eitaa logo
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
204 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
428 ویدیو
27 فایل
┄┅┄┅┄፨•.﷽.•፨┄┅┄┅┄ تأسیس‌کانال:97/5/17 |• #خوش‌امدےرفیق☺️•| |• #تودعوت‌شدهٔ‌شهدایے‌🥀•| . . ←بہ‌وقت‌شام‌مےتونست‌بہ‌وقت‌ تهران‌باشہ شرایــط : @sharait_j گوش جان☺️👇🏼 @bi_nam_neshan حرفتو ناشناس بزن🙂❤️ https://harfeto.timefriend.net/149743141
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼 ...💚 ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🍁 ...💚 ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
‏کاش روزی برسد، که به هم مژده دهیم... یوسف فاطمه آمد☺️ دیدی...؟! من سلامش کردم... پاسخم داد امام،😍 پاسخش طوری بود! با خودم زمزمه کردم که امام‌... می‌شناسد مگر این بی سر و بی سامان را؟!🤔 و شنیدم فرمود: تو همانی که «فرج» می‌خواندی... 😭😭😭😭😭😭😭😭 ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🔺تقابل دوگانه‌ی جدید «اسلام و استکبار»؛ پدیده‌ی برجسته‌ی جهان معاصر 🔹پس آ‌نگاه انقلاب ملّت ایران، جهان دوقطبی آن روز را به جهان سه‌قطبی تبدیل کرد و سپس با سقوط و حذف شوروی و اقمارش و پدید آمدن قطبهای جدید قدرت، تقابل دوگانه‌ی جدید «اسلام و استکبار» پدیده‌ی برجسته‌ی جهان معاصر و کانون توجّه جهانیان شد. از سویی نگاه امیدوارانه‌ی ملّتهای زیر ستم و جریانهای آزادی‌خواه جهان و برخی دولتهای مایل به استقلال، و از سویی نگاه کینه‌ورزانه و بدخواهانه‌ی رژیم‌های زورگو و قلدرهای باج‌طلب عالم، بدان دوخته شد. بدین‌گونه مسیر جهان تغییر یافت و زلزله‌ی انقلاب، فرعونهای در بسترِ راحت آرمیده را بیدار کرد؛ دشمنی‌ها با همه‌ی شدّت آغاز شد و اگر نبود قدرت عظیم ایمان و انگیزه‌ی این ملّت و رهبری آسمانی و تأییدشده‌ی امام عظیم‌الشّأن ما، تاب آوردن در برابر آن‌همه خصومت و شقاوت و توطئه و خباثت، امکان‌پذیر نمیشد. «بیانیه گام دوم» ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌟حضرت فاطمه (س): 💠مثلُ الْامامِ مَثَلُ الْکعْبَةِ، اذ تُوْتی وَ لَا تَأْتِی ❇️امام همچون کعبه است که باید به سویش حرکت کنند، نه این که او به جانب مردم رود. 📚عوالم المعارف، ج 11، ص 228 ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🔴به خدا توکل کن 📍ﻗﻞ ﻟَّﻦ ﻳُﺼِﻴﺒَﻨَﺂ ﺇِﻟَّﺎ ﻣَﺎ ﻛَﺘَﺐَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻟَﻨَﺎ ﻫُﻮَ ﻣَﻮْﻟَﺎﻧَﺎ ﻭَﻋَﻠَﻲ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻓَﻠْﻴَﺘَﻮَﻛَّﻞِ ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ (سوره توبه آیه ۵۱) 📍ﺑﮕﻮ: ﻫﺮﮔﺰ ﺟﺰ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﻣﻘﺮّﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﻴﺪ. ﺍﻭ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﻮﻛّﻞ ﻛﻨﻨﺪ.✳️✳️✳️ 📍 ﺭﻫﺒﺮ ﻭ ﺍﻣّﺖ ﺩﺭ ﻏﻢ ﻭ ﺷﺎﺩی ﺷﺮﻳﻚ ﻫﻤﻨﺪ.«ﻳﺼﻴﺒﻨﺎ» ﻣﺎ ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺑﻪ ﺗﻜﻠﻴﻔﻴﻢ، ﻧﻪ ﺿﺎﻣﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ. ﺟﻬﺎﺩ می ﻛﻨﻴﻢ، ﻭلی ﻣﻘﺪّﺭﺍﺕ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ. ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻭﺍقعی حتی سختی ﻫﺎی ﺟﺒﻬﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺍﺳﺘﺎی ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻭ ﻣﺼﺎﻟﺢ ﺧﻮﺩ مب ﺑﻴﻨﻨﺪ. ﻣﻘﺪّﺭﺍﺕ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍی ﻣﺆﻣﻦ ﻣﻘﺪّﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﺧﻴﺮ ﺍﺳﺖ، ﭼﻮﻥ ﻣﻮلی ﺑﺮﺍی ﺑﻨﺪﻩ ﺍﺵ، ﺑﺪ نمی ﻧﻮﻳﺴﺪ. ﻣﺆﻣﻦ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺤﺖ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﺧﺪﺍ می ﺩﺍﻧﺪ. ﺑﺎﻟﺎﺗﺮﻳﻦ ﺩﺭﺟﻪی ﺗﻮﺣﻴﺪ، ﺣﺮﻛﺖ ﺩﺭ ﻣﺪﺍﺭ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍلهی ﻭ ﺳﭙﺮﺩﻥ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍی ﺣﻜﻴﻢ ﺍﺳﺖ. ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻜﻴﻪ ﻛﺮﺩ. ﺷﺮﻁ ﺍﻳﻤﺎﻥ، ﺗﻮﻛّﻞ ﺑﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ.✴️✴️✴️ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🔺 بندگی خدا ⭕️ آیت الله بهجت ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🍃به نام خدا به یاد خدا و برای خدا 🌹 سلام بر رهروان 💟 25تیرماه سالروز ضربت خوردن ♥️ بسیاااار نزدیک ... ✨شهدا بهترین قهرمان و الگو هستن برای نسل امروز :) بیایید یه نیت قشنگ کنیم🌸و حداقل 5 نفر با 💓 آشنا کنیم. هم در فضای مجازی و هم در فضای حقیقی ☺️ همونطور که می‌دونین اگه تنها یک قدم برای شهدا🌷برداریم؛ شهدا هزاران هزار برابر جبران می‌کنن 💕 پس بسم الله ... ✋ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
❤️...رمان...❤️ #از_روزی_که_رفتی #قسمت78 از جایش بلند شد، سرش گیج رفت. روی تخت نشست... صدای زنگ دَ
❤️...رمان...❤️ رها که زنگ در خانه را زد، آیه چشمانش سرخ بود. رها و صدرا وارد خانه شدند. بعد از تعارفات معمول رها پرسید: از کی میای سرکار؟ جات خالیه! _میخواستم بیام، اما اتفاقی افتاده که یهکم درگیرم کرده! صدرا: چی شده؟ کمکی از دست ما برمیاد؟ حاج علی آهی کشید: _صاحبخونه جوابش کرده، دنبال خونهایم! رها دستش را روی دهانش گذاشت: _خدای من... هنوز که 6 ماه از قراردادتون مونده! چای بهارنارنج را به لب برد: _میگه شوهرت مُرده، زنم راضی نیست، منم گفتم بلند میشم. _قانوناً نمیتونه این کارو بکنه! میخواید ازش شکایت کنید؟ من میتونم کاراشو انجام بدم! آیه لیوان را روی میز گذاشت: _مهم نیست! وقتی زنش راضی نیست، یعنی شَک داره! نمیخوام باعث آشُفته شدن زندگی یه خانواده بشم؛ به قول مَهدی "هیچی مهمتر از حفظِ یک خانواده نیست." صدرا: حالا جایی رو پیدا کردید؟ حاج علی: نه! پیدا کردن یه خونه برای زنی با شرایط آیه سخته! صدرا فکر کرد و بعد از چند دقیقه نگاهی به رها انداخت. حرفش را مزمزه کرد: _راستش حاج آقا خونهی ما دو واحدیه! یه واحد برای برادرم بود که الان خالیه و واحد بغلیش هم برای منه که تا سالِ دیگه خالیه! فردا بیاید خونه رو ببینید، اگه موردپسند بود، تا خونهی بهتری پیدا کنید اونجا بمونن! حاج علی: نه! حالا بازم میگردیم! اونجا مالِ شماست، شاید رها خانم بخوان زودتر مستقل بشن! رها سرش را پایین انداخته بود. "رویا بانوی آن خانه است! من که حقی در این زندگی ندارم حاجی!" صدرا نگاهی به رها انداخت: _رها هم اینجوری راحتتره، بودن آیه خانم هم برای رهاخوبه، هم آیه خانم با این وضع تنها نیستن لطفا قبول کنید! من با مادرم هم صحبت میکنم. حاج علی نگاهی به آیه انداخت و آیه نگاه به رها. چشمان رها مطمئنش کرد که بودنش خواستهی او هم هست! آیه: قبوله؛ فقط پول پیش و اجاره رو به توافق برسیم من مشکل ندارم! قبل از مستقل شدنتون هم به من بگید که بتونم به موقع خونه رو خالی کنم. حاج علی هم اینگونه راضیتر بود، شهر غریب و تنهایی دخترکش دلش را میلرزاند، حالا دلش آرام بود که مَردی هست، رهایی هست! صدرا: خب حالا دیگه ناراحت نباشید سید! کی بیایم برای اسبابکشی؟ رها: آیه که هنوز خونه رو ندیده! صدرا لبخندی زد: _این حرفا فرمالیتهست! بهخاطر تو هم شده میان! لبخند بر لب هر چهار نفر نشست. صدرا تلفنش را درآورد و گفت: _به ارمیا و دوستاش زنگ بزنم خبر بدم که لباس کارگریهاشونو دربیارن! حاج علی: باهاش در ارتباطی؟ صدرا: آره، پسر خوبیه؛ رفاقت بلده! حاج علی: واقعا پسر خوبیه. اون روز که فهمیدم ارتشیه تعجب کردم، فکرشم نمیکردم. صدرا: آره خب، منم تعجب کردم. روز اسبابکشی فرارسید. سایه و رها نگذاشتند آیه دست به چیزی بزند. همهی کارها را انجام دادند و آخر شب بود که تقریبا چیدن خانهی آیه تمام شد. ❤️ادامه دارد ... ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
❤️...رمان...❤️ #از_روزی_که_رفتی #قسمت79 رها که زنگ در خانه را زد، آیه چشمانش سرخ بود. رها و صدرا
❤️...رمان...❤️ خانهی خوبی بود اما نسبت به خانهی قبلی کمی کوچکتر بود. حالا که مَردش در دو متر خاک خفته است چه اهمیت دارد متراژ خانه؟ ارمیا دلش آرام گرفته بود. نگران تنهایی این زن بود. کار دنیا به کجا رسیده که غریبهها برایش دل میسوزانند؟ کار دنیا به کجا رسیده که دردش را نامَحرمان هم میدانند! قاب عکس مَردش را روی دیوار نصب کرده بودند. نمیدانست چه کسی این کار را کرده است ولی سپاسگزارش بود، اصلا چه اهمیت دارد که بداند ارمیا با چه عشقی آن قاب عکس را کنار عکس رهبر نصب کرده است؛ اصلا چه اهمیت دارد که بداند ارمیا نگاهش به دنیای آیه عوض شده است؟! آیه مقابل مَردش ایستاد "خانهی جدیدمان را دوست داری؟ کوچکتر از قبلیست نه؟ اما راحتتر تمیز میشود! الان که دیگر کسی سراغم نمیآید، تو که بودی همه بودند، تو که رفتی، همه رفتند... این است زندگی من، از روزی که رفتی... از روزی که رفتی همه چیز عوض شده! همهی دنیا زیر و رو شده است، راستی مَرد من... یادت هست آن لباسها را کجا گذاشتی؟ یادت هست که روز اولی که دانستی پدر شدهای چقدر لباس خریدی؟ یادت هست آنها را کجا گذاشتیم؟" صدای زنگِ در، آیه را از گفتوگو با مَردش بازداشت. در را که گشود، رها بود و صدرا با سینی بزرگ غذا... آیه کنار رفت وارد شدند: _راحتید آیه خانم؟ _بله ممنون، خیلی بهتون زحمت دادم. حاج علی از اتاق بیرون آمد: _چرا زحمت کشیدید؟ صدرا: کاری نکردیم، با مادرم صحبت کردم وقتایی که شما اینجا نیستید، رها بیاد بالا که آیه خانم تنها نباشن! رها به گفتوگوی دقایق قبلش اندیشید... صدرا: با مادرم صحبت کردم. وقتی حاجی رفت، شبها برو بالا، به کارای خونه برس و حواست به مادرم باشه! وقتی هم معصومه برگشت، زیاد دورو برش نباش! باشه؟ رها همانطور که به کارهایش میرسید به حرفهای صدرا گوش میداد. این بودن آیه برایش خوب بود، برای دِلش خوب بود! _مزاحم زندگی شما شدم. رها اعتراض کرد: _آیه! حاج علی: ما واقعا شرمندهی شماییم، هم شما هم خانواده؛ واقعا پیدا کردن جای مطمئنی که میوهی دلمو اونجا بذارم کار سختیه. صدرا: این حرفا رو نزنید حاج آقا! ما دیگه رفع زحمت میکنیم، شما هم شامتون رو میل کنید، نوش جونتون! صدرا که به سمت در رفت، رها به دنبالش روان شد. از پلهها پایین میرفتند که در ساختمان باز شد و رویا وارد شد... ************************************************* ❤️ادامه دارد ... ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
برای رسیدن سریع به قسمت های رمان به کانال زیر وارد شده و روی لینک دلخواه کلیک کنید . 🌸{https://eitaa.com/joinchat/896335929C2880ca8e81 }🌸