🔅امیرالمؤمنین #امام_علی علیهالسلام:
✍️ الصَّبرُ عَونٌ على كُلِّ أمرٍ؛
💠 صبر، ياور در هر كارى است.
📚 ميزانالحكمه، ج۶ ص۱۴۶
#حدیث_روز
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
🔆 #پندانه
✍ بهترین تعبیرها برای زندگی دینی
🔹از خیاط پرسیدند:
زندگی یعنی چه؟
🔸خیاط گفت:
دوختن پارگیهای روح با نخ توکل.
🔹از باغبان پرسیدند:
زندگی یعنی چه؟
🔸باغبان گفت:
کاشتن بذر عشق در زمین دلها، زیر نور ایمان.
🔹از باستانشناس پرسیدند:
زندگی یعنی چه؟
🔸باستانشناس گفت:
کاویدن جانها برای استخراج گوهر درون.
🔹از آینهفروش پرسیدند:
زندگی یعنی چه؟
🔸آینهفروش گفت:
زدودن غبار آینهٔ دل با شیشهپاککن توبه.
🔹از میوهفروش پرسیدند:
زندگی یعنی چه؟
🔸میوهفروش گفت:
دستچین خوبیها در صندوقچهٔ دل.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
#توانگر_شدن
🌸✨ هرڪس صبح شنبه
۱۰۶۰ بار《یا غَنی》گوید ثروتمند
شود و شکی در آن نیست✨
📚 گل های ارغوان ۱۹۵/۱
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍓هیچ کس نمیداند که تنها فرمول
آرامش و خوشبختی
این است:👇
قدر داشته هایت را بدان و از آنها لذت ببر.🍓
خوشبختی و آرامش
👈 یعنی"رضایت"
عصر زیبا شنبه تون پراز آرامـــش 🍓☕️
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
کسی که بهت آرامش میده🤍
گنجی در زندگیته😌
حتی اگر خودت باشی😇
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
#حدیث
❤️قال أميرالمؤمنين عليهالسلام:
💠 خُلُوصُ الوُدِّ وَ الوَفَاءُ بِالوَعدِ مِن حُسنِ العَهدِ 💠
🤝 خلوص در دوستی و وفای به عهد، از نمونههای خوشعهدی است. ✋
📘تصنیف غررالحکم ۵۲۸۱
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
ختم سورۀ «وَاللَّیل»
❇️مرحوم لواسانی رحمةالله می گوید:
بہ مدت ۴۰ شب و هر شب ۴۰ مرتبه
این سوره خوانده شود
و چون بہ آیہ شریفہ
🍀«وَما لِاَحَدٍ مِن نِعمَةٍ تُجزی»🍀
رسیدید آن را سه مرتبہ تڪرار ڪنید
سپس سوره را ختم نمایید.
❇️این ختم دارای اثرات عجیب و گشایش
فراوان در رزق داردبہ گونه ای ڪه
عقلها از آن متحیر خواهد شد،
این ختم مشروط است به مراعات کردن
تقوی و دوری جستن از محرمات بلکه
از شبهات نیز دوری باید جست.
مرحوم عبدالمطلب رحمةالله نیز این
ختم را ذکر ڪرده و میگوید و چون به آیه
«وَما لِاَحَدٍ مِن نِعمَةٍ تُجزی»
رسید آن را سه مرتبه یا بنا بر قولی ده
مرتبه تکرار کند.
منابع: منتخب الختوم صحفه ۳۹ تا ۴۱
حاشیه خلاصةالاذکار/ نسخه خطی
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
💙🍃
🍃🍁
#وسعت_رزق_وسلامتی⑴
#سرآمدحاجات_دنیایی
▒✍🏻حضرت علی (ع) میفرمایند در روز جمعه ساعتی هست ڪه بنده مؤمن از خداے متعال چیزے درخواست نمیڪند، مگر آنکه خدا به او اعطاء میفرمایدشما در این ساعات هر حاجتی ڪه از خدا بخوایدمستجاب میڪنه ساعت فوق العاده مخصوص و پربرڪتیه لطفا قدر این ساعت را بدونین و چند دقیقه ڪاراتونو تعطیل ڪنید و از این ساعت گرانبها استفاده ڪنید
▓✍🏻امروز جمعه 2شهریور ماه سال 97 در ساعت 18:58 الی 20:09 دو رڪعت نماز حاجت بخوانید سپس دعاے مخصوص روز جمعه را بخوانید .و در آخر 59 صلوات هدیه به حضرت مهدے صاحب الزمان (عج) ڪنید و در آخر حاجت بخواهید.لطفا حاجت را به صورت شڪر گزارے بخواهید و طورےحاجت بخواهید که انگار خدا این حاجتو به شما عطا ڪرده و شما در هم دارید شکر میڪنید
▒✍🏻اگر در توانتان بود به اندازه 6 قرص نان وجه بیرون صدقه ڪنید و اگر نمیتوانید به ازاے هر هزار تومان صد صلوات بفرستید
#دعاےمخصوص_درپست_بعدےڪانال
➢ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
💙🍃 🍃🍁 #وسعت_رزق_وسلامتی⑴ #سرآمدحاجات_دنیایی ▒✍🏻حضرت علی (ع) میفرمایند در روز جمعه ساعتی هست ڪه بن
💙🍃
🍃🍁
#وسعت_رزق_وسلامتی⑵
#سرآمدحاجات_دنیایی
⇇■بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ قَبْلَ الْإِنْشَاءِ وَالْإِحْیَاءِ وَ الآْخِرِ بَعْدَ فَنَاءِ الْأَشْیَاءِ الْعَلِیمِ الَّذِی لا یَنْسَى
مَنْ ذَکَرَهُ وَ لا یَنْقُصُ مَنْ شَکَرَهُ وَ لا یَخِیبُ مَنْ دَعَاهُ وَ لا یَقْطَعُ رَجَاءَ مَنْ رَجَاهُ
اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ وَکَفَى بِکَ شَهِیداًوَأُشْهِدُجَمِیعَ مَلائِکَتِکَ وَسُکَّانَ سَمَاوَاتِکَ وَحَمَلَةَ
عَرْشِکَ وَمَنْ بَعَثْتَ مِنْ أَنْبِیَائِکَ وَرُسُلِکَ وَأَنْشَأْتَ مِنْ أَصْنَافِ خَلْقِکَ أَنِّی أَشْهَدُ
أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ لاإِلَهَ إِلاأَنْتَ وَحْدَکَ لاشَرِیکَ لَکَ وَلاعَدِیلَ وَلاخُلْفَ لِقَوْلِکَ وَلاتَبْدِیلَ
وَأَنَّ مُحَمَّدَاًصَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَبْدُکَ وَرَسُولُکَ أَدَّى مَاحَمَّلْتَهُ إِلَى الْعِبَادِ وَجَاهَدَ فِی
اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ حَقَّ الْجِهَادِ وَ أَنَّهُ بَشَّرَ بِمَا هُوَ حَقٌّ مِنَ الثَّوَابِ وَأَنْذَرَ بِمَا هُوَ صِدْقٌ
مِنَ الْعِقَابِ اللَّهُمَّ ثَبِّتْنِی عَلَى دِینِکَ مَاأَحْیَیْتَنِی وَلا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی وَهَبْ لِی
مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَعَلَى آلِ مُحَمَّد وَاجْعَلْنِی مِنْ
أَتْبَاعِهِ وَ شِیعَتِهِ وَ احْشُرْنِی فِی زُمْرَتِهِ وَ وَفِّقْنِی لِأَدَاءِ فَرْضِ الْجُمُعَاتِ وَ مَا أَوْجَبْتَ
عَلَیَّ فِیهَا مِنَ الطَّاعَاتِ وَ قَسَمْتَ لِأَهْلِهَا مِنَ الْعَطَاءِ فِی یَوْمِ الْجَزَاءِ إِنَّکَ أَنْتَ
الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ■⇉
#اتمام_دعا
➢ @Ganje_aarsh ❤️
🍃🍁
💙🍃
🔅 امیرالمؤمنین #امام_علی عليه السلام:
✍️ مَن كَلَّفَكَ ما لا تُطيقُ فقد أفتاكَ في عِصيانِهِ
🔴 هر كس تو را به چيزى كه توانش را ندارى مكلّف سازد، حكم نافرمانى تو از خودش را صادر كرده است.
📚 غررالحكم، حدیث ۹۱۳۷
■⇨ @Ganje_arsh
#پرش_از_موانع_مشکلات
🌸✨ هر کس مشکلی دارد
۱۰۰ بار بگوید، اگر آسمان ساقط شود
خدا مشکلش را حل خواهد نمود✨
📚 کلم الطیب ۲۶
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
#ضحی قسمت ۱۶۵ و ۱۶۶ _...کوچکترین مشکلی پیش می اومد یه فرهنگی داشتن که ظهار میکردن یعنی مرد به زنش م
#ضحی
قسمت ۱۶۷ و ۱۶۸
با دست چندتا خط فرضی روی میز کشیدم:
_ خب... شخص ثالثی که ماجرا رو بدونه وجود نداره؟
_ نه کسی نیست
_ مثلاً کسی که هم پدر و هم مادرتو بشناسه دوست خانوادگی فامیل
_ هیچکس
_ از کسایی که توی خونتون کار میکنن
_ همه جدیدن... به جز...چشم هاش ریز شد و خودش نیم خیز
_ به جز مهناز...من از وقتی یادم میاد مهناز بوده
_خب خیلی خوبه ازش سوال کن
بی حوصله گفت:
_اگر هم چیزی بدونه نمیگه میترسه
_ خب خیالش رو راحت کن مطمئنش کن که به پدرت چیزی نمیگی
_ سعی خودم رو میکنم ولی اول باید مطمئن بشم مهناز قبل از رفتن مامانم توی خونه کار میکرده یا نه
گوشی رو برداشت و تند تند چیزهایی برای مادرش تایپ کرد بعد نگاهش برگشت روی صورتم:
_خیلی گیجم نمیدونم اگر این حرفا راست باشه باید چکار کنم!
بلند شدم و با کشیدن بازوش اون رو هم ناچار به بلند شدن کردم:
_انقدر فکر و خیال نکن یه طوری میشه دیگه
بیا بریم بگیریم بخوابیم فردا کلی کار داریم!
وارد اتاق شدم و رختخواب مسافرتیم رو روی زمین پهن کردم
کتایون که وارد شد نگاهی بهش انداخت و گفت:
_آخه اینجوری که بده بذار من رو زمین بخوابم
لبخندی زدم:
_نفرمایید علیاحضرت فقط همینمون مونده شما رو زمین بخوابید کمر همایونی عادت نداره خشک میشه دیگه خر بیار و باقالی بار کن!
من عادت دارم خیلی هم راحتم فقط بی زحمت اون چراغ رو خاموش کن
چراغ رو خاموش کرد و روی تخت دراز کشید...
به دنبال بهانه ای برای سرگرم کردنش گفتم:
_یه سوال چی شد با ژانت رفیق شدی؟
_گفتم که دو سال پیش به یه شرکت تبلیغاتی...
همونطور که توی جام دراز میکشیدم حرفش رو قطع کردم:
_اونو که گفتی منظورم اینه که چی شد رفیق شدید آخه یکم بعیده
نفس عمیقی کشید:
_آره میدونم به نظر خودم هم خیلی عجیب و بعید بود
من کلا تو دوران مدرسه م با هیچکس درست و حسابی دوست نشدم تو دوره دانشگاه هم فقط یه رفیق ایرانی داشتم اونم مهاجرت کرد کانادا
با تنهاییم راحتم اما خب...
ژانت وقتی از دفترم برای کاتالوگ عکس می انداخت خیلی توجهم رو جلب کرد
همش فکر میکردم این چه قیافه آشنایی داره من اینو کجا دیدم!
آخرشم ازش پرسیدم
اونم گفت تا حالا منو ندیده
نمیدونم چرا ولی احساس کردم موجش شبیه خودمه
ازش خوشم اومد
بعد از اینکه کارش تموم شد گفتم بیا بشین عکسا رو نشونم بده
به همین بهانه یکم با هم حرف زدیم
بعد که فهمیدم نقاشی هم میکنه ازش خواستم چهره م رو بکشه
یه چند باری هم سر همین همو دیدیم
تابلو رو که برام آورد دیدم کارش خوبه
پیشنهاد دادم یه گالری برگزار کنه
از دست دست کردنش معلوم بود پول نداره
گفتم اسپانسرت میشم بجاش تبلیغات شرکت توی گالریت باشه عوایدشم یه درصدی بر میدارم
قبول کرد و یه گالری با هم برگزار کردیم
اگر چه هنرمند مطرحی نبود که روش سرمایه گذاری کنم ولی خودم اینکارو خیلی دوست داشتم اتفاقا مجموعا کار خوبی هم شد
هم برایند مالیش قابل قبول بود هم ما بیشتر با هم آشنا شدیم
به مرور صمیمی تر شدیم و کم کم راجع به زندگیش باهام حرف زد
فهمیدم مثل خودم خیلی تنهاست و سخت زندگی کرده. منتها از یه نوع دیگه ش
کم کم شد صمیمی ترین دوستم و تنهایی هامونو با هم پر کردیم
هرچند برای خودمم خیلی عجیبه!
لبخندی زدم:
_احساس میکنم خیلی دوستش داری!
لبخند اون هم در اومد:
_نمیدونم چرا ولی آره
بجای همه نداشته هام اونو دوست دارم...
میدونی چی باعث شد رفاقتمون ادامه پیدا کنه و انقدر ازش خوشم بیاد؟
اینکه با وجود مشکلات مالی خیلی مستقله و عزت نفسش براش اهمیت داره
برای اینکه من فکر نکنم بخاطر پولم باهام دوست شده هیچوقت درخواست مالی ازم نمیکنه حتی قرض!
مثلا سر همین قضیه گرون شدن اجاره اینجا اگر به من میگفت کمکش میکردم و تو ام الان ابنجا نبودی!
لبخندم عمیقتر شد:
_جالبه!
...........
صبح زود بیدار شدم
زود که البته ده صبح! هیچکدوم خونه نبودن
وارد آشپزخونه شدم و چای دم گذاشتم
چای دم کشید ولی خبری ازشون نشد
چون احتمال میدادم کتایون رفته باشه دنبال ژانت و خیلی هم گرسنه بودم چند تا نیمرو انداختم و نشستم
حدسم درست بود و بالاخره باهم پیداشون شد
با کلی خرید! دستای هر دوشون پر از کیسه های خوراکی بود
کتایون با خنده کیسه ها رو جلوی درگاه آشپزخونه چید و گفت:
_تنها تنها؟!
مثل قحطی زده ها لقمه رو فرو دادم و گفتم:
_سلام خب چه میدونستم کی میاید داشتم میمردم از گرسنگی!
با هم بودید؟
اینا چیه چه خبره قراره مهمونی بدید؟!
ژانت هم وسایل رو گذاشت کف آشپزخونه و جواب سلامم رو داد
بعد کتایون جواب داد:
_نه ژانت که رفته بود کلیسا منم رفتم همون اطراف خرید کردم برگشتنی رفتم دنبالش
اشاره کردم به میز:
_بفرمایید بسم الله... خرید واسه چی؟
پالتوش رو روی چوب رختی انداخت و نشست پشت میز:
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@Ganje_arsh