eitaa logo
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
204 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
428 ویدیو
27 فایل
┄┅┄┅┄፨•.﷽.•፨┄┅┄┅┄ تأسیس‌کانال:97/5/17 |• #خوش‌امدےرفیق☺️•| |• #تودعوت‌شدهٔ‌شهدایے‌🥀•| . . ←بہ‌وقت‌شام‌مےتونست‌بہ‌وقت‌ تهران‌باشہ شرایــط : @sharait_j گوش جان☺️👇🏼 @bi_nam_neshan حرفتو ناشناس بزن🙂❤️ https://harfeto.timefriend.net/149743141
مشاهده در ایتا
دانلود
عجیب ترین مکان های دنیا🌏🌏 دریاچه ناترون ، تانزانیا | Lake Natron سالیان پیش بقایای تعدادی موجود نمک سود در در دریاچه ناترون کشف شد که باعث شده امروزه شایعات و حرف و حدیث‌های زیادی در مورد این دریاچه به چشم بخورد. کافیست نام دریاچه ناترون را سرچ کنید تا با تعداد بسیاری عکس‌های ساختگی از موجودات مومیایی شده در این دریاچه رو به رو شوید و یا با این تیتر برخورد کنید: دریاچه‌ای که بلافاصله موجودات را به سنگ تبدیل می‌کند! دریاچه ناترون، دریاچه‌ای قرمز رنگ و متفاوتی است که خاصیت قلیایی آب آن به قدری بالا و سوزاننده است که به دریاچه سوزان شهرت دارد. به دلیل سطح تبخیر بالا، سدیم کربنات دهیدرات و ترونا در دریاچه باقی می‌مانند و شوری و درجه قلیایی دریاچه به بیش از دوازده می‌رسد. همچنین در نتیجه‌ی فعل و انفعالاتی، گدازه آتفشانی این ناحیه نیز دارای مقادیر قابل توجهی از کربنات است. بنابراین آب دریاچه خاصیتی قلیایی و سوزاننده داشته باشد. درجه pH دریاچه نیز در حدود ده و نیم است و به قدری سوزاننده است که می‌تواند پوست و چشمان جانورانی را که به این منطقه سازگاری ندارند، بسوزاند. ولی برخلاف اغراق و گزارشات برخی از رسانه ها سوزش این آب قلیایی به قدری نیست که حیوانات این اقلیم را پس از در تماس قرار گرفتن با آب، بلافاصله به سنگ تبدیل کند. @G_IRANI
عجیب ترین مکان های دنیا 🌏🌍🌎 غارهای کرم شبتاب وایتومو، نیوزیلند | Glowworm Waitomo Caves اغلب از تصور مواجهه با چیزی که تو غار خواهید دید، کیف می‌کنم! مطمئنم هیچ کس حتی فکرش را هم نمی‌کند که قرار است با چه چیزی رو به رو شود. غاری با سقفی مملو از ستاره‌های درخشان! گرچه در حقیقت ستاره‌ای در کار نیست، ولی این از زیبایی و شگفتی منظره درون غار کم نمی‌کند. #غارهای وایتومو نیوزیلند، یک اکوسیستم مملو از کرم‌های شب تاب زیبا و دیگر جانوران است. نورهای درخشان و تزئینات آویزان از آن حاصل کار نوعی کرم شب تاب به نام Arachnocampa luminosa است که تنها در غارهای نیوزیلند دیده شده است. اندازه تقریبی این کرم‌ها در حدود یک پشه است. جالب توجه است بدانید که امروزه این غار توسط تیم های علمی محافظت می‌شود. به طوری که دائما درجه حرارت هوا و رطوبت آن بررسی می‌شود تا با مدیریت آنان گردشگران بتوانند هر روز از این غار درخشان بازدید کنند. @G_IRANI
🌳🌳🌳عجیب ترین مکان های دنیا 🌴🌴🌴 پارک ملی ژانگ جیاجی ، چین | Zhangjiajie National Forest Park به کار بردن تنها منظره دیدنی برای پارک ملی ژانگ جیاجی، جفای بزرگی به این شاهکار عظیم و طبیعی است. این پارک ملی ۳۰۰ کیلومتر مربعی، زمینی شگفت انگیز از آسمان خراش‌های سنگیست. برخی از این ستون‌های سنگی حتی از برج امپایر استیت نیویورک نیز بلندترند. جالب است بدانید که برای ساخت دنیای پاندورا در فیلم آواتار از این پارک ملی اعجاب انگیز الهام گرفته شده است. از جمله جذابیت‌های مهم این پارک ملی طولانی ترین پل شیشه‌ای دنیا، تله‌کابین این پارک ملی و جاده پیچ در پیچ تونیان است. @G_IRANI
❤️ سال ۷۴ بود،دقیقا ۲۶ روز از بهار گذشته بود که پا به دنیا نهادی و دقیقا بعد از ۲۰ سال در پاییز زرد سال ۹۴ پر کشیدی و زندگیه ابدیت را شروع کردی... قبل از این پاییز سرد هیچکس نمیدانست محمدرضای این لحظه ها عزیزدردانه ی خداست و مولایمان امام زمان با مدادی قرمز به دور اسمش خط کشیده و او یکی از یاران امام زمان است ولی بعد از اینکه خدا به تمام انسان های این زمین نشان داد که این جوان ۲۰ ساله خوش بر و رو فقط مال خودش است تازه همه فهمیدیم که چقدر با محمدرضا که محب الله بود غریب بودیم... محمدرضاجان فقط بگو چه کردی که که خدا اینگونه خریدارت شد؟آری تو و ما امروز با شمارش دقیقه ها و ساعت ها و روز ها و سال های زمینی تو ۲۴ ساله می شوی ،۲۴ ساله شدنِ زمینی ات مبارک ولی به شمارش سال های آنجایی که تو الان هستی مطمئنم که۲۳ ساله نمیشوی چون کاری که کردی به قدری بزرگ و جوانمردانه بود که وقتی داشتی به پیشواز عمه جان میرفتی اصلا شبیه جوانه ۲۰ ساله نبودی...انقدر مرد شده بودی که هیچکس باوزش نمیشد این محمدرضا همان محمدرضای همیشگیست... آقامحمدرضای جوانمردِ باغیرت دستمان را بگیر... این روز فرخنده را که سالروز تولد آقا محمدرضا و کسانیست که با او جان گرفته و متولد شده اند را به همه تبریک عرض میکنم مبـــــــــــــ😍😍ـــــــارڪ @G_IRANI
عطر تولد شهیـد مے‌آید .. لحظہ تولدت شروع پروازاست براے پرستوهـا و خاطرہ ماندنے براے تمام آسمانها... سالروز تولد شهید محمدرضا دهقان❤️ 🎊 @G_IRANI
⭕️ این تصویر هادی العامری از فرماندهان کنونی #حشدالشعبی است، در دورانی که دوشادوش رزمندگان ایرانی با رژیم صدام میجنگید... 🔻بد نیست کسانی که امروز در برابر کمک های برادران امروز و همرزمان دیروزمان ژست #غیرت گرفته اند نیز از حال و هوای آن روزگارشان بگویند..کجا بودند؟ چه میکردند؟ @G_IRANI
⭕️ شیطونا امشب یارانه تون رو میریزم ، برین 3 کیلو پیاز برا خونتون بخرین 😂😂😂 #طنز @G_IRANI
سال 1402 دوتا ماه رمضان داره! سال 1401 فردای 13بدر باید روزه گرفت! سال 1402 تا 1404 باید ایام عید روزه گرفت! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تا خبرهای خوش بعدی شما را به خدای متعال میسپارم😌✋ @G_IRANI
احدی: سلام خدمت دوستان بزرگوارم🙏 با آرزوی موفقیت و سلامتی خدمت شما عارضم برای نشر و ترویج سنت حسنه ازدواج💍 از 👈دوستان و آشنایان خود بخواهید در کانال عضو شده👉 با محبت های شما همراه خواهیم بود❤️ با تشکر لینک کانال ازدواج http://eitaa.com/joinchat/2675638290C27e1d807d9 همکاران ثبت نام @Rafiey22 همکاران معرفی سنتی @ali_ahadi313
.....: ✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ 💟 ❀✿ پاهایم راروی زمین مےڪشم و سلانھ سلانھ بھ طرف خانھ مے روم. سرگیجھ حالم را خراب و ترس گلویم راخشڪ ڪرده. ازداخل ڪیفم ، چادرم را بیرون مےاورم و روی سرم میندازم. سنگینےپارچھ اش لحظھ ای نفسم را میگیرد. پلڪ هایم راروی هم فشار مے دهم و بھ هق هق مے افتم. درخانھ را باز مےڪنم و وارد حیاط مےشوم. هرلحظھ تپش قلبم شدید تر مے شود. داخل ساختمان مے روم و ڪفش هایم را در جاڪفشے مے گذارم. آب دهانم را بھ سختے فرو مے برم و بھ اتاق نشیمن سرڪ مےڪشم.بھ اجبار فضای تاریڪ چشمهایم راتنگ و نگاهم را مےگردانم ڪھ با چهره ی عصبے مادرم مواجھ مےشوم. روی مبل تڪ نفره درست مقابلم نشستھ و دستهای سفید و تپلش را درهم قفل ڪرده. ازاسترس و ترس پلڪ راستم مے پرد و دندانهایم مدام بهم مے خورند. ازجا بلند مےشود و باقدمهای آهستھ بھ سمتم مے اید با هر قدمش ، من هم یڪ قدم به سمت راه پلھ، عقب مے روم. بافاصلھ ی ڪمے از من مے ایستد و با لحن جدی و شمرده شمرده مےگوید: برو تو اتاقت.. سریع! سرم راپایین میندازم و ازپلھ ها بھ سرعت بالا مے روم. مثل دیوانھ ها بھ اتاقم پناه مے برم و دررا محڪم پشت سرم مے بندم. ڪیفم راروی میز میگذارم و خودم راروی تخت میندازم. صدای گریھ ام بالا مے گیرد و تمام بدنم مے لرزد. بایاداوری دستهای ڪثیف سپهر ڪھ بازوهایم را چنگ زدند. نفسم مے گیرد... یاد زمانے مے افتم ڪھ از نگاه چپ یڪ مرد عصبے مے شدم و خجالت مےڪشیدم.زمانےڪھ درخیابان مراقب بودم ، حتے اتفاقے یڪ مرد بھ من نخورد.حالا چطور جواب پدرم را بدهم؟ اگر اتفاقے مے افتاد... چطور خودم را مے بخشیدم .ازخودم متنفرم. دراتاق باز مے شود ومن بھ دنبال صدایش سرم رااز روی تخت برمیدارم و بھ پشت سرم نگاه مےڪنم. مادرم باچشمان خون افتاده و نگاه نگرانش مقابلم روی زمین مےشیند و بےمقدمھ نالھ هایش را سرمیگیرد: محیا؟مادر تاڪے میخوای تن و بدنم رو بلرزونے؟u میدونے تابخوام ازین پلھ ها بیام بالا مردم و زنده شدم؟ لباست بوی سیگار و قلیون مےده !ای خدا...دختر توداری منو میڪشے.ازڪنارم رد شدی بوی سیگار روی چادرت جونمو گرفت.از صبح ڪجا بودی مادر؟ دختر تومنو نصفھ جون ڪردی.بخدا دلم ازت راضے نیست. هرزگاهے به پایش مےزد و بایڪ دست صورتش را مے خراشد. دلم برایش مے سوزد،مقصر این اشڪها منم! باپشت دست اشڪهایش را پاڪ میڪند و ادامھ مے دهد: مادر بیا و ازخر شیطون بیاپایین.بخدا باباتو تاالان بزور نگھ داشتم. بزور خوابید. میدونے اگر بیدار بود چیڪار میڪرد؟ ازوقتے اومده میگھ تو ڪجایے؟ منم گفتم رفتے خونھ ی دوستت برای شام.ڪلےبمن حرف زد. گفت بدون اجازه ی من گذاشتے بره خونه ی دوستش؟ اگر اینو نمیگفتم چے میگفتم؟ میگفتم دخترت یھ ماهھ معلوم نیست ڪجا میره باڪے میره؟ ازاعتمادمون سو استفاده ڪرده؟بگم حرفای جدیدش دیوونم ڪرده؟ بگم چادرتو درمیاری؟بگم دخترت ڪھ رو میگرفت الان اگر ارایش نڪنھ ڪسرشانشھ؟اره؟ چے بگم؟بگم ظهری رفتم ڪلاس خطاطے خبرازت بگیرم.... استادت اومد بهم گفت چرادخترت دوماهھ ڪلاس نمیاد؟محیا مامان دوس داشتم اون لحظھ رمین دهن وا ڪنھ و منو بڪشھ توخودش. الان این چھ قیافھ ای ڪھ توداری؟دنبال این بودی؟ ❀✿ نویسنده : میم - سادات-هاشمی❀✿ 👈 ڪپے تنها با ذڪر مورد رضایت است👉 ❀✿ @G_IRANI
.....: ✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ 💟 ❀✿ ❀✿ و بھ صورتم اشاره مےڪند. بغض گلویم را بھ درد مے اورد.حرفهایش برایم حڪم نمڪ زخم را دارد.چیزی نمیگویم.حرفے جز سڪوت برای دفاع ندارم دستش راروی قلبش مے گذارد و نالھ مےڪند. ازجایم بلند مےشوم و سمتش مےروم ڪھ دستش را چندبار درهواتڪان مے دهد و میگوید: نھ! نیای جلوها! اومدم بگم اگر ماراضے نباشیم ازت ،خداهم راضے نمیشھ.اونوقت ارزوهات میشن جن وتو میشے بسم الله. دستش رابھ دیوار مےگیرد و بھ سختے روی دوپایش مےایستد. دامن گلدار و ڪوتاهش راانقدر چنگ زدڪھ چروڪ افتاد. دراتاق راباز مےڪند و قبل از آنکه بیرون برود نگاه پردردش را بھ سرتاپایم میندازد و با حسرت میگوید: هنوز دیر نشده.قبل اینڪھ حاجے بفهمھ، دست بردار ازین ڪارا!خوشبخت نمیشے مادر!بخدا نمیشے. باتاسف سرش راتکان مے دهد و ازاتاق بیرون مے رود.من مے مانم و هزار درد و سوال درذهنم ڪھ هربار یڪ جور مے رقصند. حتما اگر قضیھ ی سپهررا بفهمد دق مےڪند. دوباره خودم راروی تخت میندازم و بغضم را رها مےڪنم. مادرم ازمن نپرسید ڪھ چرا بوی سیگار میدادم. انگار میدانست ڪھ سهم من فقط ازسیگار و قلیون بوی دودش بوده!همیشھ میگویند مادراست دیگر، خودش بچھ اش رابزرگ ڪرده.ازنگاه فرزندش مے فهمد ڪھ چڪاره است.چندروز دراتاقم بودم و جواب تلفن هیچ ڪس رانمیدادم. مدام اشڪ مے ریختم و بھ ان شب فڪر مے ڪردم. بھ آیسان و پرستو وهمه ی ڪسانے ڪھ دران مهمانے بودند، حس تنفر داشتم. تصمیم گرفتم رابطھ ام را باانها قطع ڪنم. حس مے ڪردم ڪھ زندگی ڪھ دنبالش هستم درجیب و تفڪرات آنها نیست. اماهنوز نمیدانستم ڪھ چراباید چادر سرڪنم. هنوز هم معتقد بودم مے شود چادر سرنڪرد و سالم ماند. ارایش مگر چه ایرادی دارد؟ موسیقے هم باعث شادی روح و روان می شود.پس چرا حاج رضا مےگوید حرام است؟! هنوزحس مےڪردم ڪھ تقدیرمن اشنباه رقم خورده. من نباید فرزند این حانواده بااین تفڪرات مے شدم. من فقط و فقط دنبال پوشش مورد علاقہ ام بودم... ڪاملا احساس پشیمانے مے ڪردم از آن شب و شرڪت در مهمانے ڪزایے! اما.... درست در ڪمتر از دوهفتہ حس و حال پشیمانے از سرم افتاد و تصمیم گرفتم باپدرم صحبت ڪنم و ازخواستہ هایم بگویم. دوست داشتم بفهمد ڪہ میخواهم باشروع سال تحصیلے بدون چادر و پوشش مورد علاقہ ے آنها بہ مدرسہ بروم. درواقع بہ دنبال رفاقت با جنس مخالف و ڪارهاے شاخ و غیرعادے نبودم! من تنها یڪ آزادے اندیشہ در رابطہ با پوششم طلب مے ڪردم. دوست نداشتم ڪہ احساس یڪ غلام حلقہ بہ گوش را بہ دوش بڪشم. نظر من باید در اولویت باشد! ❀✿ حولہ ےصورتے ام را روے موهایم میندازم و سرم را با آرامش ماساژ مے دهم. یڪ دوش آب سرد هر بار مے تواند حسابے حالم را خوب ڪند! یڪ تونیڪ لیمویے با شلوارڪش مے پوشم و پشت میز تحریرم مے نشینم. یڪ دستمال ڪاغذے ازجعبہ اش بیرون مے ڪشم و داخل گوشهایم را تمیز مے ڪنم. تلفن همراهم ڪہ رویے جعبہ ے دستمال کاغذے گذاشته بودم، زنگ مے خورد. بابے حوصلگی خم مے شوم و بہ صفحہ اش نگاه مے ڪنم. باتنفر لبهایم رابهم فشار مے دهم: _ آیسان! حولہ را روے شانہ ام میندازم و با اڪراه جواب مے دهم _ هان؟ آیسان_ هان چیہ؟! بلد نیسے سلام ڪنے؟! _ حوصلہ ندارم بگو ڪارتو! آیسان_ اِ ؟ چے شده طاقچہ بالا میزارے ؟ جواب تلفن نمیدے؟ چتہ؟ ❀✿ 💟 نویسنــــــده: 👈 ڪپے تنها با ذڪر مورد رضایت است👉 ❀✿ @G_IRANI