بیصداقتی پیرزن و عبای پیرمرد!
کار به قمار براندازها روی بی صداقتی یک پیرزن ندارم. از طعنه ها و زخم زبان های اهل فرصت نیز بگذریم. ای کاش حداقل به خاطر این چند روز اتهامی که به جمهوری اسلامی زدند عذرخواهی کنند. خود خانم گوهرعشقی نیز محل بحث نیست. معتقدم همان لاشخورهایی که عبا از روی دوش پدر روح الله زم برداشتند و برای عمامه زمین زدنش سوت و کف زدند، همان ها پای این پیرزن نشستند که خلاف صداقت بگوید تا سکه کاسبی شان شود.
اما مساله ما و شمائیم. مساله سوادرسانه است.
چه میشود که باور می کنیم؟ چرا باید از سر برانگیختگی قضاوت کنیم؟ چرا اجازه می دهیم خناسان روی خطای هیجانی ما حساب باز کنند؟
زخم روی صورت پیرزن جای سرانگشت لاشخورها داشت. اما باور کردیم چون هیجان زده ایم. چون قضاوت های اجتماعی ما از سر تائید اجتماعی دیگران است نه استدلال های منطقی. یک حرف را رسانه اهریمن تکرار می کند و ما نیز به تکرار می افتیم تا از ترند روز عقب نمانیم. ماجرا پیچیده نبود. به راست و دروغش علم نداشتیم اما به سناریوهای راهزن های رسانه ای نیز سوظن نداشتیم؟ با سابقه این غدارهای مکار آشنا نبودیم؟
اینها قاتلی چون نوید افکاری را قهرمان مبارزه نکردند؟ از قاتل غزاله یک کودک معصوم نساختند؟ از صاحب آمد نیوز که علنا آموزش آدم کشی می داد و ثمره اش شهادت محمدحسین حدادیان بود اسطوره نساختند؟ اینها از نجفی همسرکش، قربانی مبارزه با پرستو روایت نکردند؟ اینها جلادهایی که 11 زن و کودک را در مراسم نیروی مسلح مهاباد کشتند، تبدیل به قهرمان قیام نکردند؟ سعید ملک پور طراح سایت های مستهجن و منتشر کننده فیلم و عکس های تجاوز به دختران ایرانی را فعال حقوق بشر نام نگذاشتند؟ از محمدثلاث درویش داعشی که جنون وار با اتوبوس به مردم حمله کرد، پیرعرفان نساختند؟ اینها سر قبر خالی ترانه موسوی ها در فتنه 88 ننشستند و مویه نکردند؟
باز هم فهرست کنیم؟ سابقه این جریان در جلادستایی و نشاندن اوباش جای شهید روشن نبود و نیست؟
مساله اینست که هوشیار در رسانه نیستیم. رفتار کاملا غیرارادی در رسانه داریم. با کمترین تکانه احساسی و عاطفی از سوی رسانه ها دچار خطای شناختی می شویم. زود باور می کنیم و زودتر از آن برای عقب نماندن از بازار مکاره لایک و فیو، دست به انشای حکم می بریم.
از سر غلیان و واکنش های احساسی قضاوت می کنیم و بعد با استدلال تلاش می کنیم این قضاوت را برای دیگران توضیح دهیم. حال آنکه باید ماجرا برعکس باشد.
جائی اگر علم نداریم، به منبع پیام توجه کنیم. هرجا که جای پای فراعنه رسانه ای بود سوظن داشته باشیم و صبر کنیم تا حقیقت روشن شود. این سوظن یک اصل راهبردی است.
✍محسن مهدیان
🔰 سردار مستشاری ایران در یمن که دنیا را مات و مبهوت کرده کیست؟
آنان که تاریخ خواندهاند می دانند، یمنیها دو وجه اشتراک با ایرانیان داردند؛
وجه اول: در دوره خسرو انوشیروان شاه قدرتمند ساسانی در سال ۵۷۰ میلادی و در رقابت با روم، یمن توسط وهرز دیلمی سردار خسرو فتح شد و ضمیمه خاک ایران گردید تا روم در صحنه رقابت جهانی با ایران عقب بماند و ماند. ایرانیان همراه وهرز ساکن یمن شدند و در دوره اسلامی مشهور به ابناء گردیدند. در آخرین روزهای زندگی پیامبر (ص) که اسود عنسی در یمن دعوی پیغمبری کرد، رسول خدا (ص) به ابناء ایرانی نامه نوشت و آنان اسود عنسی کذاب را با اشاره آن حضرت کشتند، ابناء هنوز در یمن هستند و به ایرانی بودند خود می نازند و تعداد زیادی از این حوثی ها که امروز علیه ظلم و جور قیام کرده اند نسب از آنان دارند.
وجه دوم: در قرن سوم و در سال ۲۸۴ هجری، یحیی بن حسین از نوادگان امام حسن (ع)، حکومت زیدی بنی رس را تاسیس کرد و زیدیان که تا قرن بیستم به تناوب چندین بار حکومت کردند، تا اینکه عربستان با زر و زور بر یمن تسلط یافت. زیدیان یمن از شیعیان معتقد و از دوستداران ایران اسلامی می باشند و سید حسین بدرالدین الحوثی رهبر فقید جنبش حوثی ها از مریدان حضرت امام خمینی(ره) بوده است.
درست هفت سال پیش بود که با تدبیر سپاه قدس ایران، حوثی های زیدی یمن قیام کردند، خیلی ها ریشخند کردند و گفتند عربستان با کمک آمریکا و اسرائیل یک ماهه کار حوثی ها را تمام می کند؛
اما بر طبق آنچه آمریکایی ها و سعودیها منتشر کرده اند، سرداری ایرانی بدون نام و نشان، عربستان را با همه اعوان و انصارش، پولش، نوکرانش، رسانه هایش، اربابانش و متاسفانه بعضی ضدانقلاب ایرانی خارج نشین همچون مریم قجر، زمین گیر کرده است.
اینکه بعد از هفت سال یک عکس و یک نام توسط بزرگترین سرویس جاسوسی جهان (سیا) منتشر شود و بعد ۱۵ میلیون دلار جایزه تصویب کنند که به هر کس که اطلاعاتی جزئی و کلی از این سردار ایرانی به ما بگوید، ۱۵ میلیون دلار به او جایزه می دهیم نهایت ناتوانی و زبونی است.
آمریکایی ها بعد از جنگ جهانی اول که وارد تحولات جهانی شدند تاکنون با آلمانی ها، شوروی، کره شمالی، ویتنام، عراق، یوگسلاوی، طالبان، القاعده و دهها مورد دیگر، درگیر جنگ های نظامی، اطلاعاتی و نیابتی شده اند، اما تاکنون با چنین پدیده ای روبرو نشده اند، این ادعا و یا تبلیغات نیست، خود آمریکایی ها اولین بار چنین ادعایی را درباره سردار ایرانی مطرح کرده اند و طرف ایرانی تاکنون سکوت کرده.
الان وضعیت جنگ یمن به نفع جبهه مقاومت در حال رقم خوردن است و با بمباران نقاط استراتژیک عربستان و پیشروی در جبهه مارب، جبروت حکومت سعودی برای چندمین بار در حال شکسته شدن است توسط انقلابیون مظلوم یمنی.
ما هم نمی دانیم واقعا اسم این سردار دلاور کیست، آیا واقعا سردار شهلایی است و یا کس دیگر، اما هر چه است بر طبق برآوردی که انجام شده این موضوع که سرداری ایرانی همچون یک شبح از تبار پهلوانان نامی و همرزم سرداران جاوید جنگ تحمیلی فرمانده اصلی نظامی حوثی هاست، امری قطعی می باشد و نیازی به اما و اگر ندارد.
این پدیده اولین بار است در جهان معاصر رخ می دهد که تمام سرویس های اطلاعاتی جهان بعد هفت سال فقط یک عکس و یک نام از یک فرمانده نظامی طرف مقابل داشته باشند، که این موضوع مایه خرسندی، فخر و مباهات است.
بنازم به این بی ادعایی، به این شجاعت، به این جسارت که یادآور حماسه سرداران نامی اسلامی همچون مالک اشتر است.
ما نمی دانیم در آینده چه اتفاق سیاسی، نظامی و یا امنیتی می افتد، اما تاکنون و با همین کارنامه هفت ساله یک چیز قطعی است: دیگر کسانی که عملیات نرماندی و یا غیره را طراحی کردند و هیتلر را با تمام جبروتش شکست دادند، برترین طراحان نظامی و اطاعاتی قرون معاصر جهان امروز نیستند: بلکه سردار ایرانی که شبحش خواب را از چشمان کفر و نفاق ربوده برترین طراح نظامی و اطاعاتی تاریخ معاصر جهان است.
✍دکتر آیت قبادی
💥این روزها ایام سالگرد عملیات کربلای 4 است و کربلای چهار یعنی چه؟! 👈 از رزمنده های جنگ و شرکت کننده در کربلای 4 که بپرسید یک جمله شنیدنی دارند که خیلی عجیب است... میگویند : ستارگان آسمان بالای سر اروند رود و نهر خین،صحنه هایی را دیدند که خورشید تا قیام قیامت از دیدن آن محروم است!
🍀خدایا اینان چه دارند می گویند؟ مگر آنجا کجا بوده؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟
میخواهید بدانید کربلای چهار چه خبر بوده ؟
🍀پس با چشم دل بخوانید : جنازه بچه ها کنار هم جمع شده بودند، بعضیها سر نداشتند، بعضی دست و پا نداشتند، بعضی در لباس غواصی شهید شده بودند،آرام آرام بدن آنها را از سیم خاردار ها جدا میکردند و به طناب گره میزدند و در آب رها میکردند، دو نفر بسیجی اول طناب را میگرفتند و دو نفر دیگر آخر طناب را که شهداء را به عقب برگردانند. در تاریکی اروند،صفی از پیکر پاره پاره شهداء در آب روان بود، آن شب اروند شاهد صحنه هایی از منتهی الیه مظلومیت و شجاعت و ایثار بود...
🍀فکرم به پرواز درآمد👈خدایا: میان این همه انسان که در شهرها در خانه های گرم و نرم خود خوابیده اند،چند نفر چنین صحنه هایی به مخیله شان خطور می کند؟... چند نفر باور میکنند که این جوانان برای امنیت و آسایش آنها اینچنین از همه چیز خود گذشتند؟... چند نفر مظلومیت این بچه ها را شناختند؟
#کربلای_چهار_عملیات_فریب بود یا نبود!👈لو رفته بود یا نرفته بود اینها مال دانشکده های جنگ است. آنجا که می گویند اگر انواع و اقسام تجهیزات دارید. اگر پشتوانه ماهواره ای دارید و... داستان کربلای چهار داستان تکنیک و تاکتیک نیست، داستان عشق است!
داستان اخلاص و ایثار است.
داستان ایمان و باور است.
داستان باور اعتقادات است.
🍀میخواهید بدانید کربلای چهار چه خبر بود؟... شب توی سرما بزن به آب، ببینم کدام عقل معاش کدام علم دانشگاه به تن دستور میدهد که برو توی آب😰آن غواص هایی که درسیاهی زمستان عباس وار به آب نگاه میکردند و دل به دریا میزدند 😰
☀️نمیدونم فارغالتحصیل کدام دانشگاه جنگ بودند ... اما آنها استاد مدرسه عشق و گوش به فرمان امام خمینی کبیر قدس سره بودند! چه میدانم شاید آن لحظه خلقتِ انسان، که ملائک به خدا گفتند چرا او را خلق می کنی؟ در حالی که در زمین خونریزی میکند و خدا گفت من چیزی میدانم که شما نمیدانید، لحظه به دریا زدن غواص ها، دست بسته زنده به گورشدن غواص ها، لحظه خاک لودر روی صورت ریخته شدن غواص ها، خدا آنها را نشان ملائکش داد و گفت: 👈 نگاه کنید او بنده من است! "عملیات کربلای چهار پیروزمندانه ترین عملیات تاریخ بعد از کربلای سیدالشهداء بود!!!"
👌 درکدام جنگ؟ کدام عملیات؟ کدام یگان رزمی چون این غواص ها، هرازچندگاهی از لا به لای تاریخ سر بر میآورند و دوباره به خط میزنند و خاک دنیازدگی و پوچ اندیشی که آینه دل ما را فرا گرفته را کنار میزنند و اینگونه دوباره با آن دست های بسته شده گره های قلوب زنگار گرفته ما را باز میکنند و اصلا خیلیها نمیدانند کربلای چهار یعنی چه؟!!😰
🍀بگذریم که کربلای چهار خود راهکار عملیات پیروز کربلای پنج را به فرمانده هان نشان داد و بعثی های سرمست از پیروزی ظاهری در عملیات قبلی اصلا به مخیله شان هم خطور نمیکرد در فاصله ۲ هفته از همان منطقه عملیات وسیع دیگری شروع شود.
#یاد_همه_شهیدان_بخیر
🌹سلام و درود خدا بر جانبازان و بازماندگان قافله عشق و ایثار
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصرکاوه
یادی از غواصان شهید کربلای ۴
نمیدانم دستانتان را از پشت بسته بودند یا از روبهرو ولی حتما خیلی وقت گذاشتند كه یكی یكی دستانتان را به هم ببندند و دورش طناب بكشند. نمیدانم آنها چند نفر بودند كه شما ١٧٥ نفر را به دام انداختند. نمیدانم چه گودال عظیمی حفر كردند تا ١٧٥ سرباز را داخلش بیندازند. نمیدانم نشسته بودید یا ایستاده، نمیدانم یكی یكی داخل گودال پرتتان كردند یا گروهی اصلا چه میدانم كه در آن روز، شاید هم شب چه آمد بر سر شما. نمیدانم در آن روزهای زمستانی سال ۶۵ با چه نقشهای غافلگیرتان کردند. نمیدانم آن فرمانده سنگدل، چطور دلش آمد به چشمهای معصوم شما نگاه کند و چنین برنامهای برای کشتنتان بریزد.نمیدانم لحظههای آخر که نمیتوانستید دستهای هم را بگیرید و خداحافظی کنید، چه حرفهایی بینتان رد و بدل شد. چه قرارهایی با هم گذاشتید. اصلا چه شوخیهایی با هم کردید ولی کاش دستانتان باز بود تا قبل از آن مرگ گروهی، سیر یکدیگر را در آغوش میکشیدید.نمیدانم وقتی داخل گودال روی هم افتاده و منتظر بودید تا سیل خاک رویتان آوار شود، زیر لب چه ذکری میگفتید. حتما به تأسی از اربابتان در گودال قتلگاه «لا معبود سواک، یا غیاث المستغیثین» روی لبهایتان بود. یا شاید هم سادهتر، احتمالا یکی از شما ۱۷۵ نفر فریاد زده: «برادرها! وعده ما کربلا» و بعد همه با هم فریاد زدهاید: یا حسین... حتم دارم دل آن سرباز بعثی که پشت لودر نشسته بود تا خاک رویتان بریزد، با شنیدن این یا حسینها لرزید اما به روی خودش نیاورد.حتم دارم وقتی چشم آن سرباز عراقی به چشم آن نوجوان افتاد که گوشه گودال سرش را بهسوی آسمان گرفته بود و یا زهرا میگفت، دلش لرزید اما به روی خودش نیاورد. حتم دارم وقتی آن گودال بزرگ پرشد و صدای فریادهایتان خاموش شد، دل آن فرمانده لعنتی لرزید اما به روی خودش نیاورد. حتی سیگارهای مکرر هم نتوانست تصویر چهرههای معصوم شما در آن لحظههای پایانی را از خاطرهاش محو کند.حتم دارم اگر آن فرمانده زنده باشد، هنوز هم چهرههای شما را خوب بهخاطر دارد، با جزئیات. حتم دارم هنوز هم از شما میترسد؛ حتی با همان دستهای بسته. حتم دارم هنوز صلابت نگاه شما کابوس روز و شبش باشد.چشمان نگرانتان از روزی كه این خبر را شنیدم مقابل چشمانم ایستاده و خیره خیره نگاهم میكند. دوست دارم زندگینامه یك یك شما را بخوانم. تعدادتان آنقدر زیاد است كه بینتان از هر گروه و دستهای وجود داشته باشد؛ از مجرد و عاشق گرفته تا کاسب و هنرمند و زن و بچهدار. فقط با خودم آرزو میکنم ای کاش دستانتان باز بود که قبل از آن مرگ گروهی، با دو انگشتتان علامت پیروزی نشان میدادید.راستش را بخواهید این روزها دلم عجیب شور غرور شما را میزند. برای تكاوران سخت است كه دستانشان را مقابل دشمن بگیرند كه طنابپیچش كنند. بارها شنیدهایم که غواصها از آمادهترین نیروهای رزمی هستند. بازوان و سینههای ستبر شما از همین لباسهایهای چسبیده غواصی پیداست. بعثیها همین غرور را نشانه گرفته بودند وگرنه در چند دقیقه همه شما را تیرباران میكردند و خلاص.غرور شما اما زیر آن خاکها دفن نشد. مثل یک نامه پستی از همان گودال ارسال شد برای ما. برای ما که درس مقاومت را از شما آموختیم و قسم خوردهایم که مثل خودتان تا لحظه آخر مقابل دشمن کرنش نکنیم. غرور شما به ما رسیده تا دلمان از عربدههای توخالی این و آن نلرزد. شما با دستهای بسته مقاومت کردید. حتم داشته باشید که ما دستان بازمان را مقابل دشمن دراز نخواهیم کرد. شما هم دعا کنید برایمان. دعای شما ۱۷۵ نفر برگشت نمیخورد؛ این را هم مطمئنم.
✍رضا صیادی
🔴 چرا انقلاب کردیم؟🔴
کلیپ صحبتهای #ضرغامی با خانم #معلم اصفهانی را دیدم. وقتی معلم بازنشسته میگه: «ما انقلاب کردیم، اما الان نصفشون پشیمونن. و وقتی پسرم میپرسه چرا انقلاب کردید، نمیدونم چی بهش بگم!!»
و ضرغامی هم با ژست روشنفکرانه فقط به این بسنده میکنه که: «بعله! درکتون میکنم!» بدون اینکه پاسخ درستی به صحبت خانم معلمی بدهد که 30 سال دینی تدریس کرده و نمیدونه برای چی #انقلاب کردیم؟!
آقای ضرغامی شما باید پاسخ میدادید.. نه به یک معلم. به همه کسانیکه این سوال را دارند و تحت بمباران تبلیغاتی سلطنت طلبان در فضای مجازی آنقدر از عصر سیاه #پهلوی برایشان بهشت و گل و بلبل ساخته اند، که به گیجی و تردید افتاده اند که مگر چه مان بود که انقلاب کردیم؟ مگر چه مشکلاتی داشتیم که انقلاب کردیم؟ مگر چه نداشتیم که انقلاب کردیم؟
🔰 آقای ضرغامی! شما باید پاسخ میدادید: 👇👇
1. انقلاب کردیم اول برای #اسلام. برای اینکه پهلوی به هویت شیعی ما حمله ور شده بود، اول با زور و چکمه بعد با تبلیغات و رسانه به جان دین مان افتاده بودند. از حجاب تا روضه عاشورا. در عصری بودیم که بردن نام #حسین(ع) در این کشور قدغن بود. میخواستیم به عصری برسیم که میلیونها نفر در #اربعین به زیارت سمبل انسانیت و آزادگی بروند. میخواستیم به مقام انسانیت برسیم.💚
2. انقلاب کردیم برای #ایران. برای استقلال ایران. کشورمان زیر لگد انگلیسیها و امریکاییها له شده بود. 50 هزار مستشار امریکایی از ما کاپیتولاسیون و حق توحش میگرفتند و شاه مملکت بدون اجازه آنها نمیتوانست وزیرش را عوض کند.
3. انقلاب کردیم برای ایران. برای خاک ایران. شاه، سرزمین #بحرین و 32 جزیره زیبای آن را به انگلیسیها و وهابی ها بخشید و گفتند دخترمان بود شوهرش دادیم. انقلاب کردیم تا بقیه خاک وطن را شوهر ندهند. 👌
4. انقلاب کردیم برای عزت و حیثیت مان. در عصری که بر سر در باشگاههای انگلیس در ایران در وطن خودمان مینوشتند: ورود سگ و ایرانی ممنوع. در عصری که بیگانگان چنان بر ما مسلط بودند که ایرانی را همچون سگ میخواندند!
5. انقلاب کردیم برای نجات #فرهنگ و میراث سترگ فکری مان. در عصری که تعداد کاباره ها و قمارخانه ها و فاحشه خانه ها از تعداد کتابخانه ها و دانشگاهها بیشتر بود، انقلاب کردیم تا فکر و فرهنگ ایرانی لگدمال نشود. #شاه حقیری داشتیم که صریحا میگفت: شما #زنان هرگز میکل آنژ یا باخ نداشتید. شما حتی یک آشپز بزرگ نداشته اید.. شما هیچ چیز بزرگ و فوق العاده عرضه نکرده اید. هیچ چیز." (مصاحبه محمدرضا پهلوی با اوریانا فالاچی، مهر ۱۳۵۲)
6. انقلاب کردیم برای حفظ #نجابت دختران و جوانمردی پسران مان. از چنگ حکومتی که دستاوردش برای زنان ایران «شهر نو» بود و 50 هزار #فاحشه رسمی. از شر حکومتی که از خود شاه تا برادران و خواهرش اشرف، مافیای بین المللی مواد مخدر بودند و درخت نحس اعتیاد را در ایران مان کاشتند.
7. انقلاب کردیم برای نجات از عقب ماندگی #علمی مان. از کشوری که 57 سال تحت سلطنت پهلوی بود و 68 درصد مردمش بیسواد نگه داشته بودند، در حالیکه آمریکا ناسا داشت، هند ماهواره به فضا فرستاده بود، ترکیه متروی 50 ساله داشت ولی ما هیچ نداشتیم. تا برسیم به کشوری که طی 40 سال 93 درصد مردمش باسواد شوند. و رتبه علمی 16 ام جهان باشیم.
8. انقلاب کردیم برای #رفاه. از عصری که نیمی از جمعیت ایران به جای خانه، در یک "اتاق" زندگی میکردند. (فیلمفارسی ها شاهد این ماجراست)، از عصری که نیازهای اولیه زندگی (آب و برق و گاز و یخچال و کولر) یک آرزو بود. تنها 45 شهر ایران آب لوله کشی داشت، 96 درصد روستاها برق نداشت، تنها 9 شهر گاز لوله کشی داشت. از عصری که 46 درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکردند، 35 درصد جامعه دچار سوتعذیه شدید بودند، مترو و سیستم فاضلاب و موشک و زیردریایی داشتن و.. دیگر رویا بود! تا برسیم به عصری که همه 1100 شهر ایران و 34 هزار روستا آب لوله کشی دارند، همه شهرها و تمام روستاهای بالای 40 خانوار برق دارند. 95 درصد جمعیت ایران گاز دارند. و برای رفع فقر، از کمیته امداد تا بهزیستی و صدها خیریه ساخته ایم.
ادامه دارد 👇👇👇
🔴 چرا انقلاب کردیم؟🔴
ادامه 👇
9. انقلاب کردیم برای حتی #سلامتی و بهداشت مان. از عصری که مردم ما درگیر شپش بودند، حتی #فرح همسر شاه را پشه سالک گزید، و برایمان از هند و بنگلادش و پاکستان پزشک و پرستار می آوردند. از عصری که سن امید به زندگیمان فقط 54 سال بود! تا برسیم به عصری که سن امید به زندگی مان به بالای 75 سال رسیده. و جزء 10 کشور دارای بهترین سیستم پزشکی هستیم.
10. انقلاب کردیم برای #آزادی. تا از شر چنگال آهنین #ساواک نجات یابیم. یک سازمان تروریستی وحشی که به اذعان شخص شاه 3000 زندانی سیاسی داشت. از حکومت وحشت شاهنشاهی که فالاچی، خبرنگار آمریکایی متعجبانه به شاه میگوید: «مردم ایران با شنیدن اسم شاه در خیابانها #وحشت میکنند. میترسند کلمه ای بر زبان آورند.» تا برسیم به حکومتی که مردم صراحتا از مسئولین انتقاد میکنند. بدون ترس بدون محاکمه. و رهبری که معتقد است انتقاد و نصیحت و مطالبه از مسئولین، جرم نیست، وظیفه مردم است.
11. انقلاب کردیم برای اینکه #مردم باشیم، نه رعیت. برای نجات از 2500 سال شاهنشاهی که مردم در آمد و شد این شاه و آن شاه، هیچ کاره بودند تا حکومت در دست ما مردم باشد. برای اینکه شاه مان با کودتا و دستور اجنبی نیاید. برای اینکه از رئیس جمهور تا خبرگان از مجلس تا شورای شهر و شورای مدرسه کودکان مان، خودمان انتخاب کنیم.
12. انقلاب کردیم برای تشکیل حکومتی که ثمره 1400 سال صبر و خون دل خوردن #شیعه و مسلمانان راستین است. تا به جرم مسلمان بودن و شیعه بودن کشته نشویم. انقلاب کردیم تا نام خدا و پیامبر و امیرمومنان را بر ماذنه ها بشنویم. تا آزادانه یکتاپرست باشیم. تا طعم حکومت عدل و مرحمت را بچشیم. تا با #ظالم در هر جای جهان بجنگیم و پناه مظلومان باشیم. تا کانون انسانیت و مهربانی و مبارزه با شیاطین بزرگ و کوچک باشیم. تا دختر سوری در چنگ داعش، تا کودک مظلوم یمنی، تا سیاهان بی پناه از نیجریه تا آمریکا، احساس بی کسی نکنند. تا مرهمی بر رنج همه مظلومان باشیم. تا الگویی برای همه آزادیخواهان باشیم از ونزوئلا تا لبنان. از بولیوی تا میانمار.
🔶 ما انقلاب کردیم، برای تحقق این دنیای قشنگ. این آرمانهای زیبا. برای ساختن جامعه ای نمونه که مقدمه ظهور آخرین امام باشد، و برایش هزاران #شهید دادیم. 🚩 با جنگ و تحریم و خیانت و فحشا و جنگ رسانه ای به جان مان افتادند. به جان روح و فکرمان. نکند در این جنگ، یادمان برود چه بودیم و چه شدیم. نکند راه را گم کنیم. نکند دروغهای جلاد را باور کنیم. آنان که تاریخ را فراموش میکنند، آنان که فریب میخورند، قربانی خواهند شد.
(متن برگرفته از کتاب "شایعات رایج فضای مجازی"، نوشته دکتر الهه خانی)
10.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انتشار برای اولین بار / بخشی از صحبتهای نمایندگان نامزدهای انتخابات ۸۸ با رهبر انقلاب
✖️نماهنگی به مناسبت سالروز حماسه ۹ دی
✖️بخشهایی از کتاب «فتنه تغلب»
✖️تأثیر فتنه ۸۸ در وضع تحریمهای ظالمانه علیه ایران
فکر میکردیم فقط داغ اباعبدالله و یارانش سرد نمی شود
نمی دانستیم داغ شهادت یاران آخرالزمانش هم سرد نمی شود
🌹 به یاد همه شهدا 🌹
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
▪️امروز #رهبر_معظم_انقلاب به مدیر مسئول کیهان پیام داده و فرموده:
«یادداشت امروز آقای محمد صرفی، یک #آفرین دارد».👏
این یادداشت آقای صرفی نویسندهی خوش ذوق، با سواد و بیادعای کیهان، درباره حاج قاسم که توجه رهبری را جلب کرده است
👇👇👇👇👇👇👇👇
ستاره قاسم در کهکشان راه خمینی(یادداشت روز)
چقدر خوب است که کودکان وقتی به دنیا میآیند کسی نمیداند سرنوشت چه تقدیری برای آنان رقم زده و تاریخ برای شانه نحیف برخی از این کودکانگریان، چه مأموریتی گرانسنگ تدارک دیده است. آری! اینگونه بود که دست فرعون بهرغم تمام دست و پا زدنهایش، به فرزند عمران و یوکابد نرسید و موسی دودمان طاغوت عصر خود را در نیل بر باد داد. و آن زمانی بود که از چشم دنیااندیشان و ظاهربینان کار مؤمنان به پایان رسیده بود؛ در پیش، امواج خروشان نیل بود و از پس، لشکر جرّار فرعون. اما تقدیر الهی چیز دیگری بود. پس فرمان آمد که ای موسی! عصای خود را بر دریا بزن ... و شد آنچه ناشدنی مینمود.
تابستان سال 1953 برای «دوایت آیزنهاور» سی و چهارمین رئیسجمهور آمریکا شیرین بود. ماموران سازمان CIA در تهران به فرستادگان و مزدوران بریتانیایی که دیگر کبیر نبود پیوستند و عملیات آژاکس را با موفقیت به سرانجام رساندند. دولت وقت با کودتا سرنگون شد و شاه لرزان و فراری دوباره بر تخت نشست. «آلن دالس» رئیس CIA اگر از آینده چیزی میدانست بدون شک پنج سال بعد، تیمی از ماموران خود را بار دیگر راهی ایران میکرد اما این بار نه به مقصد تهران بلکه به «قناتملک»، روستایی در دل کویر مرکزی ایران. به خانه ساده و محقر مشهدی حسن.
اما نه آیزنهاور و دالس میدانستند و نه حتی مشهدی حسن و فاطمه که آن کودکی که روز اول فروردین سال 1337 پا به زمین گذاشته و گریه میکند، چه آیندهای و مأموریتی در پیش دارد. فرزند سوم خانه بود و نامش را گذاشتند قاسم. انتخابی بهجا و نامی نیکو بود. این طفل شیرخوار و روستازاده گمنام، مأموریت داشت چیزهایی را قسمت کند. از این باب همه ما قاسم هستیم چرا که در زندگی چیزهایی را با دیگران و بین دیگران قسمت میکنیم. اما قرار بود او از همه ما و قاسمها، قاسمتر باشد.
دنیا معرکههای عجیب و غریب و شگفتیهای فرامحاسباتی کم ندارد. نقاطی به ظاهر بسیار دور و بیربط در گوشه و کنار کرهخاکی هستند که هیچ دستگاه محاسباتی و عقل و حتی خیالی نمیتواند میان آنها خطی برقرار سازد. وقتی مامور ساواک سال 1342 با ریشخند از آقا روحالله پرسید یارانت کجا هستند، آن مرد خدا که دلش از خورشید هم گرمتر و چشمهایش از برق آسمان گیراتر بود، با دلی آرام و قلبی مطمئن پاسخ داد؛ سربازان من در گهوارهها هستند. یحتمل مأمور مفلوک سازمان اطلاعات و امنیت کشور، پوزخندی زده و در دل یا زیر لب گفته باشد عجب آخوند خوشخیالی و چه خیالات خامی! نمیتوان به واکنش آن مأمور چندان خرده گرفت. آن روز قاسم سلیمانی پنج ساله بود، مهدی باکری و اسماعیل دقایقی 9 ساله، حسن باقری و ابراهیم همت هشت ساله، حسین خرازی شش ساله، احمد کاظمی، مهدی زینالدین و حسن تهرانیمقدم 4 ساله، محمود کاوه و علی هاشمی 2 ساله. کودکانی دور از هم، هر کدام در شهری و روستایی. آن ستارههای دور از هم در کهکشان راه خمینی. آنقدر دور که هیچ منجمی نمیتوانست پیشبینی کند روزی که چندان دور نیست این ستارهها در یک مدار قرار خواهند گرفت و چشم آسمان از نورشان روشن خواهد شد.
تازه این کودکان فرماندهان سپاه خمینی کبیر بودند و بسیاری از سربازان آنان حتی هنوز پای بر زمین، این «سیاره رنج» نگذاشته بودند. گفتیم فرمانده و سرباز! بگذار همینجا تکلیف این دو کلمه را روشن کنیم. میدانی چرا فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران که نامش لرزه بر اندام دشمنان میانداخت خود را همیشه سرباز میدانست و مینامید و وصیت کرد بر سنگ مزارش بنویسند سرباز قاسم سلیمانی؟ همان سربازی که چند روز پیش یک رسانه آمریکایی با کینهای عمیق نوشت سلیمانی شبه نظامیان عراق، لبنان و یمن (افغانستان و پاکستان و سوریه و فلسطین را جاانداخته) را به یک اتحاد راهبردی متصل و نیروی قدس را به نوعی ناتو تبدیل کرد.
در روزگاری که آدمها به دنبال نام هستند و برای خود لقب میسازند و میتراشند و برای محکمکاری سفارش میدهند، مردی که سرنوشت منطقه و بلکه جهان را تغییر داد، به او لقب «فرمانده سایهها»، «خردکننده داعش» و «قویترین مرد خاورمیانه» داده بودند و فرماندهان ارتش آمریکا به او حسادت میکردند، خود را سرباز میداند. ریشه ماجرا به همان پیرمرد طوفانی برمیگردد که بر صندلی ساده حسینیه جماران مینشست و آرام سخن میگفت و دنیا را به لرزه درمیآورد. قاسم شاگرد مکتب حضرت روحالله بود. همان که بنیانگذار انقلابش میخواندند، مرد قرن، سیاستمدار عصر، تغییردهنده جهان و تاریخ و... البته که همه اینها بود اما وقتی یکی از مریدا
نش فریاد زد؛ «ما همه سرباز توئیم خمینی، گوش به فرمان توئیم خمینی»، باز ساده اما از روی عقیده و منطبق با عمل خویش گفت؛ «نه من سرباز توام و نه تو سرباز من. همه سرباز خداییم انشاءالله.»
آدمهای خوب کم نیستند و کم ندیدهایم. شاید ما هم آدمهای خوبی باشیم چرا که گاهی کارهای خوبی میکنیم. بخشی از شادی و وقت و توانایی و پول خود را با عدهای قسمت میکنیم. شاید برخی خوبتر باشند و از قوه قهریه خود نیز برای خوب بودن و خوبی کردن استفاده کنند. مثلاً وقتی میبینند به کسی دارد ظلم میشود، سینه سپر کنند و وارد معرکه شوند. مأموریت قاسم تقسیم کردن بود. آرامش و امنیت و شادی و لبخند و در کنارش ترس و وحشت و اضطراب. آنچه قاسم را از دیگر خوبان سوا میکرد، آن بود که او اهل قناعت نبود. بله! قناعت همیشه هم چیز خوبی نیست. اگر در تقسیم خوبیها به دایره تنگ و حقیری در اطراف خود قناعت کنی، چنین میشود. قاسم آرامش و امنیت و لبخند را برای همه انسانهای روی زمین میخواست نه فقط برای اهالی قناتملک و کرمانیها و ایرانیها. برای او فرقی نداشت که این زن و مرد و کودک چه زبانی دارند، چه آیینی و خطوط جغرافیا آنان را چگونه تقسیم کرده است. امنیت و آرامش و لبخند حق همه بود و وحشت و اضطراب حق همه آنهایی که آن حق را از دیگران سلب کرده بودند. اینجاست که قاسم را میتوان در دو شمایل دید. شمایلی نرمتر از حریر و دلنازکتر از کودکان که گویی هنوز کودکی پنج ساله در قناتملک است. همانقدر دل کوچکی دارد. از ته دل میخندد و مثل ابربهارگریه میکند. و شمایلی دژم و غضبناک که گویی خدای جبار و منتقم به او مأموریت داده است تا بندگان طاغی و خونریزش را به دست او هلاک کرده و راهی دوزخ سازد.
خیابانهای شلوغ و تاریک ما برای نام تو حقیر و کوچکاند. روزی ستارهای بزرگ و پرنور کشف میشود و نام تو را بر آن خواهند گذاشت. بلندمردا! نامت بلند باد که آب و آتش در چشمان تو به هم میرسید و خوشا بحال آنانکه در روزگار رجعت بار دیگر آن چشمهای پرفروغ را میبینند و میانشان نور تقسیم خواهیکرد.
#محمد_صرفی