🍃🌹لَـیـْلـَةُ الـرَّغـائـِبـــ ( شـبــ آرزوهـــا )🌹🍃
♦️از جمله شبهای بزرگ و با عظمت ماه رجب شب جمعه اول این ماه است.معروف به لیلة الرغائب، اعمال مخصوصی در این شب ذکر شده که به واسطه آن اعمال برکات و پاداش فراوان بر انسان سرازیر میشود. رغائب جمع رغیبه است به معنی «امرٌ مرغوب فیه عکاء کثیر» یعنی شبی که در آن عطاها و مواهب فراوان بدست می آید در حدیث است شب جمعه اول این ماه احیاء و بیداری و نیایش فضیلت ویژه دارد و موجب دستیابی به عطایای ارزشمند حضرت پروردگار است.
♦️در حدیث است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ملائکه این شب را به این نام نهادند و محدثان در کتابهای دعا نمازی با کیفیت مخصوصی در این شب ذکر کرده اند که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هر کس این نماز را در این شب انجام دهد ثواب این نماز به نیکوترین صورت با روی خندان و درخشان و با زبانی فصیح در شب اول قبر در حضور این فرد ظاهر شود و به او می گوید: ای دوست من مژده می دهم تو را که از هر شدّت و سختی نجات یافتی، نمازگزار میگوید: تو کیستی که من تاکنون چنین صورتی زیبا با چنین جلوه ای ندیدم و سخنی شیرینتر از کلام تو نشنیده ام و بویی بهتر از بوی تو نبوئیدم در پاسخ میگوید: من همان نماز لیلة الرغائبم که شما انجام دادی. امشب آمده ام نزدت باشم تا حق را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود من در عرصه قیامت سایه بر سر تو خواهم افکند پس خوشحال باش که خیر از تو معدوم نخواهد شد.
@GOOLLEYAS
♦️کیفیت اعمال لیلة الرغائب
➖روز پنج شنبه اول آن ماه روزه گرفته شود.
➖چون شب جمعه شد مابین نماز مغرب و عشاء دوازده ركعت نماز اقامه شود كه هر دو ركعت به یك سلام ختم می شود و در هر ركعت یك مرتبه سوره حمد، سه مرتبه سوره قدر، دوازده مرتبه سوره توحید خوانده شود. و چون دوازده ركعت به اتمام رسید، هفتاد بار ذكر اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله گفته شود. پس از آن در سجده هفتاد بار ذكر سبوح قدوس رب الملائكة والروح گفته شود. پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذكر رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انك انت العلی الاعظم گفته شود. دوباره به سجده رفته و هفتاد مرتبه ذكر سبوح قدوس رب الملائكة والروح گفته شود. در اینجا می توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود. ان شاء الله به استجابت می رسد.
📚الإقبال بالأعمال الحسنة (طبع جديد)، ج3، ص 186
1_824439404.mp3
11.06M
#کارگاه_انصاف ۱۵
▪️بیانصافترین انسانها، کسانی هستند که در حق خودشان بیانصافی میکنند.
- و کسانی که در حق خودشان، انصاف را رعایت نمیکنند؛ قطعاً نمیتوانند در حقّ دیگران انصاف را رعایت کنند.
- من، شما، ایشان و .... حتماً در حق خودمان، بی انصافی کردهایم و میکنیم!
💥 چگونه؟
#استاد_شجاعی 🎤
@GOOLLEYAS
هدایت شده از گل یاس
1_841347829.mp3
11.7M
#کارگاه_انصاف ۱۶
▪️هرجا انصاف کنار رفت ؛
حتماً #ظلم وارد میشود ...
✖️و محال است کسی به ظلم مبتلا باشد؛
و بتواند آرامش و نشاطِ ناشی از سلامت روح را درک کند!
- مکانسیم تأثیرگذاری ظلم بر نفس انسان چگونه است؟
#استاد_شجاعی 🎤
@GOOLLEYAS
هدایت شده از گل یاس
1_841375804.mp3
11.3M
#کارگاه_انصاف ۱۷
▪️انسانها همیشه؛
بزرگترین بیانصافیها را در حق خودشان مرتکب میشوند!
جنایتی که گاهی به سقطِ روح، در بستر جسم، میانجامد 🔥...
#استاد_شجاعی 🎤
@GOOLLEYAS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب #لیلة_الرغائب ؛
همهی خواستهها و آرزوهایت را بخواه!
ثروت، تجارت، پول، فرزند، مسکن و ...
هیچ اشکالی ندارد!
ـ فقط باید یادبگیری چگونه دعا کنی؛
که به اجابت نزدیک تر شود!
#لیلة_الرغائب
@GOOLLEYAS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻شعار مرگ بر روحانی باید محکوم بشه اما توهین به رهبری ومردم آزاد...‼️
@GOOLLEYAS
🛑ضرورت انجام اعمال مستحب برای چیست؟
✨عارف بالله مرحوم دولابی:
♻️بعضی سالها میشد که مزرعهی اصلی ما آفت میخورد و تمام محصولمان از بین میرفت.
🌴اما ما یک قطعه زمین کوچک هم جای دیگری کاشته بودیم، به اصطلاح کنارهکاری، و اصلاًَ آن را به حساب نمیآوردیم...
💥امّا واقعا همهی خرج سالمان را همان کنارهکاری تأمین میکرد و جبران همهی خسارت مزرعهی اصلی را هم میکرد.
🌼خوب است مؤمن در کنار عبادات و اعمال واجبش یک عمل مستحب، هر چند هم که کوچک باشد، به طور خصوصی برای خودش قرار بگذارد،
🍃 مثل دستگیری از یک خانوادهی فقیر یا سرپرستی یتیم و چه بسا فردای قیامت همین کنارهکاری باعث نجات انسان شود...
♦️اعمال خوب را به جا آورید، هر چند به نظر کوچک باشند.
🔷در امور اخروی کارهای کوچک را هم کوچک نشمارید و از دست ندهید. امور اخروی اصلاً کوچک و بزرگ ندارد؛ کوچکش هم بزرگ است.
📘مصباح الهدی،تألیف استاد مهدی طیّب
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃@GOOLLEYAS
🌻🌷🌱🌹🌿💐🌸🌴
باب الحوائج ؛ امام موس ی بن جعفر الکاظم سلام الله علیهما :
رَجَبٌ شَهرٌ عَظيمٌ يُضاعِفُ اللّهُ فيهِ الحَسَناتِ ويَمحُو فيهِ السَّيِّئاتِ، مَن صامَ يَوماً مِن رَجَبٍ تَباعَدَت عَنهُ النّارُ مَسيرَةَ سَنَةٍ، ومَن صامَ ثَلاثَةَ أَيّامٍ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ.
رجب، ماه بزرگی است که خداوند، [پاداش] نیکیها را در آن، دو چندان و زشتیها را در آن، محو میکند. هر کس یک روز از رجب را روزه بگیرد، آتش [دوزخ] به فاصلۀ یک سال راه از او دور میشود و هر کس سه روز را روزه بگیرد، بهشت برایش واجب میشود.
كتاب من لا يحضره الفقيه
ج ۲ ص ۹۲
🌻🌷🌱🌹🌿💐🌸🌴@GOOLLEYAS
*لیله الرغائب :*
"لیله الرغائب" یعنی شما همان طور که آرزو دارید زندگی کتید. برویم بسمت این که آرزوهای بلند نداشته باشیم. این شب، "لیله الامال" نیست. *سوره زخرف* به ما می آموزد که باید رغبت ایجاد کنیم.
می آموزد که با *اسراف،* رغبت و ذائقه انسان خراب می شود. رغبت های مان دیگر آخرتی نمی شود، توحیدی نمی شود.
"لیله الرغائب" ، شب اصلاح رغبت هاست.
در این شب برای خدا چرتکه نیندازیم که چه چیزهایی می خواهیم. قرار نیست "آمال" مان را بیان کنیم چون "لیله الامال" نیست.
این شب، شب اصلاح گرایش ها به سمت ولی الهی است. به حدی که حاضر نباشیم از کنار او تکان بخوریم.
#استاد_اخوت
#سوره_مبارکه_زخرف
#ماه_مبارک_رجب
@GOOLLEYAS
گل یاس
✍🏻سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی 👈قسمت 4️⃣ همینطور که در خیابان های تاریک راه میرفتیم، به مادرم گفت
✍🏻سرگذشت_واقعی #شهیده_زینب_کمائی
👈قسمت 5️⃣
🌹وجیهه گفت: اول به بیمارستان عیسی بن مریم برویم.زینب چند روز پیش با یکی از مجروحین این بیمارستان مصاحبه کرد و صدای آن مجروح را روی نوار ضبط کرد و بعد، نوار را سر صف برای بچه ها گذاشت. آن مجروح سفارش های زیادی درباره ی نماز و حجاب و درس خواندن و کمک به جبهه ها کرده بود که همه ی ما سر صف به حرف های او گوش کردیم. تازه زینب بعضی از حرف های آن مجروح را روی روزنامه دیواری نوشت تا بچه ها بخوانند. وجیهه راست می گفت.مجروحی به اسم عطا االله نریمانی، یک مقاله درباره ی خواهران زینبی داده بود و زینب سر صف آن مقاله را خوانده بودو نوار صدای مجروح را هم برای هم کلاسی هایش گذاشته بود.
ما تصمیم گرفتیم اول به بیمارستان عیسی بن مریم برویم. ماشین هرچه میرفت به اصفهان نمیرسیدیم. چقدر این راه طولانی شده بود! من هراسان بودم و هیچ کاری از دستم برنمی آمد. خدا خدا میکردم که زودتر به اصفهان برسیم.وقتی به اصفهان رسیدیم، اول به بیمارستان عیسی بن مریم رفتیم. دیروقت بود و نگهبان های بیمارستان جلوی ما را گرفتند. من با گریه و زاری ماجرای گم شدن دخترم را گفتم و داخل بیمارستان شدیم.
اول دلم نیامد که سراغ ارژانس بروم. به هوای اینکه شاید زینب به ملاقات مجروحان رفته باشد، به بخش مجروحین جنگی رفتم و همه ی اتاق ها را یکی یکی گشتم.مادرم و بچه ها در راهرو منتظر بودند.وقتی در بخش، زینب را پیدا نکردم، به وجیهه به ارژانس رفتم و مشخصات زینب را به مسئول اورژانس دادم. دختری چهارده ساله، خیلی لاغر، سفیدرو و با چشمهای مشکی، قد متوسط و با چادر مشکی، روسری سورمه ای رنگ و مانتو و شلوار ساده. مسئول اورژانس گفت: امشب مجروح تصادفی با این مشخصات نداشتیم.
اورژانس بیمارستان شلوغ بود و روی تخت های اورژانس، مریض های بد حالی بودند که آه و ناله شان به هوا بود.چند مجروح تصادفی هم با سرو کله ی خونی آورده بودند. پیش خودم گفتم: خدا به داد دل مادرهایتان برسد که خبر ندارند با این وضع اینجا افتاده اید. آنها هم مثل بجه های من بودند، اما پیش خودم آرزو کردم که ای کاش زینب هم مثل این ها الان روی یکی از تخت ها بود. فکر اینکه نمی دانستم زینب کجاست، دیوانه ام میکرد.
از بیمارستان عیسی بن مریم خارج شدیم. شب از نیمه گذشته بود.سپورهای شهرداری، جاروهای بلندشان را به زمین می کشیدند و تیز صدا میداد.آن شب یک ماشین دربست کرده بودیم تا بتوانیم به همه ی بیمارستان ها سربزنیم. توی ماشین نشسته بودیم که شهرام با حالت بچگی اش گفت: مامان، نکند زینب را دزدیده باشند؟ مادرم اورا تکان داد که ادامه ندهد. من انگار آنجا نبودم. فقط جواب دادم: ها، خدا نکند. انگاری با حرف شهرام، زمین زیر پایم تکان خورد.ناخودآگاه فکرم سراغ حرف ها و کارهای زینب رفت. یکدفعه یاد نوشته های روی دفتر زینب افتادم «خانه ی خود را ساختم، اینجا جای من نیست. باید بروم، باید بروم.» خانه ی زینب کجا بود؟ کجا می خواست برود؟
شهلا با ترس گفت: مامان، صبح که به حمام رفتیم، زینب به من گفت: حتما غسل شهادت کن! مادرم با عصبانیت به شهرام و شهلا نهیب زد که «توی این موقعیت، این حرف ها چیست که میزنید؟ جای اینکه مادرتان را دلداری بدهید، بیشتر توی دلش را خالی می کنید.» من باز هم جوابی ندادم، اما فکرم پیش وصیت نامه های زینب بود؛ آن هم دوتا وصیت نامه. یعنی چه؟ تا آن شب همه ی این حرف ها و حرکات برایم عادی بود، اما حالاپشت هرکدام از این ها حرفی و حدیثی بود.
آن شب آنچنان در میان افکار عجیب و غریب گرفتار شده بودم که وجیهه مظفری با رسیدن به یک بیمارستان دیگر، چند بار صدایم کرد تا مرا به خود آورد.
گاهی گیج بودم و گاهی دلم میخواست فریاد بزنم و تا میتوانم توی خیابان های تاریک بدوم و همه ی مردم را خبر کنم که دخترم را گم کرده ام و کمکم کنند تا اورا پیدا کنم. وحشت همه وجودم را گرفته بود؛ از تاریکی، از سکوت، از بیمارستان،از اورژانس. آن شب از همه چیز می ترسیدم. سر زدن ما به بیمارستان ها نتیجه ای نداد. اذان صبح شد، اما ما هنوز سرگردان دور خودمان می چرخیدیم.
آن شب سخت ترین و طولانی ترین شب زندگی من، مادرم و بچه هایم بود. صبح از درد ناچاری به پزشکی قانونی مراجعه کردیم؛ جایی که اسمش هم ترسناک است وتن هر مادری را میلرزاند. اما در آنجا هم رد و نشانی از گمشده ی من نبود. دختر چهارده ساله ی من در اولین روز سال جدید به مسجد رفته و بر نگشته بود. زینب من آن چنان بی نشان شده بود که انگار هیچوقت نبوده است؛ هیچوقت.
دختری که تا بعداز ظهر بغلش میکردم، میبوسیدم، باش حرف میزدم، نگاهش میکردم، آن شب مثل یک خیال شده بود؛ خیالی دور از دسترس....
ادامه دارد....
@GOOLLEYAS
✍ *اگر دنیا، آرزو کردن بلد بود؛*
*حال و روزِ امروزش، این نبود ...*
*دنیای بی امام؛*
*خانهی بی صاحب ، و یا مدرسهای بیمعلّم است که هرچه قدمتش بیشتر میشود، بیثمر بودنش را بیشتر داد میزند!*
*ما برای زندگی به تو، نیاز داریم!*
*#لیلة_الرغائب*
*#اللهم_عجل_لولیک_الفرج*
.
@GOOLLEYAS
🌙 ماه خصوصیها
🌱 ماه رجب ماه خصوصیهاست. ماه رمضان ماه عمومیهاست. کسی که ماه رمضان درِ خداوند متعال برود زیاد هنر نکرده. اما اگر کسی ماه رجب بلند شد و عبادات ماه رمضانش را آغاز کرد، او به صورت ویژه تحویل گرفته میشود.
#ماه_رجب
@GOOLLEYAS
💠 حضرت آیت الله العظمی #جوادی_آملی (دامت برکاته):
🔹 مشکل ما در نقص و نرسیدن به کمال، فراموشی است که از بدترین مصیبت های ماست. کار خوبی را که انجام میدهیم، فراموش نمی کنیم چون آن را بارها بازگو کرده و به آن علاقمندیم؛ ولی چون گناه مرتکب شده را پنهان می کنیم، کم کم از یادمان می رود و در صدد جبران آن نیستیم؛ زیرا انسان آنگاه در صدد جبران نقص است که متذّکر آن نقیصه باشد.
🔹 از این رو به ما گفته اند: اگر کار خیری کردید، آن را فراموش کنید و اگر از شما اشتباهی سر زد، به یاد آن باشید؛ زیرا تذکر خطا وسیله استغفار و سبب انفعال است ولی یادآوری کار خیر، زمینه غرور را فراهم می کند.
📚 مبادی اخلاق در قرآن ص 55
@GOOLLEYAS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
✅ گفتگوی ویژه اخبار قرآنی
📌موضوع:
اعتکاف از رویشهای انقلاب اسلامی
کسب عنوان پایتختی نهج البلاغه برای کاشان
📌 کارشناس: حجت الاسلام مجتبی حسن زاده حافظ قرآن و نهج البلاغه وکارشناس مسائل دینی
📌 فردا ساعت ۱۰ صبح از شبکه قرآن سیما
#کاشان_پایتخت_نهجالبلاغه
@GOOLLEYAS
AUD-20210219-WA0005.mp3
2.09M
🌙ویژه شب #لیلة_الرغائب
✨شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃همین آرزومه
🍃همینه مسیرم
🎤 #محمدحسین_پویانفر
⏯ #استودیویی
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
@GOOLLEYAS
1_844108098.mp3
7.14M
#تلنگری لیلة الرغائب
🌙چرا شبی در اوایل ماه رجب، به اسم شب آرزوها (رغبتها) نام گرفته است؟
#لیلة_الرغائب
#استاد_شجاعی 🎤
@GOOLLEYAS
1_846235381.mp3
6.15M
#تلنگری لیلة الرغائب _۲
💥 اینکه بالا و پایین شدنهای معشوقهای زمینی،
ـ از دست دادنها
ـ یا بدست آوردنهایشان،
توجه قلب ما را چنان مشغول میکند که در برابر آسمان و آزمونهایش، خلع سلاح میشویم و نمیتوانیم نعمتهایمان را ببینیم و قدردانش باشیم؛ یعنی در قلب ما هنوز فسق (بیماری) وجود دارد.
🌟 #لیلة_الرغائب ، درمان #فسق هایمان، و رسیدن به #صدق ، را عاجزانه طلب کنیم.
#استاد_شجاعی 🎤
@GOOLLEYAS
🚨 *مقام معظم رهبری 99/11/19*
اگر میخواهند ایران به تعهدات برجامی برگردد آمریکا بایستی تحریمها را *کلا در عمل لغو کند* و ما بعد راستیآزمایی کنیم و ببینیم که درست تحریمها لغو شده، آنوقت به تعهدات برجامی برمیگردیم.
*حسن روحانی 99/11/29*
اگر آمریکا *به تدریج* هم میخواهد به برجام برگردد، اهلاً و سهلا؛ ما هم قدم مشابه بر میداریم.
*صامدون*
https://chat.whatsapp.com/J0ywHAZRIrNIwNiOvER2nM
🔅#امام_هادی علیه السلام:
✍️ من رَضِيَ عَن نَفسِهِ كَثُرَ السّاخِطونَ عَلَيهِ
🔴 آن كه از خودش راضى شود، ناراضيان از او فراوان شوند.
📚 بحارالانوار، جلد ۶۹، صفحه ۳۱۶
#حدیث نبوی
@GOOLLEYAS
🔆 #پندانه
🔴 مراقب باشید بزرگی اسم مشکلات از پای درتان نیاورد
🔸"مراد،" ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستا ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ رﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ.
🔹ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ غالب ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ آنجاییکه ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ آﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
🔸ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ روستا، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، مراد ﯾﮏ شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ!
🔹مراد ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ.
🔸ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ است!
🔹ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد از او پرسیدند: «برای چه از حال رفتی؟»
🔸مراد گفت: «فکر کردم حیوانی که به من حمله کرده یک سگ است!»
🔹مراد بیچاره ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ یک سگ به او حمله کرده است وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ.
♦️ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ.
@GOOLLEYAS
به نام خدایی که آرزوها را خلق و به مصلحتش برآورده میکند .
جمعه ای با آرزوهای برآورده شده ، قلبی ارام، چشمانی پر از اشک شوق، جمعی شاد و غروبی دل انگیز از عطر ظهور برایتان آرزو دارم . سلام و درودی به شما که چشمانی پر از اشک شوق ظهور، دلتان را شاد خواهد کرد.
صلوات امروز نذر تحقق بزرگترین آرزوی منتظران ظهور.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.🙏🙏🙏
نماز روز جمعه ماه رجب المرجب
از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که هر کس در روز جمعه ماه رجب میان نماز ظهر و عصر چهار رکعت نماز (دو نماز دو رکعتی) بخواند و در هر رکعت پس از سوره «حمد» هفت بار «آیة الکرسی»، پنج بار سوره «توحید» را بخواند و پس از آن ده مرتبه ذکر «استغفر الله الذی لا اله الا هو و اسئله التوبة» را بگوید، خداوند از همان روز تا زمانی که از دنیا برود به ازای هر روز هزار کار نیک برایش می نویسد و ...
الاقبال، ج3، ص200
معاونت تهذیب حوزه علمیه قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) چیذر
✍️سرگذشت واقعی شهیده زینب کمائی
👈قسمت 6️⃣
فصل دوم
نفهمیدم چند دقیقه یا چند ساعت خوابیده ام، ولی در خواب احساس درد و سنگینی می کردم. روز دوم عید سال 1361 بود، اما چه عیدی! زینب راست گفت که عید نداریم. از خواب که بیدار شدم، سرم سنگین بود و تیر میکشید. توی هال و پذیرایی قدم زدم. گلخانه پر از گلدان های گل بود. گلدان هایی که همیشه دیدنشان مرا شاد میکرد و غم دوری بچه هایم را که در جبهه بودند، تسکین میداد. اما آنروز گلهای گلخانه هم مثل من غمگین و افسرده بودند. وحشت گم شدن دخترم حادثه ای نبود که فراموش شود. اول وحشت جنگ و حالا وحشتی بزرگتر از آن.
در طی یکسال و نیمی که از جنگ می گذشت، خانواده ی من روی آرامش را به خود ندیده بود، از یک طرف، دوری از چهار تا از بچه هایم که در جبهه بودند و هر لحظه ممکن بود آن ها را از دست بدهم، از طرف دیگر؛ رفت و آمد بابای بچه ها بین ماهشهر و اصفهان، و حالا هم از همه بدتر، گم شدن دخترم که قابل مقایسه با هیچکدام از آنها نبود. احساس میکردم که گم شدن زینب مرا از پا در آورده است. معنی صبر را فراموش کرده بودم.
پیش از جنگ، با یک حقوق کارگری خوش بودیم. همین که هفت تا بچه ام و شوهرم در کنارم بودند و شب ها سرمان جفت سر هم بود، راضی بودم. همه ی خوشبختی من تماشای بزرگ شدن بچه هایم بود. لعنت به صدام که خانه ی ما را خراب و آواره مان کرد و باعث شد که بچه هایم از من دور شوند.
روز دوم گم شدن زینب، دیگر چاره ای نداشتم، باید به کلانتری میرفتم. همراه با مادرم به کلانتری شاهین شهر رفتم و ماجرای گم شدن زینب را اطلاع دادم. آنها مرا پیش رئیس آگاهی فرستادند. رئیس آگاهی، شخصی به نام آقای عرب بود. وقتی همه ی ماجرا را تعریف کردم، آقای عرب چند دقیقه سکوت کرد و بعد طوری که من وحشت نکنم گفت: مجبورم موضوعی را به شما بگویم. به توجه به اینکه همه ی خانواده ی شما اهل جبهه و جنگ هستید و زینب هم دختر محجبه و فعالی است. احتمال اینکه دست منافقین در کار باشد وجود دارد. آقای عرب گفت: طی سال گذشته موارد زیادی را داشتیم که شرایط شما را داشتند و هدف منافقین قرار گرفتند.
من که تا آن لحظه جرات فکر کردن به چنین چیزی را نداشتم، با اعتراض گفتم: مگر دختر من چند سالش است یا چکاره است که منافقین دنبالش باشند؟ او یک دختر چهارده ساله است که کلاس اول دبیرستان درس میخواند.کاره ای نیست، آزارش هم به کسی نمی رسد. رئیس آگاهی گفت: من هم از خدا میخواهم حدسم اشتباه باشد، اما با شرایط فعلی، امکان این موضوع هست.
اقای عرب پرونده ای تشکیل داد و لیست اسامی همه ی دوستان و آشنایان و جاهایی که رفته بودیم ویا نرفته بودیم را از ما گرفت. او به من قول دا د که با تمام توانش دنبال زینب بگردد.
از آگاهی که به خانه برگشتم، آقای روستا و خانمش آمده بودند. آقای روستا همکار شرکت نفتی بابای بچه ها بود و خانه شان چند کوچه با ما فاصله داشت.خبر گم شدن زینب دهان به دهان گشته بود و آنها برای همدردی و کمک به خانه ی ما آمده بودند. مادرم همه ی اتفاق هایی را که از شب گذشته پیش آمده بود، برای آقای روستا تعریف کرد. مادرم وسط حرف هایش گریه می کرد و می گفت که چه نذرهایی کرده تا زینب صحیح و سالم پیدا شود. آقای روستا به شدت ناراحت شد و نمیدانست چه بگوید که باعث تسلی دل ما شود. او بعد از سکوتی طولانی گفت: از این لحظه به بعد، من در خدمت شما هستم. با ماشین من هرجا که لازم است برویم و دنبال زینب بگردیم...
ادامه دارد.....
@GOOLLEYAS