eitaa logo
مخفیگاه جنگلی`
150 دنبال‌کننده
486 عکس
156 ویدیو
0 فایل
✮⋆˚₊ . ⋆ یا علی ! B.U.L 1404/3/31 یه گوشه دنج برای فرار از هیاهوی ِ دنیا ، یه نفس ِ عمیق بکش ؛ به دنیای من خوش اومدی ! 🌱 ناشناس : https://daigo.ir/secret/51430694703 کانالِ ناشناس : @nashenas_HL
مشاهده در ایتا
دانلود
2.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گوگولیااااا😭😂🌱. اون آخریه خیلی بامزه بوددد.
نقاشی کشیدم . اون چیزی که میخواستم نشد ، ولیخب .✨ (نقاشیم خیلی بده،میدونم.)
هدایت شده از ⭒𝙉𝙖𝙧𝙜𝙚𝙨⭒
این پیام حاوی تقدیمیست ✨🎀 خب قارچ کوچولوهای من ، اینو پیامو فوروارد کنید چنلتون و عکس چشمتون رو هم برام بفرستید ، حالا من چیکار میکنم ؟ • نقاشی چشمتون و میکشم و تقدیمتون میکنم [ برگرفته از تقدیمی کاسومی ] • یه آهنگ تقدیمتون میکنم • سعی میکنم یه چند خطی سناریو درموردتون بنویسم این تقدیمی طول میکشه چون زیاد کار داره :} منتظرتونممم =] [ اینجام جوین باش وگرنه تقدیمی بهت تعلق نمیگیره 🤡 ]
هدایت شده از قور پری🌱🇵🇸
کل روز یه دقیقه هم بچه های غزه از ذهنم نمیرن و وقتی نمیتونم هیچ کاری کنم دلم میخواد فقط بمیرم.
امروز تو باشگاه مسابقه دوستانه داریم، انتخابیِ مسابقه یِ ایلامه. میشه نفری سه تا الهی به رقیه(س) برام بگید ؟ ممنونم:)✨
1.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بگذار مارا دیوانه ی حسین بخوانند:)
مخفیگاه جنگلی`
چالش نوشتن 30 روز . شما تو ناشناس بگید .من اینجا😊👇 https://daigo.ir/secret/757171088 روز 1 : شخصی
روز 11: 1-من واقعا دلم میخواد همسن و سالام به اعتقاداتم احترام بذارن، و فکر نکنن من موجود متفاوتی هستم. واقعا واقعا وقتی کلاس زبان یا جایی میرم اینجوریه که کل بچه ها یه طرف من هم یه طرف انقد که حس بدی دارم. 2_من واقعا از فحش دادن متنفرم و دوست ندارم اطرافیانم موقع صحبت کردن فحش بدن و حرف بدی بزنن. و دیگه نمیدونم، فقط دوستم داشته باشن، همین:)
من کلا دو تا دوست عادی دارم، دوست صمیمی ندارم. یکیشون زهراست توی کلاس زبان. اونیکی سایناست توی باشگاه. منو ساینا تقریبا یه ساله باهم دوستیم. تا چند وقت پیشم خوب بودیم. اما چند جلسه بود که ساینا موقعی که پیشه من بود همش با دوسش چت میکرد، ویس میگرفت و... دیروزم اصلا باهام حرف نزد، هی تو خودش بود بهش میگفتم چته و حالت خوبه هیچی نمیگفت، فقط میگفت استرس دارم. خلاصه باشگاه تموم شد، تا رفتیم تو رختکن گوشیشو ورداشت با دوستش چت کرد. بعد وقتی من حاضر شدم، اون هنوز حاضر نبود، بهش گفتم نمیپوشی؟ بعدم تازه حاضر شد. بعدم نشسته بود رو سکویِ رختکن، گفتم بیا بریم بیرون، گفت چرا؟ گفتم گرمه اینجا، گفت نه. بعدم گفتم من برم بیرون؟ گفت باشه برو من حوصله ندارم. (هنوزم داشت با دوستش چت میکرد) خلاصه که خدافظی کردیم و رفتم. همیشه تو باشگاه باهم بودیم، ولی دیروز به راحتی گفت برو... واقعا واقعا نمیدونم چرا همه ازم خسته میشن. من خودمم دلم نمیخواست با ساینا صمیمی باشم، اما حالا واقعا گریم گرفت.
5.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وای وای وای وای وای واییییییییی😭✨✨✨✨✨✨✨✨✨