eitaa logo
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
3.4هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
14 فایل
﷽ 𝟑.𝟔𝐤⇢𝟑.𝟕𝐤 ┊كانال‌اطلا؏رسانی‌طرفدارانِ🤍 𒀭𝘼𝙡𝙞 𝘼𝙠𝙗𝙖𝙧 𝙂𝙝𝙚𝙡𝙞𝙘𝙝🌿 ⌗خوانندہ‌ی‌ارزشی!🕊️ ⌗شاعر،موزیسین‌ومداح‌اهل‌بیت!🌱 ⌗وفرزندشهیدسهراب‌قلیچ‌پور☁️• ⌗ کانال پاسخگویی‌به‌ناشناس↶ @alighelichpv ⌗ و خدماتمون↶ @GHELICH_IR_info
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽📌كاناݪ‌اطلا؏رساني‌وطرفداراݧ 📎🇦l¡Akβαr 🇬hel¡ch خوانندہ‌ێ‌ارزشي‌و‌بین‌المللے🤩😎 شاعر🎼 موزێسیڹ🎧 مداح:)🖤 ✨لینڪ ناشناسموڹھ :)🌿👇🏻 http://payamenashenas.ir/@HASANEIN_IR -پاسخ‌هاتوݩ:)🍭👇🏻 { @MashOooGH } |●کپی‌لایۆهاحرام‌اسٺ😑❌‌
عَََڪښٖٖٖ :)🍭ٖ 🖼 👌🏻 🎧 این‌یڪي‌عکسه‌حاݪعجیبی‌دارھ :)💛❄️ 🎼 ●° @GHELICH_IR
این الفاطمیون.mp3
4.82M
موزیک ✨🌿 ترانہ‌ازقاسم‌صرافان‌بہ‌سفارش  مؤسسہ‌ےمصاف‌براےمدافعیݩ‌افغانےٺباࢪ حرم‌حضرت‌زینب(سلام‌اللّٰہ‌علیہا) دࢪسوریہ ایݧ‌قطعہ‌به‌یاد«شهیدعلےتمام‌زادھ» منتشࢪشده‌است،کہ‌دࢪتهیہ‌ایڹ‌اثࢪ مشاࢪڪٺ‌داشتہ‌اسٺ . 🖤⃟@GHELICH_IR🔗⃟
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
موزیک #أین_الفاطمیون✨🌿 ترانہ‌ازقاسم‌صرافان‌بہ‌سفارش  مؤسسہ‌ےمصاف‌براےمدافعیݩ‌افغانےٺباࢪ حرم‌حضرت‌زین
📒متن‌موزیڪ 👇🏻 از تیغ دم نزن، همه مست شهادتیم حرف از حرم نزن که همه کوه غیرتیم دربان سامرا و دمشقیم و کربلا عاشق قسم به عشق نمی ترسد از بلا تبار بی هراسی از هراتیم کجایی ای ابوحامد کجایی؟ که از خون تو و یاران تو شد دلای کابلی ها کربلایی شرف در مکتب شاه نجف بود حالا هرجا مزار ما شریفه همه امروز شیر بیشه زاریم تو میدون پنجه ی ما بی حریفه ذبیح ما یه اسماعیلیه که با ذکر «یا علی» سر میده با عشق ماها گلدستمون تل اذانه نسیم اینجا اذون سر میده با عشق این الفاطمیون هل من ناصر لی ینصرنی تو خاک مدرسه درس جنون بود سراج این قلب ها رو شعله ور کرد حسینی یا حسینی گفت یعنی باید از سر گذشت باید خطر کرد همین که از هوس رد شد دل ما خدا رو تو دل دیرالعدس دید مثل فاتح به قلب آسمون زد رها شد هر کی دنیا رو قفس دید آهای همسنگر امروز و فردا بزن فریاد این الفاطمیون بیا ای تکسوار بامیانی علی یارت بزن مردا به میدون این الفاطمیون هل من ناصر لی ینصرنی 🖤⃟@GHELICH_IR🔗⃟
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
📒متن‌موزیڪ #أین_الفاطمیون👇🏻 از تیغ دم نزن، همه مست شهادتیم حرف از حرم نزن که همه کوه غیرتیم دربان
توضیح‌عبارات‌واصطلاحات‌به کاررفته‌درموزیک 👇🏻 (۱) «فاطمیون» نام تیپ مخصوص رزمنده های افغانی است. (۲) «ابوحامد» لقب جهادی سردار شهید علیرضا توسلی که بنیانگذار لشکر فاطمیون است. (۳) «شهید اسماعیلی» یکی شیعیان افغانستانی مقیم ایران بود که حدوداً ۱۹ سال سن داشت. این شهید در دانشگاه فردوسی مشهد به تحصیل علم می‎پرداخت. او در یک عملیات شناسایی به تکفیری ها برخورد می کند و تا تیر آخر با آنها نبرد می کند و کار به نبرد تن به تن می رسد. و به خاطر ورزشکار بودن با آنها با دست خالی هم درگیر می شود و در نهایت اسیر می گردد. سر او توسط تکفیری ها از تنش جدا می شود و همرزمان او می گویند هنگام جدا شدن سر از بدنش ندای یا علی یاعلی او را از بیسیم می شنیدیم. (۴) «تل اذان» یکی از تپه های استراتژیک استان حلب است که ۱۱ کیلومتر وسعت دارد که توسط تیپ فاطمیون فتح گردید و عملیات بزرگ حلب از این تپه آغاز شد و این اولین فتح بزرگ تیپ فاطمیون در استان حلب بود. (۵)«شهید نسیم» تک تیرانداز تیپ فاطمیون بود که بدنش زخمی می شود و به هیچ وجه راضی نمی شود بدنش را برگردانند و کنار پیکر دوستانش به شهادت می رسد. (۶)«مدرسه» جایی است که محل سازماندهی نیروهای تیپ فاطمیون است. جایی مانند دوکوهه در ایران. (۷)«سراج» نامی است که رزمندگان روی مدرسه گذاشته اند. (۸)«شهید حسینی» مسئول اطلاعات و عملیات تیپ فاطمیون بود که شاگردهای خوبی برای این مسئولیت تربیت کرد و از بنیانگذاران فاطمیون بود. (۹)«دیر العدس»شهری است استراتژیک «دیر العدس» در استان «درعا»، واقع در جنوب سوریه که رزمندگان فاطمیون در شب تلاش می کنند شهر را تصرف کنند اما پس از تبادل آتش فراوان موفق نمی شوند. اما صبح سردار سلیمانی در تماسی با ابوحامد اعلام می کند که تروریست ها از ترس شهر را خالی کرده اند و می توانید آن را تصرف کنید. (۱۰)«شهید فاتح» جانشین فرمانده ابوحامد بود. او انسانی آرام، سنگین و باوقار بود که همراه ابوحامد به دست تکفیری های خبیث به شهادت رسید. (۱۱)«بامیان» شهری تاریخی در افغانستان که ساکنان آن همگی شیعه هستند. 🖤⃟@GHELICH_IR🔗⃟
عَََڪښٖٖٖ :)🍭ٖ 🖼 👌🏻 🎧 🎼 ●° @GHELICH_IR
:)))))))♥️ 🎤 @GHELICH_IR
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
#رماݩدختربسیجی #پارٺ 12 همون ابتدای ورودم به شرکت، نازی خبر داد که پرهام اتاق آرام رو عوض کرده و خو
13 + همونطور که روی سربرگش نوشته شده، میزان حقوق مهرماه کارمندا و کارگراست. به اضافه مقدار ساعت کارشون و بقیه چیزا که در صورت تایید شما به حسابشون واریز می‌شه و بهشون فیش میدیم. نگاهم رو از صورتش گرفتم و مشغول بررسی اعداد و ارقام شدم تا مطمئن بشم مشکلی ندارن و در همون حال گفتم:" یه مقدار کارم طول می‌کشه اگه خواستی می‌تونی بشینی." بدون هیچ حرفی روی مبل نشست و به زمین خیره شد. بی‌خیال به ادامه‌ی کارم رسیدم... خیلی دوست داشتم توی حساب و کتابش اشتباه کرده باشه تا حسابش رو برسم...، برای همین با دقت بیشتری همه چیز رو بررسی کردم، ولی همه چی درست و دقیق بود، بدون هیچ گونه کم و کسری ! با دیدن اسم خودش و دوتا کارمند تازه استخدام شده گفتم:"تو و سبحانی و رادمهر تازه یه هفته سرکار بودین، با این حال حقوقتون محاسبه شده،...چه توضیحی داری؟؟" + طبق قرارداد، همه‌ی کارمندا و کارگرا یه ماه اول رو حقوق ندارن ولی ما فقط یه هفته است استخدام شدیم و من فکر کردم حقوق این یه هفته داده بشه و ماه بعد که یک ماه کامله حقوقمون نگه داشته بشه...،البته اگه شما صلاح بدونین و اجازه بدین. فکر بدی نبود، برای همین حرفی نزدم و آخرین ورق رو هم امضا کردم و همراه با بستن پوشه گفتم:"این کارش تموم شد." با این حرفم از جاش برخاست و پوشه رو از روی میز برداشت. به پشتی صندلیم تکیه دادم و گفتم:"دوست ندارم هیچ یک از کارمندا کارش رو روی شونه‌ی دیگری بندازه،...بنابراین همیشه خودت کارت رو انجام میدی." با گفتن چشم به من، پشت کرد و خواست به سمت در بره که بی‌دلیل بهش توپیدم:" من بهت اجازه دادم بری؟!" به سمتم برگشت و با تعجب گفت:"ببخشید،فکر نمی‌کردم چیز دیگه‌ای مونده باشه...!" - مونده،...اینکه فردا مش باقر نمیاد و من هم مهمون دارم و تو باید کار مش باقر رو انجام بدی. +... - حالا میتونی بری... از اتاق خارج شد و من مجبور شدم به خاطر دروغی که یهویی برای اذیت کردنش به ذهنم رسیده بود، مش باقر رو بخوام و بهش مرخصی اجباری بدم ! 😐😅 بعد قانع کردن مش باقر و خوردن چایی‌ای که با خودش آورده بود، از اتاقم خارج شدم و رو به منشی پرسیدم پرهام برگشته یا نه و وقتی گفت برگشته به سمت اتاقش پا تند کردم... بدون در زدن، در اتاق رو باز کردم و پرهامو دیدم که لنگاش رو انداخته روی هم و غرق درگوشی، با کسی چت میکنه. گفتم:"پرهام! بیا کارت دارم..." بعد رفتم از پشت دیوار شیشه‌ای اتاقم به تماشای شهر وایستادم و مدتی نگذشت که پرهام خودش با نیش باز به اتاقم اومد. به صورت خندانش نگاه کردم و گفتم:"تو کاری جز اللی تللی تو این شرکت نداری؟!" + بگو ببینم چی شده باز که اینقده آتیشی شدی داری گیر میدی به همه چی...؟ چیکار داشتی باهام؟ - به مش باقر فردا رو مرخصی اجباری دادم. + چرا؟؟ - برای اینکه این دختره به جاش کار کنه. + بهش گفتی باید به جای مش باقر کار کنه؟؟... - آره، چیزی نگفت. + خوب کردی ! حالا حساب کار دستش میاد، منم به سپهر سفارش کردم تا می‌تونه اذیتش کنه... - فردا قراره با زند قرارداد ببندیم، متن قرارداد رو آماده کردی؟ + یه چیزایی نوشتم،... تا آخر وقت آماده می‌شه و میدم بخونیش. - باشه فقط زودتر... ✍🏻میم.الف
『 🌿 』 شہادٺ‌مبارڪ! :)💔 🖤 @GHELICH_IR
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
『 🌿 』 شہادٺ‌مبارڪ! :)💔 #شہیدمحسن_فخرۍزادھ 🖤 @GHELICH_IR
{🌿-°•} عجب حکایتی دارد این جمعه‌ها..! ۱۳ دی | ۱:۲۰ ۷ آذر | ۱۷:۰۰ یک‌بار صبح جمعه.. یک‌بارم غروب جمعه.. فقط به یاد داشته باشیم.. 💔 @GHELICH_IR
•🌿•🇸 🇹 🇴 🇷 🇾 •🌿• 💛🌿 ✨ 🎧 °.• j๑ïท ツ ➺ https://eitaa.com/joinchat/1723203633C5c2b295451