ســـلام🌺
صبحتون بخیر و نیکی ☕️🌺
براتون روزعالی
پرازلطفورحمتالهی❤️
پرازخیروبرکتوسلامتی
به دور از غصه و
غم آرزومندم😇
چهارشنبهتون پراز بهترینها🌺🍃
♥️ همراه ماباشید⇩⇩
💠 ■⇨ @Ganje_arsh
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
نیایش صبحگاهی 🌺 🍃 🌺
خدایا🙏
امروزبرای همه
رزق حلال
برکت بسیار
حل مشکلات
رفع گرفتاری
و ارامش در زندگی عطا فرما
ودوستانم راعاقبت بخیر بفرما 🙏
آمیـــن یا حَیُّ یا قَیّوم 🙏
ای زنده، ای پاینده 🙏
♥️ همراه ماباشید⇩⇩
💠 ■⇨ @Ganje_arsh
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
#زیارت_روز_چهارشنبہ
⇜زیارت امام موسی کاظم(ع)
⇜امام رضا(ع)و امام محمدتقی(ع)
⇜امام علی النقی (ع)
■⇨ @Ganje_arsh
✨﷽✨
❤️احـــتـــرام به پــدر
✍پيرمردي تصميم گرفت تا با پسر، عروس و نوه چهار ساله خود زندگي کند. دستان پيرمرد مي لرزيد و چشمانش خوب نمي ديد و به سختي مي توانست راه برود. هنگام خوردن شام، غذايش را روي ميز ريخت و ليواني را بر زمين انداخت و شکست. پسر و عروس از اين کثيف کاري پيرمرد ناراحت شدند: بايد درباره پدربزرگکاري بکنيم، و گرنه تمام خانه را به هم مي ريزد. آنها يک ميز کوچک در گوشهاتاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهايي آنجا غذا بخورد.
بعد از اينکه يک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست، ديگر مجبور بود غذايش را درکاسه چوبي بخورد. هروقت هم خانواده او را سرزنش مي کردند، پدربزرگ فقط اشک مي ريخت و هيچ نمي گفت. يک روز عصر، قبل از شام، پدر متـوجه پسر چهـار ساله خود شد که داشت با چند تکـه چوب بـازي مي کرد. پدر رو به او کرد و گفت: پسرم، داري چي درست مي کني؟ پسر با شيرين زباني گفت: دارم براي تو و مامان کاسه هاي چوبي درست مي کنم که وقتي پير شديد، در آنها غذا بخوريد! و تبسمي کرد و به کارش ادامه داد.از آن روز به بعد همه خانواده با هم سر يک ميز غذا مي خوردند.
#یادتون_نره_احترام_به_پدر_ومادر
♥️ همراه ماباشید⇩⇩
💠 ■⇨ @Ganje_arsh
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
#اندوه_و_یٵس
🌸✨ امام موسی کاظم ع ؛
هیچ کس را غمی نرسید که رو به
آسمان کند و ۳ بار بگوید↯
《بسم الله الرحمن الرحیم》
مگر آن که خدا اندوهش را
فرج دهد✨
📚 ختوم و اذکار ۱/۸۴
♥️ همراه ماباشید⇩⇩
💠 ■⇨ @Ganje_arsh
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
#ممنونم_خدا 🙏
🗣 وقتی میخوام حرف بزنم؛
- تو اول از همه، هوا رو میبری توی ریههام، و بعد خیلی آروم و کنترلشده هدایتش میکنی به سمت تارهای صوتیم.
- حالا با عبور ملایمِ هوا، اون تارها رو به ارتعاش درمیاری، و اینجوریه که صدای منو میسازی!
- ولی این صدا هنوز واضح و خوشآهنگ نیست، برای همین با کوتاه و بلند کردن تارهای صوتیم، در لحظه حنجرهم رو برام کوک میکنی؛ اینجوری هر تُن و لحنی که لازم دارم رو برام تولید میکنی.
- همزمان با کوک کردنِ حنجرهم، امواج صدای منو از بینی و دهانم عبور میدی تا با حرکات زبان و لبهام، بتونم کلمات رو ادا کنم؛ واضح و شنیدنی!
- به صدای خودم گوش میدم و به این فکر میکنم که تو، داخل حنجرۀ من یه دستگاهِ موسیقیِ تمامعیار ساختی؛ اون هم تنها با دوتا تار ماهیچهای. 💞
ممنونم ازت خدا... 🙏
@Ganje_arsh
انسان شناسی ۱٠۱.mp3
11.4M
#انسان_شناسی ۱۰۱
#شهید_مطهری
#استاد_شجاعی
📌اینکه فکر میکنیم جایی به نام جهنم وجود دارد که؛
زبانههای آتش از آن بالا میرود، و ما بعد از وفات به آن داخل میشویم، توهمی بیش نیست!!!
- آیا اساساً مقولهای به نام جهنم و یا آتش جهنم، آنگونه که سالهاست در ذهن ما نقش بسته، حقیقت دارد یا حقیقتِ دوزخ چیز دیگریست؟
@Ganje_arsh
🔆 #پندانه
✍ بذر اعتقادات دینی را از خردسالی در ذهن کودکت بکار
🔹پدری به پسر خردسالش یک بطری کوچک داد که داخل آن یک عدد پرتقال بزرگ بود.
🔸کودک با تعجب درون بطری را نگاه میکرد و با خود میگفت:
پرتقال به این بزرگی چطوری داخل این بطری کوچک رفته؟
🔹کودک خیلی تلاش کرد تا پرتقال را از بطری خارج کند اما بیفایده بود.
🔸از پدرش پرسید:
چهجوری این پرتقال بزرگ داخل بطری رفته؟ آخه دهنه این بطری خیلی کوچیکه!
🔹پدر، پسر را به باغ برد و یک بطری خالی کوچک را به یکی از شاخههای درخت پرتقال بست. سپس یکی از شکوفههای کوچک پرتقال را درون بطری گذاشت.
🔸روزها سپری شد و شکوفه، تبدیل به یک پرتقال بزرگ شد تا جایی که خروج آن از بطری غیرممکن شده بود.
🔹بعد از مشاهده این موضوع، کودک راز پرتقال را فهمید و جایی برای تعجب نمانده بود.
🔸پدر رو به پسر کرد و گفت:
چیزی که امروز مشاهده کردی همان دین است. اگر از خردسالی بذر اعتقادات دینی را درون ذهن کودک بکاریم، هنگام بزرگی خارجکردنش خیلی سخت میشود.
🔹دقیقا مثل این پرتقال که خارجکردنش محال است. مگر اینکه شیشه را بشکنیم و از بین ببریم.
♥️ همراه ماباشید⇩⇩
💠 ■⇨ @Ganje_arsh
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
💜#پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
🍓🍒🍎كُلُوا الثِّمارَ وِتراً لا يَضُرُّ ؛
🍓🍒🍎میوه ها را جدا جدا بخورید (که به شما ضرری نرساند)
📚#جامع_الاحادیث قمی / ص۱۰۸ و دانش نامه احاديث پزشكي : ج2 /ص 138
@Ganje_arsh
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
💜#پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: 🍓🍒🍎كُلُوا الثِّمارَ وِتراً لا يَضُرُّ ؛ 🍓🍒🍎میوه ها را جدا جدا ب
.❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️
.
.
.💜#پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
.
.
.🍓🍒🍎كُلُوا الثِّمارَ وِتراً لا يَضُرُّ ؛
.
.
🍓🍒🍎میوه ها را جدا جدا بخورید (که به شما ضرری نرساند)
.
.
📚#جامع_الاحادیث قمی / ص۱۰۸ و دانش نامه احاديث پزشكي : 2 / 138
.
.
.
🍎دسته بندی میوه ها👇
.
.
◀️اسیدیته بودن میوه ها👇
.
.
◀️از نظر اسیدیته میوهها را به ۴ گروه زیر تقسیمبندی می شوند :
.
. 🍎میوههای شیرین : مانند موز، سیب، آلو، طالبی، و هندوانه. شما می توانید این میوه ها را یکدیگر ترکیب کنید زیرا حاوی اسید نیستند.
.
.
🍓میوههای اسیدی : مانند لیمو، پرتقال، بلوبری، انگور، و گریپ فروت. این میوه ها حاوی اسید سیتریک هستند و می توانند با یکدیگر ترکیب شوند.
.
.
🌹میوههای غیراسیدی ( یا نیمه اسیدی ) : مانند تمشک، انبه، سیب و توت فرنگی. این میوه ها از محتوای اسید کمی برخوردار هستند.
.
.
🍎میوههای خنثی : مانند آووکادو، بادام، بادام زمینی، گردو و نارگیل. این میوه ها از محتوای ویتامین، چربی های سالم و پروتئین بالا سود می برند.
.
..
🔴هنگام مصرف میوهها باید دقت کرد تا از میوههای هم گروه استفاده کرد.
.
.
💙اسلام؛ یک سبک زندگی است فقط کافی است که خودمان را با آن تطبیق بدهیم. برای اینکه از زندگی مان راضی باشیم و حال دلمان خوب باشد، کافی است که به سخنان خداوند متعال و اهل بیت علیهم السلام، عمل کنیم...🌷 .
.
#التماس_دعا
@Ganje_arsh
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_شصتودوم
💢روزهای سخت دانشجویان فراری
بعد از چند روز منتقلمون کرد اتاقی نزدیک همون بیمارستان که ازش فرار کرده بودیم. اونجا بشدت فلک شدیم و تا سر حد مرگ شکنجه مون کردن طوریکه من کاملا بیحال شدم. صبح بی حرکت بودم رفتن پرستار آوردن و یه سُرم به من وصل شد و مقداری حال اومدم. مسعود و هاشم رو شب قبلش از پیش من برده بودن و من براشون نگران بودم. بعد از مدتی دوتاشونو آوردن. مدت زیادی توی همون اتاق ردهه بودیم. یه روز روی یکی از ظرفای غذا«قُصعه» کلماتی رو حک کردیم و برای بچههای قلعه پیام فرستادم. بعد از مدتی جواب پیام اومد و مطمئن شدیم بچه ها از زنده بودنمون با خبر شدن. بعد از چند روز یه دست لباس تمیز برامون اوردن و سوار یه ماشینمون کردن. سه چهار ساعت تو راه بودیم. متوجه شدیم که برمون گردوندن اردوگاه تکریت ۱۱ و انداختنمون داخل سلولای انفرادی.
شب یکی از نگهبانا اومد و ما رو بشارت داد به شکنجههای فردا. دوباره برگشته بودیم به اردوگاه مخوف تکریت 11 با اون نگهبانا و شکنجهگرای معروف و سنگدل. من و مسعود رو هر کدوم تو یه سلول انداختن و هاشم رو بخاطر شکستگی دست تو راهرو رها کردن و رفتن. همین برای ما شد یه نعمت. هاشم وقتی مطمئن شد دیگه نگهبانا برنمیگردن اومد در سلولای من و مسعود رو وا کرد و سه نفری شروع کردیم به بحث و نقشه کشیدن. قرار شد خودمون رو به مریضی بزنیم. من با استفراغ خونی و اونا با اسهال خونی. هماهنگ کردیم که وقتی درا وا شد من وانمود کنم نمیتونم بیرون برم و هاشم بگه که حالش خرابه. داخل سلول بشدت بوی تعفن میداد و بعثیا حاضر نبودن بیان تو و منو ببرن. هاشم و مسعود رو فرستادن و اونا هم زیر بغلمو گرفتن و کشیدن بیرون. قبلش زبونمو گاز گرفته بودم و دهنم پر از خون بود و مقداری شوربا هم کردم تو دهانم و به محض اینکه بچه ها منو بیرون آوردن شروع کردم به استفراغ خونی تصنعی و خودمو انداختم. مقداری زدن دیدن بی فایدهس. فرمانده گفت «هذا دا ایموت راح نبتلی خابروا الدکتور» بابا این داره میمیره حالا گرفتار میشیم برید دکتر رو خبرکنید. نقشهم گرفته بود و آخرش منتقلم کردن بیمارستان بدون اینکه شکنجه بشم. فقط چند تا لگد و کابل خوردم. یه هفته بستری شدم و بعدش به لطف خدا واقعاً مریض شدم و یه هفته دیگه تمدید شد. توی اون شرایط مریضی نعمت بزرگی بود و منو از مرگ نجات میداد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
♥️ همراه ماباشید⇩⇩
💠 ■⇨ @Ganje_arsh
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈