هدایت شده از 🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
129.2K
{ #بہوقٺروضھ●°:)🌿🖤}
🎤مداح:عڵياڪبرقلیڇ
|●♡ڪپيبهشرطصلواتبراۍشادۍروحشہیدحاجسہراݕقلیڇ،،آزاد! ツ♡●|
🌿 @GHELICH_IR
[🌿°¡●]
یہ دورهمی دوستانه با ممبراے غریبمون:)⇩
🖇🌸 @MashOooGH
لینک ناشناس تو بیو کانال معشوق هست و میتونین پیاماتونو بدین تا به دستمون برسه!ツ🌙🎹
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجࢪاے آقاے
#عڵےاکبࢪ_قلیچ
📺شبکہ سہ سیما
🎼 آھنگــ #مِہـرِطُوبـــےٰ :'(💛🌿
🎧 °.• j๑ïท ツ ➺ https://eitaa.com/joinchat/1723203633C5c2b295451
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
#رماݩدختربسیجی #پارٺ 45 مَرد دیگهای که نمیدونم یهو از کجا پیداش شد من رو ازش جدا کرد و رو به پسره
#رماݩدختربسیجی
#پارٺ 46
پیام رو ارسال کردم که لحظهای بعد جواب داد:
+ نمیتونستی اینو زودتر بگی و منو تا این موقع بیدار نگه نداری،در ضمن مامان حسابی نگرانت بود و من به دروغ با تو تلفنی حرف زدم تا اینکه کمی خیالش راحت شد و خوابید سوتی ندی لطفاً...!
براش نوشتم :
-باشه حواسم هست فعلا شب بخیر!
بعد ارسال پیام، گوشی رو به کیفش برگردوندم و دوباره آرام رو صدا زدم و تکونش دادم، وقتی دیدم خیال بیدار شدن نداره بیخیال بیدار کردنش شدم و ماشین رو به سمت خونهی خودم روندم..
ماشین رو توی پارکینگ آپارتمان پارک کردم؛ برای چندمین بار آرام رو صدا زدم وقتی با حالت گیج و منکی بیدار شد کمکش کردم از ماشین پیادشع به طرف خونه حرکت کردیم
در خونه رو باز کردم اول آرام وارد شد و به طرف اتاق حرکت کرد رو تخت خوابید مونده بودم کجا بخوابم
از اتاق خارج شدم و عصبی روی مبل وسط سالن دراز کشیدم
به ساعت توی دستم که دو و نیم نصفه شب رو نشون میداد نگاه کردم و چشمام رو بستم ولی باز هم چهرهی آرومِ آرام جلوی چشمم نقش میبست و نمیذاشت بخوابم
مدتی رو عصبی توی ھال بزرگ خونه قدم زدم و وقتی دیدم نمیتونم بیخیالش بشم بدون برداشتن کلید از خونه بیرون زدم و خودم رو روی صندلی خوابیدهی ماشین انداختم
مدتی رو توی ماشین نشستم تا اینکه با احساس سرما چادر آرام رو از روی صندلی عقب برداشتم و روم کشیدمش و کم کم خوابم برد
با صدای زنگ گوشی آرام که داشت روی داشبورد زنگ میخورد چشمام رو باز کردم و به تن کوفته ام کش و قوسی دادم؛
به ساعت توی دستم که ساعت ۹ رو نشون میداد نگاه کردم و با برداشتن گوشی و چادرش از ماشین پیاده شدم و به طرف آسانسور رفتم
زنگ در خونه رو زدم و چند دقیقهای طول کشید تا اینکه در رو باز کرد
در نیمه باز رو هول دادم و وارد خونه شدم و آرام رو در حالی دیدم که دست به سینه وسط حال وایستاده بود و طلبکارانه به من نگاه میکرد
بهش نزدیک شدم و پرسیدم:
- خوبی ؟
به جای جواب دادن با جدیت پرسید: +میشه بگین من اینجا چیکار میکنم؟
-دیشب خواب که نه بیهوش بودی من هم آوردمت اینجا
با عصبیانت غر زد:
+ شما با اجازهی کی منو آوردی؟
-با اجازه ی خودم
+واقعا که؛شما با خودت چی فکر کردی؟..
که منم یکی مثل دخترای دور و برتونم؟
-منظورت چیه؟
+شما با صحنه سازی و به اصطلاح نجات من میخواین به چی برسین؟
من نمیفهمم چه ظلمی بهتون کردم که انقدر آزارم میدین..!
این حرفش خیلی بهم برخورد،
اگه من اون لحظه سر نمیرسیدم معلوم نبود چه بلایی سرش میومد ولی اون حالا به جای تشکر سرم غر میزد و منو متهم میکرد
روبه روش وایستادم و گفتم:
- من تو رو آزار میدم؟
+آره ؛شما با رفتار ضد و نقیضتون یه وقتایی جوری باهام رفتار میکنین که احساس میکنم بدتر از شما آدم توی دنیا وجود نداره و یه وقتایی ازم در مورد احساسم نسبت به خودتون میپرسین و حالا هم که سر در نمیارم؛چرا باید بیهوش شب رو اینجا
مونده باشم بدون اینکه..
بااینکه حرفش رو ناتمام رها کرده بود ولی من منظورش رو فهمیده بودم
✍🏻میم.الف
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
#رماݩدختربسیجی #پارٺ 46 پیام رو ارسال کردم که لحظهای بعد جواب داد: + نمیتونستی اینو زودتر بگی و م
#رماݩدختربسیجی
#پارٺ 47
او من رو متهم به بیهوش کردنش میدونست و متعجب بود ازاینکه چرا با وجود بیهوش بودنش بهش دست نزدم؛
رو بهش غریدم:
- اولا اینکه من تو رو بیهوش نکردم و دوماً که من برای انجام کارم نیازی به بیهوش کردن تو ندارم و سوماً دخترایی هستن که برای یه ثانیه بودن با من سر و دست میشکنن و اون هم چه دخترایی..!
خودش رو روی مبل رها کرد و همراه با پوزخند گفت:
+هه خوش به حالت ولی من از اون دخترا نیستم و برای ثانیهای با شما بودن هم سر و دست نمیشکنم!
دستم رو عصبی توی موهام کشیدم و در حالی که به چهرهی جدی و عصبیش نگاه میکردم گفتم:
- با اینکه از توضیح دادن کارم به دیگری متنفرم ولی برای تو توضیح میدم تا بیخود خیالات ورت نداره و فکرای بیخود نکنی..
روی مبل روبه روش نشستم و ادامه دادم :
-دیروز این پسره بهم زنگ زد و گفت که من باعث شدم تو بهش جواب ندی و تهدید کرد که تو از مهمونی سالم به خونه نمیری
من اولش فکر کردم همینجوری یه چیزی پرونده ولی وقتی فهمیدم واقعا میخوای به مهمونی بری نگران شدم و جلوی خونهی دوستت منتظرت موندم و تعقیبت کردم تا مطمئن بشم به خونه رسیدی که متوجه شدم آژانس مسیر و عوضی میره و بقیهی ماجرا..
نگاهم رو ریزبین کردم و ادامه دادم:
- در ضمن رانندهی آژانس هم خانم نبود!
نگاهش متعجب شد و پرسید :
+خانم نبود ؟ مگه میشه ؟
-فعلا که شده، راننده یه مرد بود که برای گول زدن تو چادر سرش کرده بود و تو به خاطر گیج بودنت نفهمیدی!
مقابلم گارد گرفت و گفت :
+من اصلنم گیج نیستم
به موضع گیریش لبخند زدم و گفتم:
- مثل اینکه توی مهمونی دارویی چیزی به خورد خانم باهوش دادن که دیشب رو تا صبح بیهوش بوده!
بدون اینکه چیزی بگه توی فکر فرو رفت و بعد گذشت چند دقیقهای گفت:
+ من دیشب حالم خوب نبود و از لحظهی نشستنم توی آژانس حتی حال حرف زدنم نداشتم چه برسه به بررسی چهرهی راننده
به چشمام خیره شد و ادامه داد:
+ پس مبینا برای شما اطلاعات میگرفت
جوابی ندادم و خودش بعد مکثی گفت: +همهی دخترای توی مهمونی دوستامون بودن و من با هیچ کدومشون دشمنی نداشتم یعنی کی ممکنه به من ..
ناگهان حرفش رو نیمه تموم رها کرد و ساکت شد که من کنجکاوانه پرسیدم: -چیزی یادت اومد؟
+قبل اینکه از خونه بیام بیرون ترمه به زور یه لیوان شربت به خوردم داد و به شوخی گفت تا شربت رو نخورم نمیزاره بیام بیرون یعنی ممکنه کار او بوده باشه؟
-من که ترمه خانم شما رو نه دیدم و نه میشناسم ولی این خواهرت تا حالا صد باری به گوشیت زنگ زده!
با گفتن این حرف گوشی رو بهش دادم و برای رفتن به سرویس از جام برخاستم..
از سرویس بیرون اومدم و بعد خشک کردن دست و صورتم پشت مبل و روبه روش وایستادم و درحالی که دستام رو روی پشتی مبل تکیه گاهم کرده بودم به چهرهی درهم و توی فکرش نگاه کردم و پرسیدم :
-چیزی شده؟
نفسش رو بیرون داد و گفت :
+مامانم نگرانم شده و وقتی دیده من جواب گوشیم رو نمیدم به دوستم زنگ زده و اون هم بهش گفته که من دیشب خونهشون نبودم فقط خداروشکر دیر بهش زنگ زده و تازه متوجه شده بود؛ که بهش زنگ زدم و از نگرانی درش آوردم حالا تا شب باید براش ریز جزئیات رو توضیح بدم و بگم کجا بودم.
-یعنی تو همهی اتفاقا رو برای مادرت تعریف میکنی؟
+هم برای مامانم و هم برای آرزو
-اونوقت اونا حرفت رو باور میکنن؟
+چرا نباید بکنن؟
-از کجا معلوم که با خودشون فکر نکنن تو به خواست خودت اومده باشی اینجا
+اولاً من تا حالا بهشون دروغ نگفتم و بهم اعتماد دارن ثانیاً من هر کجا میرفتم ممکن بود فکر کنن به میل خودم رفتم ولی اینجا رو محاله..!
اخمام رو توی هم کشیدم و گفتم:
- مگه اینجا چشه ؟
✍🏻میم.الف