🌷به یــادشهــدا🌷:
🍃🎋🌷
يادمان باشد که شهدا حسين وار رفتند تا ما حسينی بمانيم ... !
پنجشنبه و #یادشهدا با #صلــوات🌹
#روزتون_شهدایی_دوستان🕊🌹
@GOOLLEYAS
1_3719463.mp3
2.29M
چه قدسخت است حال عاشقی 😇 که نمیداند محبوبش نیزهوای او را دارد یانه....😞
#پیشنهاد_دانلود 👌👌🌼
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🦋
@GOOLLEYAS
ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم
در ره عشق جگر دار تراز صد مردیم
هرزمان بوی خمینی به سرافتدما را
دورسیدعلی خامنه ای می گردیم
سی ویکمین سالروز آغاز زعامت ورهبری عزیزمان ❤️ #امام_خامنه_ای ❤️مبارکباد
خمینی_زنده_است#
@GOOLLEYAS
شهیدی که بخاطر رضایت پدر ازبهشت برگشت
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
از کتاب" بازگشت " خاطرات رزمندگان از مشاهدات آنها از فضای برزخ بهشتی و نحوه شهادت شهدای رزمنده و... به شما توصیه می کنم. حتما این کتاب را تهیه نمایید.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹و اما شما هم اینک یکی از داستان تکان دهنده و زیبای این کتاب را پیش رو دارید...
💠 💠آخرین روزهای اسفند ۱۳۶۴ بود. در بیمارستان مشغول فعالیت بودم. من تکنسین اتاق عمل و متخصص بیهوشی بودم. با توجه به عملیات رزمندگان اسلام تعداد زیادی مجروح به بیمارستان منتقل شده بود. لحظه ای استراحت نداشتیم اتاق عمل مرتب آماده می شد و تیم جراحی وارد می شدند.
داشتم از داخل راهروی بیمارستان به سمت اتاق عمل می رفتم، که دیدم حتی کنار راهروها مجروح خوابیده!! همین طور که جلو میرفتم یک نفر مرا به اسم کوچک صدا زد، برگشتم اما کسی را ندیدم می خواستم بروم که دوباره صدایم کرد، دیدم مجروحی کنار راهروی بیمارستان روی تخت حمل بیمار از روی شکم خوابیده و تمام کمر او غرق خون است. رفتم بالای سر مجروح و گفتم شما من را صدا زدی؟ چشمانش را به سختی باز کرد و گفت: بله، منم کاظمینی .چشمانم از تعجب گِرد شد، گفتم محمدحسن اینجا چه کار میکنی؟
محمدحسن کاظمینی سال های سال با من همکلاسی و رفیق بود. از زمانی که در شهرضای اصفهان زندگی می کردیم. حالا بعد از سال ها در بیمارستانی در اصفهان او را میدیدم. او دو برادر داشت که قبل از خودش و در سالهای اول جنگ در جبهه مفقود شده بودند. البته خیلی از دوستان میگفتند که برادران حسن اسیر شده اند.
بلافاصله پرونده پزشکی اش را نگاه کردم. با یکی از جراحان مطرح بیمارستان که از دوستانم بود صحبت کردم و گفتم این همکلاسی من طبق پروندهاش چندین ترکش به ناحیه کمرش اصابت کرده و فاصله بین دو شانه چپ و راست را متلاشی کرده طوری که پوست و گوشت کمرش از بین رفته، دو برادر او هم قبلاً مفقود الاثر شدند. او زن و بچه هم دارد اگر می شود کاری برایش انجام دهید.
تیم جراحی خیلی سریع آماده شد و محمدحسن راهی اتاق عمل شد دکتر همین که میخواست مشغول به کار شود. مرا صدا زد و گفت: باورم نمیشه، این مجروح چطور زنده مانده بهقدری کمر او آسیب دیده که از پشت می توان حتی محفظه ای که ریه ها در آن قرار می گیرد مشاهده کرد!! دکتر به من گفت: این غیر ممکن است، معمولاً در چنین شرایطی بیمار یکی دو ساعت بیشتر دوام نمی آورد بعد گفت: من کار خودم را انجام می دهم. اما هیچ امیدی ندارم ، مراقبتهای بعد از عمل بسیار مهم است. مراقب این دوستت باش. عمل تمام شد یادم هست حدود ۴۰ عدد گاز استریل را با بتادین آغشته کردند و روی محل زخم گذاشتم و پانسمان کردم .دایرهای به قطر حدود ۲۵ سانت، روی کمر او متلاشی بود. روز بعد دوباره به محمدحسن سر زدم حالش کمی بهتر بود، خلاصه روز به روز حالش بهتر شد . یادمه روز آخر اسفند حسابی براش وقت گذاشتم، گفتم فردا روز اول عید است مردم و بستگان شما به بیمارستان و ملاقات مجروحین میآیند. بگذار حسابی تر و تمیز بشیم همینطور که مشغول بودم و او هم روی شکم خوابیده بود به من گفت می خواهم به خاطر تشکر از زحماتی که برای من کشیدی یک ماجرای عجیب رو برات تعریف کنم. گفتم بگو میشنوم، فکر کردم می خواهد از حال و هوای رزمندگان و جبهه تعریف کنه. ماجرایی را برایم گفت که بعد از سالها هنوز هم وقتی به آن فکر میکنم حال و هوایم عوض میشه.
⭕ادامه ماجرا ...
💠محمد حسن بی مقدمه گفت: اثر انفجار را روی کمر من دیدی؟ من با این انفجار شهید شدم، روح به طور کامل از بدنم خارج شد و من بیرون از بدنم ایستادم و به خودم نگاه می کردم یک دفعه دیدم که دو ملک در کنار من ایستادند. به من گفتند: از هیچ چیزی نگران و ناراحت نباش تو در راه خداوند شهید شده و اکنون راهی بهشت الهی خواهی شد. همراه با آن دو ملک به سمت آسمان ها پرواز کردیم در حالی که بدن من همینطور پشت خاکریز افتاده بود . در راه همین طور به من امید می دادند و می گفتند نگران هیچ چیزی نباش خداوند مقام بسیار والایی را در بهشت برزخی برای شما و بقیه شهدا آماده کرده.
در راه برخی رفقایم را که شهید شده بودند میدیدم آنها هم به آسمان می رفتند کمی بعد به جایی رسیدیم که دو ملک دیگر منتظر من بودند دو ملک قبلی گفتند اینجا آسمان اول تمام می شود شما با این ملائک راهی آسمان دوم میشوی از احترامی که به ملائک آسمان دوم گذاشته شد فهمیدم، ملائک آسمان دوم از لحاظ رتبه و مقام از ملائکه آسمان اول برترند. آن دو ملک هم حسابی مرا تحویل گرفتند و به من امید دادند که لحظاتی دیگر وارد بهشت برزخی خواهی شد و هر زمان که بخواهی می توانی به دیدار اهل بیت علیه السلام بروی. بعد من را تحویل ملائکه آسمان سوم دادند همین طور ادامه داشت تا این که مرا تحویل ملائک آسمان هفتم دادند، کاملا مشخص بود که ملائکه آسمان هفتم از ملائک آسمان ششم برترند. بلافاصله نگاهم به
بهشت افتاد نمی دانید چقدر زیبا بود از هر نعمتی بهترین هایش در آنجا بود. یکباره دیدم که هر دو برادرم در بهشت منتظر من هستند فهمیدم که هر دوی آنها شهید شدهاند. چون قبلاً به ما گفته بودند که آنها اسیر هستند .خواستم وارد بهشت بشوم که ملائک آسمان هفتم با کمی ناراحتی گفتند : این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست و در مقام بهشتی او تاثیر دارد او را برگردانید تا با رضایت پدرش برگردد. تا این حرف را زدند، ملائک آسمان ششم گفتند چشم ...
یکباره روح به جسم من برگشت تمام بدنم درد میکرد. من را در میان شهدا قرار داده بودند. اما یک نفر متوجه زندهبودن من شد و مرا به بیمارستان منتقل کردند و از آنجا راهی اصفهان شدیم . حالا هم فقط یک کار دارم، من بهشت و جایگاه بهشتی خودم را دیدم. .حتی یک لحظه هم نمی توانم دنیا را تحمل کنم فقط آمدهام رضایت پدرم را جلب کنم و برگردم. او میگفت و من مات و متحیر گوش میکردم.
روز بعد پدرش حاج عبدالخالق به ملاقات او آمد، پیرمردی بسیار نورانی و معنوی، میخواستم ببینم ماجرا چه می شود وقتی پدر و پسر خلوت کردند ، شنیدم که محمدحسن گفت: پدر شما راضی به شهادت من نیستی؟ پدر خیلی قاطع گفت: خیر.
محمد حسن گفت: مگه من چه فرقی با برادرهایم دارم آنها الان در بهشت هستند و من اینجا.
پدر گفت: اون ها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری من در این سن نمی توانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم .از اینجا به بعد رو متوجه نشدم که محمدحسن برای پدرش چه گفت، اما ساعتی بعد وقتی پدرش بیرون رفت و من وارد اتاق شدم محمد حسن خیلی خوشحال بود گفتم چه شده گفت: پدرم راضی شد انشاالله می روم آنجایی که باید بروم.من برخی شبها توی بیمارستان کنارش می نشستم برای من از بهشت می گفت، از همان جایی که برای چند لحظه مشاهده کرده بود، می گفت: با هیچ چیزی در این دنیا نمی توانم آنجا را مقایسه کنم. زخمهایش روز به روز بهتر میشد، دو سه ماه بعد ، از بیمارستان مرخص شد شنیدم بلافاصله راهی جبهه شده.
💠چند روزی از اعزام نگذشته بود که برای سر زدن به خانواده راهی شهرضا شدم، رفقایم گفتن امروز مراسم تشییع شهید داریم. پرسیدم کی شهید شده؟
گفتند:محمد حسن کاظمینی. جا خوردم و گفتم این که یک هفته نیست راهی جبهه شده! به محل تشییع شهدا رفتم درب تابوت را باز کردم محمد حسن، نورانی تر از همیشه گویی آرام خوابیده بود. یکی از رفقا به من گفت: بلند شو که پدرش داره میاد. دوست من گفت: خدا به داد ما برسه ممکنه حاجی سر همه ما داد بزنه دو تا پسرش مفقود شده و سومی هم شهید شد. من گوشه ای ایستادم. پدر بالای سر تابوت پسر آمد و با پسرش کمی صحبت کرد ، بعد گفت: پسرم بهشت گوارای وجودت دو سال بعد جنگ تمام شد و اُسرای ایرانی آمدند اما اثری از برادران محمدحسن نبود. با شروع تفحص پیکر دو برادر محمد حسن هم پیدا شد و برگشت، و در کنار برادرشان و در جوار مزار حاج ابراهیم همت در گلزار شهدای شهرضا آرام گرفتند.
هدیه به روح بزرگ محمد حسن و دو برادر شهیدش صلوات🌹
@GOOLLEYAS
#تلنگــرانــہ✨
آیٺ الله جـاودان مےفرمـودند✨:↓
°•اگہ کسے در جنگ
#شهیدبشہ یڪبار شهـید شده
اما کسے اگہ
با هواےِ نفـس خودش مبارزه کند هرروز شهید میشود.
@GOOLLEYAS
سالروز آغاز سی ودومین سال زعامت و ولایت امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای حفظ الله مبارک باد
امروزه مردمى روى زمين وجود دارد كه ولايت سيد و اولاد حضرت زهراء سلام الله عليها را برخود پذيرفته اند🌹 و گوش به فرمان آنان تا پاى جان ايستاده اند...
سيد على خامنه اى(رهبر ايران) سيد حسن نصرالله(رهبر لبنان) سيد على سيستانى(رهبر عراق) سيد عبدالملك حوثى(رهبر يمن)
ومردم همچنان منتظر سيدِ اصلى ميمانند تا خداوند اورا باز بفرستد...🍀
الهم عجل لوليك الفرج
┅┄🍃┄┄💕💕┄┄🍃┄┅
@GOOLLEYAS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تبدیل آمریکا به سوریه
هر آمریکایی یک اسلحه داره 😳
✍ درسته که #ایلومیناتی این رو راه انداخته اما کنترل از دستش خارج میشه و همانطور که قبلا گفتیم اسرائیل وقتی نابود میشه که آمریکا درگیر جنگ داخلی خودش میشه و نمی تونه به اسرائیل کمک کنه
➖➖➖➖
⏰ @shomareshmakooszohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺بالاخره بزرگان هالیوود راجع به حضرت علی (ع) یک فیلم باشکوه و زیبا ساختند که هنوز اکران نشده و کسی آن را ندیده است! قسمت هایی از این فیلم بیرون آمده که دیدنش را به تمام شما ایرانیان توصیه می کنم! صحبتهای انتهایی کلیپ را باید با طلا نوشت، آنجا که می گوید #علی متعلق به یک دین و ملت نیست، او متعلق به تمام بشریت است👆 به نظرتون هدفشان از ساخت این فیلمها چیه؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دامن کشان رفتی ... دلم زیر و رو شد
محمود کریمی
شب زیارتی ارباب التماس دعا
برای اموات من حقیر فاتحه ای قرائت کنید
با تلاش رزمندگان سایبری انقلاب؛
کانال تلگرامی معاند «راسویاب» از دسترس خارج شد
با تلاش رزمندگان سایبری انقلاب، کانال تلگرامی معاند «راسویاب» از دسترس خارج شد.
تاریخ انتشار: ۱۵:۴۹ - چهارشنبه ۱۳۹۹/۰۳/۱۴
به گزارش صاحب نیوز؛ این کانال تلگرامی در نشر اکاذیب و ترور و تخریب شخصیتها و فعالان انقلابی، حمایت از تروریستها و منافقین کشور محسوب میشد که مورد حمایت سرویسهای امنیتی برخی کشورهای غربی و منطقه بود.
@GOOLLEYAS
هدایت شده از کانال گزیده ی خبرها
تصویر ماهوارهای از جنگلهای در حال سوختن ایران
🔹این تصویر غمانگیز نشاندهنده پراکندگی آتشسوزیهای اخیر در جنگلهای ایران در ۱۳ خرداد است./همشهری
#گزیده_ی_خبرها👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1752760323C3dffc8e554
@gozideyekhabarha
هدایت شده از @AntiBBC
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو آمریکا یجوری حقوقت را میدن که تا آخر عمر بی نیاز از هر حقوقی میشی😂
غربگداها اگه خواستید با آزادی بیان و حقوق بشری مانند غربتون ازتون پذیرایی کنیم!شما که خوب غرب را بزک میکردید و میگفتید غرب اونو داره ما نداریم !باید مثل غرب باشیم...و هزاران نوع خود تحقیری دیگه ...خودتون بارها گفتید باید مثل غرب رفتار کرد !ما هم پیشنهاد به مسئولین مربوطه میکنیم مثل غرب بهاشون رفتار کنید!
@AntiBBC
هدایت شده از @AntiBBC
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در جلسه انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری انقلاب چه گذشت؟
@AntiBBC
⚡️وضع امروز آمریکا حاصل "بینش و منش غربی" است که لیبرالیسم ایرانی آن را تنها مسیر توسعه میداند. این جریان هر دورهای به قدرت رسیده، از انقلاب اسلامی فاصله گرفته و تفکر غربی را پیاده کرده است. فرجام این مسیر انحرافی پیش چشم ماست. برای اینکه آمریکا نشویم باید به لیبرالیسم نه بگوییم.
@GOOLLEYAS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش امروز رهبر انقلاب به قتل جورج فلوید
🎥رهبرانقلاب: وقتی انسان به خدا اعتماد کند سرنوشت دشمنان همین میشود که امروز در آمریکا میبینید
🔸وضع امروز آمریکا چیز جدیدی نیست و بروز واقعیتهایی است که تاکنون مخفی نگه داشته میشد.
🔸 اینکه یک پلیس آمریکایی پای خود را روی گردن یک سیاه پوست فشار دهد تا جان دهد چیز جدیدی نیست تاکنون با همه مردم دنیا این کار را میکردند.
🔸شعار «نمیتوانم نفس بکشم» حرف دل همه ملتهایی است که آمریکا به آنها ظلم کرده است.
یاران انقلاب بگوش باشید وبهوش
با توجه به اعترافات روح الله زم و استخراج داده ها و اطلاعات بسیار با ارزش و دقیق و مستند از تلفن همراه و لپ تاپ این عنصر خائن و مرتبط با سرویس های جاسوسی دشمن و احتمال انتشار قریب الوقوع آن در ساعات آینده، پیش بینی می کنیم جریانات فاسد و خائن نفوذی برای پرت کردن حواس ها از این خیانت و جنایت تاریخی، فتنه عمیقی در کشور ایجاد کنند. تقویم روزهای آینده را نگاه می کنیم و فتنه را در نطفه خفه خواهیم کرد قبل از آنکه روباهان و شغالان از غارهای خود خارج شوند!
بالاخره جیغشانـ درآمد !
کجارانشانه_رفته اند !؟ انقلابی که سید ابراهیم در قوه قضائیه براه انداخته کار بسیار پرخطری است !
☝🏼حالا آهسته آهسته خطرهای آن برملا می شود !
▪ریشه عصبانیت این روزهای دولتمردان را باید در جای دیگری غیر از آنچه نشان می دهند جستجو کرد !
▪دردشان برجام و fatf و رفراندام و ... نیست !
▪خودشان هم می دانند که اگر همین حالا در هر موضوعی رفراندم برگزار شود با اختلاف بسیار زیاد بازی را باخته اند !
▪دردشان آنجاست که ابراهیم رئیسی قواعد بازی اینها را برهم زده !
▪دولت و مجلس دستشان بود و قوه قضائیه هم مصلحت اندیش و خنثی !
▪حالا اوضاع به کلی عوض شده !
👈🏽رئیسی به اردوگاه دزدان گردن کلفت ویقه سفیدهای متظاهر شبیخون زده و دست بردارهم نیست !
👈زندانی شدن حسین فریدون ضربه هولناکی بر حسن روحانی وارد کرده هرچند سعی می کند به روی خودش نیاورد !
👈داماد شریعتمداری که روانه زندان شد همه فهمیدند که رئیسی اهل مماشات با دزدان بیت المال نیست !
👈پرونده مهدی جهانگیری هم عنقریب رسیدگی خواهد شد و جیغ های این روزهای اسحاق بی دلیل نیست !
👈محاکمه شبنم نعمت زاده دردسرهای زیادی را برای باند قدرت و ثروت بوجود آورده !
👈سیف و عراقچی و تعداد دیگری از مدیران بانکی همین حالا درگیر پرونده سنگین ارزی هستند !
👈خودروسازها هرکدام به اتهامی در نوبت محاکمه هستند !
👈رئیسی با شیب ملایم وارد گمرکات شده وهمانجا دادگاه ویژه برپا کرده و برای این این گلوگاه فساد خط و نشان کشیده !
👈خصوصی سازیهای ناعادلانه را به چالش کشیده !
👈او با شمشیر عدالت به جان علفهای هرز اقتصاد افتاده !
👈پرونده های دیگری هم در نویت رسیدگی است که یک سر آن به دستگاههای دولتی مرتبط است !
😊و حالا روح ... زم با آمدنیوزش قوز بالا قوز شده !
▪به دولتی ها حق بدهید به رهبری دروغ ببندند !
▪به آنها حق بدهید ماجرای حیف و میل ۱۸ میلیارد دلار زبان بسته را فرافکنی کنند و به گردن دیگران بیاندازند !
▪به آنها حق بدهید جلسه هیئت دولت را با نشان دادن چنگ و دندان تبدیل به میدان جنگ کنند !
▪به آنها حق بدهید تعطیل شدن مملکت را به گردن دیگران بیاندازند !
✋🏻این تازه اول ماجراست !
▪اوضاع از این هم سخت تر می شود !
▪روحانی راست گفت که اگر دست به برادرش بزنید #جنگ براه می اندازد !
▪حالا جنگ براه افتاده !
☝🏼اما نگران نباشید !
🙏🏻 برخدا توکل کنید که او طرف حق است !
▪ان شاالله اینجا برای مفسدان گردن کلفت #ایستگاه آخر است !
▪ دوران بزن درروهای عده ای مفسد رخنه کرده در دستگاههای دولتی بسر آمده !
▪قرار نیست این قصه پرغصه برای ملت ادامه داشته باشد !
☄رئیسی با لشکری از #قاضیان سلیم النفس آمده تا ریشه فساد دولتی را بخشکاند !
☄او امروز به شدت نیاز به حمایت مردم دارد !
☄ویقینا این حمایت بدون هزینه نخواهد بود
لطفا انتشار حداکثری در حمایت از دستگاه قضا ... #یاعلی مدد
@GOOLLEYAS
🌹زنده شدن مفسر بزرگ قرآن داخل قبر
✅ قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند.
صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر مي شد. جسد شيخ طبرسي را از تابوت بيرون آوردندو داخل قبر گذاشتند. قطب الدين راوندي وارد قبر شد. جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند.
سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند.
پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود; پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد اما هيچ كس متوجه حركت آن نشد! كارگران با بيلهايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند. آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود. مردم به نوبت فاتحه مي خواندند و بعد از آنجامي رفتند.
شب هنگام هيچ كس در قبرستان نبود.
شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود.
اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود.
بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار مي داد. ناله اي كرد. دست راستش زيربدنش مانده بود. دست چپش را بالا برد. نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد. با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد. كم كم چشمش به تاريكي عادت مي كرد. بدنش در پارچه اي سفيد رنگ پوشيده بود.
آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك مي كرد. آخرين بار حالش هنگام تدريس به هم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود. اينجا قبر بود! او رابه خاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام مي شد و شيخ طبرسي صداي خس خس سينه اش را مي شنيد. چه مرگ دردناكي انتظار او را مي كشيد. ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود. آيا خدا مي خواست امتحانش كند؟
چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت. سالهاي كودكي اش را به ياد آورد واقامتش در مشهد رضا را. پدرش «حسن بن فضل » خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد.
از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشت. سالها پشت سر هم گذشتند. به سرعت برق و باد! شش سال پيش زماني كه 54 ساله بود; سادات آل زباره او را به سبزوار دعوت كردند. آنها با او نسبت فاميلي داشتند. دعوتشان را پذيرفت و به سبزوار رفت. مديريت مدرسه دروازه عراق را پذيرفت و مشغول آموزش طلاب گرديد وسرانجام هم زنده به گور شد! چشمانش را باز كرد. چه سرنوشت شومي برايش ورق خورده بود. ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت. نفس كشيدن برايش مشكل شده بود. هر بارهواي داخل گور را به درون ريه هايش مي كشيد; سوزش كشنده اي تمام قفسه سينه اش رافرا مي گرفت. آن فضاي محدود دم كرده بود و دانه هاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود. در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاد. از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد. چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آل زباره نيزانجام چنين كاري را از او خواستار شده بود. هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند; كاري برايش پيش آمده بود. شيخ طبرسي وجود خدارا در نزديكي خودش احساس مي كرد. مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديك تر است؟ به آرامي با خودش زمزمه كرد:
خدايا اگر نجات پيدا كنم; تفسيري بر قرآن تو خواهم نوشت. مرا از اين تنگنانجات بده تا عمرم را صرف انجام اين كار كنم.
شيخ طبرسي در حال خفه شدن بود.
پنجه هايش را در پارچه كفن فرو برد و غلت خورد. صورتش متورم شده بود.
ت كفن دزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ شد. بيلي در دست داشت. به سمت قبرشيخ طبرسي رفت.
بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت. قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نمي رسيد. پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد. وقتي به سنگهاي لحد رسيد; يكي از آنها را برداشت.
صورت شيخ طبرسي نمايان شد.
نسيم خنكي گونه هاي شيخ را نوازش داد. چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده مي خواست از آنجا فرار كند اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت.
صبر كن جوان! نترس من روح نيستم. سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مرده ام مرا به خاك سپردند. داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي....
آیامرا میشناسی؟
بله مي ... شناسم! شما شيخ ط...طبرسي هستيد. امروز تشييع جنازه تان بود. دلم مي خواست ... دلم مي خواست زودتر شب شود و بيايم كفن شما را بدزدم! به من كمك كن از اينجا بيرون بيايم. چشمانم سياهي مي رود. بدنم قدرت حركت ندارد.
كفن دزد جوان سنگها را بيرون ريخت; پايين رفت و بدن كفن پوش شيخ طبرسي رابيرون آورد. در گوشه اي خواباند و بندهاي كفن را باز كرد و آن را به كناري انداخت.
مرا به خانه ام برسان. همه چيز به تو مي دهم. از اين كار هم دست بردار.
كفن دزد جوان لبخند زد و بدون آنكه چيزي بگويد شيخ را كول گرفت و به راه افتاد.
شيخ طبرسي به كفن اشاره كرد و گفت:
آن را هم بردار. به رسم يادگاري! به خاطر زحمتي كه كشيده اي جوان ب
ه سمت كفن رفت. خم شد و آن را برداشت.
خيلي وقت است به اين كار مشغولي؟
بله جناب شيخ. چندين سال است عادت كرده ام در اين شهر مرگ و مير زياد است.
اگر روزي مرده اي را در يكي از قبرستانهاي اين شهر خاك كنند و من شب كفنش راندزدم آن شب خوابم نمي برد. كفن ها را به بازار مشهد رضا مي برم و مي فروشم.
از اين كار توبه كن، خدا از سر تقصيراتت مي گذرد.
آن دو از قبرستان خارج شدند. جوان پرسيد:
از كدام طرف بروم؟
برو محله مسجد جامع، من همسايه محمد بن يحيي هستم.
جوان به راه خود ادامه داد. شيخ طبرسي نگاهش را به آسمان و ستاره هاي بيشمارآن دوخته بودوخدارا شکر میگفت.
علامه طبرسی با کمک خداوند نذرش را ادا کرد و کتاب گرانبهای تفسیر مجمع البیان رانوشت
🔹نشر_صدقه_جاریه هست🔷
💠مرز بین شرافت و بی شرفی
چقدر فاصله است میان این دو نفر. شهرام جزایری برای فرار از کشور خود را افغانستانی جا میزند و شهید مصطفی صدرزاده برای مبارزه با داعش و حفاظت از کشور و ناموسش خود را یک افغانستانی جا میزند و دست آخر تاسوعای 94 در سوریه به شهادت میرسد . مرز بین شرافت و بی شرفی همین تصویر است
@GOOLLEYAS
بهش گفتن آقا ابراهیم چرا جبهه رو ول نمیکنی بیای دیدار امام خمینی؟ گفت ما امام رو برای اطاعت میخوایم نه برای تماشا
#خمینی_زنده_است
#امام_خامنهای
@GOOLLEYAS