گل یاس
✍🏻سرگذشت واقعی شهیده زینب کمائی قسمت 6️⃣3️⃣ در همسایگی ما در اصفهان، دختری هم سن و سال زینب زندگی م
سرگذشت_واقعی شهیده_زینب_کمائی
قسمت 7️⃣3️⃣
بیشتر مردم شاهین شهر مهاجر بودند. شرکت نفتی ها، از مسجد سلیمان امیدیه و اهواز، بعد از سال ها کار در مناطق گرم، برای بازنشستگی به آنجا مهاجرت می کردند. تعدادی از جنگ زده های خرمشهری و آبادانی هم بعد از جنگ به شاهین شهر رفتند. ظاهر شهر تمیز و مرتب بود، اما جو مذهبی و اسلامی نداشت. بچه ها را در مدرسه های شاهین شهر ثبت نام کردم. زینب کلاس اول دبیرستان بود. او تصمیم گرفت به رشته ی علوم انسانی برود. زینب قصد داشت در آینده به قم برود و درس حوزه ی علمیه بخواند و طلبه بشود. او انگیزه ی زیادی برای انجام کارهای فرهنگی در شاهین شهر داشت. چند ماهی از رفتنمان به شاهین شهر گذشت که بچه ها به مرخصی آمدند و ما باز دور هم جمع شدیم. با آمدن بچه ها خوشبختی دوباره به خانه برگشت. چند روزی که بچه ها پیش ما بودند، زینب مرتب می نشست و از آنها میخواست که از خاطرات مجروحین و شهدا برایش تعریف کنند؛ از لحظه ی شهادت شهدا، از وضعیت بیمارستان آبادان و حتی خانه مان در آبادان، در خانه ی جدید یک اتاق کوچک داشتیم که مادرم وسایلش را آنجا گذاشته بود و به اصطلاح اتاق او بود. زینب، مینا را که بیشتر حوصله ی حرف زدن داشت، آنجا می برد و با دقت به خاطراتش گوش می کرد. بعد همه ی حرفها را در دفترش جمله به جمله می نوشت. زینب در خانه که بود، یا میخواند و مینوشت یا کار می کرد. اصلاً اهل بیکار نشستن نبود. چند تا دفتر یادداشت داشت. از کلاسهای قرآن قبل از جنگش تا کلاسیهای اخلاق و نهج البلاغه در شهر رامهرمز و سخنرانی های امام و خطبه های نماز جمعه، همه را در دفترش می نوشت. خیلی وقتها هم خاطراتش را می نوشت، اما به ما نمی داد بخوانیم. برنامه ی خودسازی آقای مطهر را هم جدول بندی کرده بود و هنوز بعد از دو سال مو به مو انجام میداد. هر دوشنبه و پنجشنبه روزه می گرفت. ساده میخورد، ساده میپوشید و به مرگ فکر می کرد. بعضی وقتها بعضی چیزها را برای ما تعریف می کرد یا میخواند، گاهی هم هیج نمی گفت. به مهری و مینا می گفت: شما که در جبهه هستید، از خدا خواسته اید که شهید بشوید؟ آیا تا حالا از خدا طلب شهادت کرده اید؟ بعد از اینکه این سوال را می پرسید،خودش ادامه: البته اگر آدم برای رضای خدا کار کند، اگر در رختخواب هم بمیرد، شهید است. با اینکه تحمل دوری زینب را نداشتم، اما وقتی شوقش را برای رفتن به آبادان و کمک به مجروحین می دیدم، حاضر بودم که مینا و مهری او را با خودشان ببرند. اما آنها و همین طور مهران مخالف بودند و زینب را خیلی بچه می دانستند. در حالی که زینب اصلا بچه نبود و همیشه هم در کارهای خوب جلوتر از آنها بود.
بعد از برگشتن بچه ها به جبهه، باز ما تنها شدیم. زینب در دبیرستان فعالیتش را از سر گرفت. به جامعه ی زنان و بسیج هم می رفت. بعضی از کلاس ها را با شهلا می رفتند. در مدرسه از همان ماه های اول، گروه سرود و تئاتر تشکیل داد: «گروه تئاتر زینب» ، «گروه سرود زینب». از زمان بچگی اش با من روضه ی امام حسین میئآمد و برای حضرت زینب (س) و امام حسین (ع) خیلی گریه می کرد. از وقتی راهش را شناخت، از اسم میترا خوشش نمی آمد و بارها هم از مادربزرگش خرده گرفت که چرا اسمش را میترا گذاشته. دنبال فرصتی می گشت که اسمش را زینب بگذارد و دیگر کسی او را میترا صدا نزند.
در دبیرستان با چند نفر دختر که همفکر خودش بودند، دوست شد. اکثر بچه های دبیرستان بی خیال و بی حجاب بودند. این چند نفر در دبیرستان فعالیت تربیتی می کردند و به کلاس های بسیج هم می رفتند. زینب یکی از روزهایی که روزه گرفته بود، دوست هایش را برای افطار دعوت کرد. من برای افطار چلو و خورش سبزی درست کرده بودم. قرار بود آن شب زینب و یکی دو تای دیگر از دخترها اسم هایشان را عوض کنند و اسم مذهبی بگذارند. دوست هایش بدقولی کردند و نیامدند. زینب خیلی ناراحت شد. به اش گفتم: مامان، چرا ناراحت شدی؟ خودت نیت کن و اسمت را عوض کن. آن شب زینب سر سفره ی افطار به جای چلو خورش سبزی، فقط نان و خرما و شیر گذاشت و حاضر نبود چیز دیگری بخورد. می گفت: افطار حضرت علی (ع) چیزی بیشتر از نان و خرما یا نان و نمک یا نان و شیر نبوده است.
ادامه دارد ...
@GOOLLEYAS
✅شهداء دعا داشتند؛ ادعا نداشتند
نیایش داشتند؛ نمایش نداشتند
حیا داشتند؛ ریا نداشتند
رسم داشتند؛ اسم نداشتند
🤲انشاالله در دنیا طوری زندگی کنیم که در آخرت شرمنده شهدا نباشیم...
#شهداییشویم
@GOOLLEYAS
هدایت شده از ایده ترفند | خانه داری 🏡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 گناهی که خدا نمی بخشد!!!
🔸 حجت الاسلام قرائتی
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
👈 کانال مرگ و قیامت
🆔 @nademin
زرق و برق دنیا اسیرت نکند..
بین چراغانی ها
ماه 🌙 را گم نکنی....🙃💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
╭═◆💚◆═╮
@pnahj_ir
╰═◆💚◆═╯
کلیپ زیبای یاعلی، یا محول الاحوال✨
کاری از موسسه امیرالمومنین علیهالسلام
کاش میشد چو موج در دریا، گوهری غرق در صدف باشیم...
وقت تحویل سالهای جدید، کاش میشد که در نجف باشیم🙃💛
۱۹ ساعت تا پایان قرنی که بی امام زمان (عجالله تعالیفرجهالشریف) گذشت💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@GOOLLEYAS
🔵 دنیا به سمت حکومت جهانی امام عصر(💖عج)پیش می رود
🔸 این کانال شما را #بشارت به نزدیکی #ظهور 🌸 می دهد
🔹 اخبار ثانیه به ثانیه ظهور را از ما دریافت کنید
💠 به همراه هزاران مطلب از #روایات_هنگام_ظهور و #شخصیت_های_ظهور ، #مهدویت ، #فراماسونری، #صهیونیست، #بیوتروریسم ، 7#توطئه_های_جهانی_و_داخلی
#هنگام_ظهور ، #جنگ_نرم
@GOOLLEYAS
امروز هر کاری میکنی،
نام آخرین به خودش میگیرد
و فردا همه چیز اولین است... 🌸🍃
آخرین در سال ١٣٩٩ و اولین در سال ١۴٠٠
و این یعنی، تو شروع و فرصتی دوباره
برای درخشیدن داری✨
امروز قدری برای خودت وقت بگذار
به پالایش روحت بپرداز
ببین در سالی که گذشت
چقدر برای روح و روانت وقت گذاشتی⁉️
چقدر به کودک درونت اهمیت دادی⁉️
چقدر خندیدی و خوش بودی⁉️
🌸🍃🌸🍃🌸
امروز با خودت خلوت کن
کینه ها را دور بریز
همه را ببخش
خودت را ببخش
برای همه دعا کن🙏
و تصمیم بگیر که در سال جدید
بیشتر بخندی😊
بیشتر محبت کنی❤
بیشتر و بیشتر... 🌸🍃🌸
پیشاپیش عیدتون مبارک 🌹
@GOOLLEYAS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | حاج قاسم سلیمانی: داروی درد من شهادت است...🌷
@GOOLLEYAS