eitaa logo
غریب‌طوس|𝑮𝒉𝒂𝒓𝒊𝒃‌𝑻𝒖𝒔
2هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
69 فایل
[ بسم‌الله ] شهدا‌ مانند‌ من‌ و‌ تو‌ در‌ این‌ دنیا‌ زندگی‌ کردند ؛ ولی‌ اهل ِ دنیا‌ نشدند .. روحی در شوق ِ پرواز ، ولی در حصار ِکالبدی از گناه :) محتاج به توجه خاص ِاُمُ‌المصائب حضرت زینب "س" کپی با ذکر صلواتی برای ظهور ِ مولا ..
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ ارتشی که توی اون اَبَرانسان‌هایی هم‌چون صیاد شیرازی، عباس بابایی، حسن آبشناسان و جواد فکوری "اصطناعت" و ساخته میشه، نیست؛ کارخانه‌ی "آدم‌سازی" و لشکر ست... گرامی باد🌹 https://eitaa.com/Ahmad_Mohammad_Meshlab_313
من به قد قامت یاران نرسیدم ای کاش لا اقل ،رکعت آخر به جماعت برسم .. شهدا گاهی نگاهی....-𝐣𝐨𝐢𝐧- ‹ @Ahmad_Mohammad_Meshlab_313
هدایت شده از _ ﺣُسينيه .
هرکسی پیر شود از بر و رو می افتد پیر میخانه ما اشرف مخلوقات است .
گپ{پاتوق‌فرشته‌ها🤍🕊} دوباره تاسیس شد😍دخترا کجایید⁉️ بزرگ ترین گپ دخترونه ایتا اینجاس گل دخترا بدویید عضو شید🥸👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3429630723C444ec2d8d9 حواستون باشه دخترا عضو شدید پیوی مدیر ویس بدید🗣 تو ویس باید بگید👀: [دمپایی ابری با جارو برقی صورتی😹] ➥-𝐣𝐨𝐢𝐧- ‹ @Ahmad_Mohammad_Meshlab_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 | بمباران بسیار شدید شهرهای جنوب لبنان توسط جنگنده های صهیونیستی . ♻️👇🏻 پوشش فوری اخبار/عضوشوید🔥 https://eitaa.com/joinchat/2070806884C7ff3ca0c2b
بسم‌ࢪب‌الشـঌـدآءوالصدیقین 🕊🍂🥀
جانبازشهید محمد رجب زاده معروف به بابا رجب
حاج رجب محمدزاده معروف به "بابا رجب" متولد ۱۳۱۷ مشهد شهادت ۱۴ مرداد ۹۵ پیشه نانوایی جانباز 70٪ نانوای بسیجی بود که در دوران دفاع مقدس و در سال 1366 در منطقه هور عراق، براثر اصابت خمپاره از ناحیه سر و صورت به درجه جانبازی نائل شد.
خانم حاج رجب که زمان جانباز شدن همسر نانوایش ۳۰ ساله بود و چهار فرزند داشت، می گوید: همسرم همیشه می گفت اگر نماز و روزه واجب است، جبهه رفتن هم، حق و واجب است. پرسیدم چگونه خبر مجروحیت حاج آقا را به شما دادند، محمدرضا محمدزاده، فرزند بزرگ حاج رجب که تنها هشت سال پدرش را با صورت عادی اش دیده، می گوید: آن موقع من دوم دبستان بودم، قبل از اینکه خبر جانباز شدن پدر را به ما بدهند، او نامه ای نوشته بود که مرخصی گرفته و به مشهد بر می گردد، ما هنوز از چیزی خبر نداشتیم تا اینکه یکی از هم رزمان پدرم من را در کوچه دید و پرسید، پدرت نیامده؟ من جواب دادم نه و او که با خبر از ماجرا بود گفت که «انشاء الله خبرش می آید.» بعد از آن بود که متوجه شدیم جانباز شده ولی نمی دانستیم از چه ناحیه ای، فکر می کردیم دست یا پایش قطع شده است، اما وقتی وارد بیمارستان فاطمه الزهرا تهران شدیم من و مادرم با صحنه ای مواجه شدیم که برایمان قابل درک نبود. پدرم را فقط از پشت سر توانستم تشخیص دهم، ترکشی که به او خورده بود تمام صورتش را از بین برده بود.
وضعیت حاج رجب بعد از مجروحتیش باعث شده بود تا زندگی خودش و خانواده اش هم مثل صورتش از حالت عادی و طبیعی خارج شود، بچه هایی که تا مدتی قبل از سر و کول پدر بالا می رفتند حالا با دیدنش جیغ می کشیدند و فرار می کردند. او بعد از هر عمل صورتی جدید پیدا می کرد و همین باعث شده بود تا خانواده اش نتوانند به راحتی با این وضعیت کنار بیایند، از همسرش که می پرسم چگونه با این وضعیت کنار آمدید، پاسخ می دهد: کارم شده بود گریه و تا دو سال هر شب با بغضی می خوابیدم که رهایم نمی کرد، یک شب که قبل از خواب بسیار گریه کرده بودم خوابی دیدم که بعد از دو سال خداوند صبری به من داد که تا همین حالا ادامه دارد. خواب دیدم در پایین جایی شبیه به جبل النور کوهسنگی ایستاده ام، مقام معظم رهبری در بالای این کوه دستشان را دراز کرده اند و مرا به بالای بلندی آوردند، مادر شهیدی که در کنارمان ایستاده بود را نشان دادند و گفتند مقام شما با مقام این مادر شهید یکی است.