا کنم. پرستار به سمتم آمد: _خانم خوبی؟ پسرت ما رو کشت؛ همه بیمارستانو رو سرش گذاشت. دست آخر خوابوندیمش توبغل خودت؛به ثانیه نکشید؛خوابش برد؛ معلومه که قراره خیلی مامانی باشه. در جوابش لبخندی زدم و در دلم ذوق کردم. سرم را به زور از بالش بلند کردم تا ببینمت.سبابه‌ام را کف دست راستت گذاشتم.خیلی سریع انگشت‌هایت را دور انگشت من مشت کردی! دلم برایت ضعف رفت مادرجان! دستت سرد بود. به پرستار گفتم:«دستاش یخ کرده!» توجهی نکرد.گوشه ملحفه را رویت کشیدم. تکان های ماشین مرا از افکارم بیرون آورد.به لباس‌هایت نگاه کردم؛ چقدر تمیز و مرتب مانده بود. دَم گوشت گفتم:« دور سرت بگردم که وسط جنگم مثل همیشه حواست بوده تر و تمیز و مرتب باشی!» بعدها بچه‌های بنیاد گفتند:«حاج خانم!به خاطر اینکه ترکش توی قلبش نشسته بود، لباساشو عوض کرده بودیم.» انقدر محو دیدنت شده بودم مادر، که اصلاً یادم نبود شهید شدی و باید یه لباس پاره پاره تنت می‌بود. 🌹بزن رو لینک زیر و با ما همراه باش 😊 به کانال فرکانس 313 ظهور بپیوندید https://eitaa.com/Fercans313Zouhor
«مسیر نازی آباد» 🌱 "قسمت سوم" از پنجره تابلوی نازی آباد را دیدم.وقتم داشت تمام می‌شد.دست‌هایم را دور بدنت حلقه کردم و سرت را به سینه‌ام چسباندم؛ اما آرام نشدم. بهت قول داده بودم گریه نکنم و فقط برای اهل بیت اشک بریزم. سرت را به عقب دادم تا این لحظه‌های آخر بیشتر ببینمت. حس کردم همین الان است که کنارت جان بدهم.به یاد روضه ی علی اکبر افتادم. "وَ وَضَعَ خَدَّهوْ عَلیٰ خَدِّه" صورتم را به صورتت چسباندم. به یاد وداع اباعبدالله با جوانش زار زدم و فریادم تا عرش رسید. صورتت را غرق بوسه کردم و لابلایش حرف‌های آخرم را برایت گفتم. «دیدی پسرم به قولم وفا کردم؟ جلو امام حسین رو سفیدم کردی مادر!» صدای همهمه،ناله و گریه به گوشم رسید. _دیگه رسیدیم. ببین همه به خاطر تو اومدن امیرعلی! به باباتم سلام منو برسون؛ دیدارمون به قیامت پسرم. ماشین از حرکت ایستاد. دور تا دورمان را جمعیت گرفته بود.مردم در ماشین را بالا زدند. یک نفر از بین جمعیت صدایش را بلند کرد: _شادی روح مرحوم یدالله حجازی و پسر شهیدش صلوات...عطر صلواتشان قلبم را آرام تر کرد؛گویی از شادی روح تو و پدرت منم شاد شدم. خب امیر جان! کاری نداری مامان؟ هوا داره تاریک میشه؛ من دیگه برم. فردا باز میام بهت سر می‌زنم پسرم. از صبح،آب گلزار قطع شده؛ از خونه برات یه شیشه آب آوردم. حواسم بودحساسی مامان؛حتی سنگ قبرتم باید تمیز باشه. پایان ✍به قلم: الهه ابوطالبی ✔️نوشته شده باضمیر دوم شخص(تو) 🌹بزن رو لینک زیر و با ما همراه باش 😊 به کانال فرکانس 313 ظهور بپیوندید https://eitaa.com/Fercans313Zouhor
9.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما پیکان هوشمند داشتیم وقتی هوش مصنوعی مد نبود # نخبه ارتشی دهه 60## پیکانی که انگار در سال۱۳۶۰ از آینده آمده! محمد اخباراتی ، همافر یکم هوانیروز و مهندس موتور هواپیما😳😳😳 🌹بزن رو لینک زیر و با ما همراه باش 😊 به کانال فرکانس 313 ظهور بپیوندید https://eitaa.com/Fercans313Zouhor
هدایت شده از صادقیه اردکان
‌ ‌ 🔷 مراسم هفتگی صـادقـیـه اردکـان 🔷 "مناجات شعبانیه" 《وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ》 و اگر مرا به گناهانم مؤاخذه کنی، تو را به بخشایشت‏ بازخواست می‏کنم 📖 قاری: آقای حسین فداکار 🔹باکلام و نوای‌گرم: حجت‌الاسلام علیانژاد فیض‌مراسم: یادبود مرحوم عباس خیرزاده ▫️چهارشنبه اول اسفند - رأس ساعت ۱۹:۳۰ ▫️خیابان امام رضا (علیه‌السلام) بیت‌الاحزان حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) عموم خواهران|برادران ━━━◈❖💠❖◈━━━  ▫️زیارت عاشورا: ۱۹:۳۰ ▫️تلاوت قرآن: ۱۹:۴۵ ▫️سخنرانی: ۲۰:۰۰ ▫️مناجات: ۲۰:۴۵ 🔸به ساعت شروع مراسم توجه کنید🔸 🔸مراسم رأس ساعت شروع خواهد شد🔸 "جهت مشارکت در برگزاری مراسم هفتگی به یاد شهدا و اموات با شماره ۰۹۱۰۳۸۶۵۲۳۰ تماس‌ حاصل فرمائید" 💠صـادقـیـه اردکـان💠 @sadeghieh_ardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹مناجات «شعبانیه» را خواندید؟ بخوانید آقا! ♦️سخنان شنيدنی امام خمينی در مورد مناجات مشهور ماه شعبان 🌹بزن رو لینک زیر و با ما همراه باش 😊 به کانال فرکانس 313 ظهور بپیوندید https://eitaa.com/Fercans313Zouhor
. شهروند سقزی که خانه خود را ۳ سال پیش به خانواده ای اجاره داده بود، پس از تخلیه منزلش، ارزش پ...ول رهن را محاسبه کرده و ۴ برابر مبلغ ودیعه را به مستاجر پرداخت کرد. به گزارش کرد پرس، یک شهروند در شهر سقز ۳ سال پیش خانەاش را بە یک خانواده اجارە می‌دهد که بعد از این مدت مستاجرش می‌خواهد خانه را تحویل دهد و ۱۰۰ میل..یون ت..ومان رهنی که داده را طلب می‌کند؛ صاحبخانه نیز مستاجر را به یک ط..لا فروشی می برد. او فاکتور خرید را بە ط..لا فروش می‌دهد و می‌گوید؛ ۳ سال پیش از شما ۱۰۰ میلیون تومان ط..لا خریدم و حالا طل‌‌اها را آوردەام کە بفروشم. ط...لا را وزن می‌کنند و به نر.خ روز حدود ۴۰۰ می..لیون تومان ارزش گذاری می شود و صاحب خانه امانت دار، پول را از ط..لا فروش گرفته و بە مستاجرش می‌دهد. صاحب خانه خطاب به مستاجر می‌گوید ۱۰۰ میلی.ون رهنی که ۳ سال پیش از شما گرفتم، برایتان ط.لا خریدم و حالا پول رهنتان ۴۰۰ می..لیون تو..مان شدە است و این پول متعلق به شماست. 🌹بزن رو لینک زیر و با ما همراه باش 😊 به کانال فرکانس 313 ظهور بپیوندید https://eitaa.com/Fercans313Zouhor