🔺احمد مازنی از نمایندگان اصلاحطلب مشهور در سلفی حقارت رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شد❗
✍خب اقتصاد مملکت که عالیه و حالا خیالمون از بابت کار فرهنگی هم راحت شد😶😒
@gheflatmamnoo🔛غفلت ممنوع
هدایت شده از Baradaranebasiji
🌙🔴🌍خرج ۳۰۰ میلیونی برای مستراح سالم مجلس
▪️توئیت دبیر سرویس پارلمانی سایت تابناک از صحبتهای کامران، نماینده مردم اصفهان در مجلس
eitaa.com/baradaranebasiji ایتا
sapp.ir/baradarane_basiji سروش
هدایت شده از Baradaranebasiji
🌙🔴🌍آدم انتخاب کنید نه اسب و الاغ.... ⁉️
#مجلس #FATF
#پالرمو
#اموال_نامشروع
#مدرس
eitaa.com/baradaranebasiji ایتا
sapp.ir/baradarane_basiji سروش
هدایت شده از اخبار تهران20:20
⚽️کنایه سنگین کیروش به تحریم شرکت آمریکایی نایک علیه ایران: این شرکت باید به پوشیدن کفشهایش توسط بازیکنان ایرانی افتخار کند.
✴️ @Bisto30_irib
هدایت شده از عمار نیوز ... 📢
آب و صابون از کجا آوردید
که این همه حباب درست کردید؟!
🔴برخی دولتمردان و رسانه های همسو با آنان می گویند گرانی افسار گسیخته در بازار ارز و سکه و طلا و مسکن و خودرو و ... #حباب_قیمتی است و واقعیت ندارد.
🔵به یاد دارید که دولتمرد ارشد 27 اردیبهشت 96 در کوران تبلیغات انتخاباتی، صاحب نظران و کارشناسان منتقد را مورد استهزا قرار می داد و می گفت «بابا جمعه تموم میشه و شنبه میاد. چه جور آب و صابون بیاریم، رویتان را بشوریم؟». لابد او حواسش نبود کف و صابون و حباب بیش از حد مجاز قاطی تبلیغات انتخاباتی کردن، خلاف مصلحت است و جایی ممکن است این حباب بزرگ وعده ها یکجا بترکد.
@ammar_newsir
هدایت شده از Baradaranebasiji
🌙🔴🌍 با رییس جمهور شدن رییسی ، اقتصاد ایران مثل ونزوئلا شد...
#عوام_فریبی
#جریان_نفاق
#سیلی_امام_رضا
eitaa.com/baradaranebasiji ایتا
sapp.ir/baradarane_basiji سروش
هدایت شده از تربیت فرزند نوردیده
«قارون» هرگز نمی دانست
که روزی، کارت عابر بانکی که در جیب ما هست
از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند ما را به آسانی مستغنی میکند...
و «خسرو» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است...
و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد میزدند،
کولرها و اسپلیتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید...
و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند
هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید ...
و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند،
هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد ...
بگونه ای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان عصر هم اینگونه نمی زیستند اما باز شانس خود را لعنت میکنیم !
و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم !
خدایا قدرت شکرگوئی در حرف و عمل را به ما عنایت فرما🙏
join @nooredideh
گل یاس
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۱) ◾️پس از مدتی به عبور گاه باریکی رسیدیم که دو طرف آن را پرتگاهه
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ،(قسمت ۱۲)
♦️مقدمه: با سلام خدمت مخاطبین خوب و محترم کانال...
✅از زمانی که ما شروع به نوشتن داستان سرگذشت ارواح کردیم برای خیلی ها سوالات مختلفی پیش اومد که با ما در میون گذاشتن،
من اجمالا یه توضیح مختصری بدم در این مورد که خیلی از ابهامات و تشویشات ذهنی برطرف بشه:
💥اول اینکه با توجه به تحقیقاتی که ما داشتیم این داستان سراسر از احادیث و روایات معتبر هست که در قالب داستان برای درک و ملموس بودن برای مردم نوشته شده
که یک درکی هرچند خفیف از اعمال نیک و بد و عالم برزخشون داشته باشن.
🍀برای مثال در روایات هست که روزه گرفتن سپر مومن در برابر آتش هست. در قسمتهای بعدی نویسنده این مطلب رو به زیبایی به تصویر کشیده که برای مومن ملموس باشه. به این شکل که روح میت برای رسیدن به وادی السلام(بهشت) باید در نبرد آخر با گناه بجنگه که یکسری لوازم جنگ و دفاع بهش میدن که ضخامت سپرش بستگی به روزه هایی داشته که در دنیا میگرفته و ... امثالهم.
✨و در آخر علمایی مثل آیت الله جعفر سبحانی،و تعدادی از اساتید حوزه ی علمیه قم هم این کتاب رو خوندن و مورد تایید قرار دادن.
😊ان شاالله که ابهامات بر طرف شده باشه و
اما ادامه ی داستان:
💠با شنیدن این حرف، لرزه بر بدنم افتاد و مجبور شدم که با او همراه شوم، به شرط این که من از او جلوتر حرکت کنم و او از پشت سر مرا راهنمایی کند. زیرا دیدن قیافه او برایم نوعی عذاب بود.
💥چند قدمی جلوتر رفتم و باز ایستادم و اطراف را نگریستم. حالا دیگر دهانه ابتدای غار هم پیدا نبود. تاریکی و ظلمت بر همه جا حاکم شد.
🍂ترس عجیبی در وجودم رخنه کرده بود. گناه را صدا زدم، اما هیچ جوابی نشنیدم. با وحشت برای مرتبهای دیگر صدایش زدم. وحشت و اضطراب لحظهای راحتم نمینهاد.
در اطراف خود چرخی زدم تا شاید راه گریزی بیابم، اما دیگر نه ابتدای دهانه غار را میدانستم کجاست نه انتهای آنرا.
◾️بی اختیار نشستم و مبهوتانه سر به گریبان ندامت فرو بردم. غم و اندوه در دلم لبریز شد، و از دوری و فراق دوست با وفا و مهربانم نیک بسیار گریستم.
🌻هنوز چیزی نگذشته بود که صدای پای عابری مرا به خود آورد. گوشهایم را تیز کردم شاید بفهمم صدای پا از کدام سو است. عطر دل نواز نیک قلبم را روشن کرد. و این بار اشک شوق در چشمانم حلقه زد.
💫آغوش گشودم و با خوشحالی تمام او را در آغوش فشردم و تمام ماجرا را برایش بازگو کردم، تا مبادا از من رنجیده خاطر گردیده باشد.
🔆 نیک گفت: من نیز چون تو را در عقب خود نیافتم، از همان راه بازگشتم، به واسطه بوی بدی که در سمت چپ، بر جای مانده بود، از جریان آگاه شدم و در آن مسیر حرکت کردم. اما هر چه گشتم تو را ندیدم.
تا اینکه به نزدیک غار رسیدم. گناه را دیدم که از غار بیرون میآمد و چون مرا دید به سرعت دور شد دانستم که تو را گرفتار کرده است، و چون داخل غار شدم صدای ناله را از دور شنیدم، خوشحال شدم و به سرعت به سمت تو آمدم.
🌺پس از لحظه ای سکوت نیک ادامه داد:
البته این راهی که آمدی، قبلا برای تو در نظر گرفته شده بود. اما به واسطه توبه ای که کردی این راه از تو برداشته شد هر چند گناه سعی داشت تو را به این راه باز گرداند...
✍ادامه دارد...
*کانال امام زمانی ام*
🆔 @Emamzamaniam313
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻