اقا من الان نجفم، داخل حرم مولا، توی حیاط نشسته بودیم تا بابام بره کیفش رو بده امانات، بعد ما خیلی اونجا موندیم و من گرمازده شدم، فکرشو کن گرمازدگی با سرماخوردگیییی 😭.
بعدم سه تا قرص سنگین خرده بودم گیجِ گیج شده بودم و هستم .
تازه حالت تهوعم دارمم.
بعدم اومدیم با مامانم بریم داخل نذاشتن کوله ببریم، سالای قبل میزاشتنااا، ولی الان نزاشتن.
خلاصه مامانم منو گذاشت به گوشه ازونجایی که صفه برای رفتن داخل.
بعد منم خیلی چیزا رو میخواستم داخل کولم، دفترم، خودکارم، ایرپادممممم.
کلی برنامه داشتم...
حیف!..