هدایت شده از قرارگاه فرهنگی مه شکن
┈┈••✾•💠🌹💠•✾••┈┈
📣 #اطلاعیه
💢 جلسات هفتگی #یاعلی_مدد
🔻باحضور
✳️ استاد رستمی زاده
🔻 موضوع
🔷 رشد ذهنی، روحی و جسمی در پرتو نهج البلاغه
🗓 چهارشنبه ها
🕰 ساعت 21:30
🌷 پایگاه شهید چمران
🌴 حوزۀ شهید ورزنده
┈┈••✾•💠🌹💠•✾••┈┈
@Gharargah_mehshekan
🔴 شیطان، هم دنیا را گرفت و هم آخرت را!
یڪ آقای فرش فروش ڪه اهل نماز اول وقت بود به بنده گفت: یڪ ڪسی برای خریدن فرش وارد مغازه ی بنده شد. گفتم: وقت نماز است.
گفت: من وقت ندارم، مسافرم و می خواهم بروم. هر چه اصرار ڪردم، دیدم نمی شود و گول شیطان را خوردم و یڪ قدری ڪه از نماز اول وقت گذشت، دیدم همین آقای مشتری ڪه خیلی شیفته ی این معامله بود، گفت من باید قدری تامل بڪنم! و از خرید منصرف شد!!
شیطان هم دنیا را گرفت و هم نماز اول وقت را.
💠 امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند:
اگر مؤمن، دنیا را مانع از آخرت خودش قرار بدهد؛ پروردگار او را از هر دو باز می دارد.
✳️ مرحوم آیت الله حق شناس
📗 ز ملڪ تا ملڪوت جلد 1 ص 213
@Gharargah_mehshekan
#تلنگر_و_تفکر
🔹 امام جماعت یکی از مساجد لندن تعریف می کرد
به یکی از مساجد داخل شهر لندن منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام دور بود.
🚎 هر روز با اتوبوس از مسجدم به خانه برمی گشتم.
هفته ای می شد که این مسیر را با
اتوبوس طی می کردم که یک روز
🔻 حادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد…
سوار اتوبوس شدم و پول کرایه را به راننده دادم و او هم بقیه اش را بهم پس داد.
وقتی روی صندلی ام نشستم متوجه شدم راننده 20 پنی بیشتر بهم پس داد.
با خودم گفتم باید این مبلغ را به راننده پس بدهم. اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان مهم نمی دانستم و با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم!
همین طور داشتم با خودم یکی به دو می کردم تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه آن پول را پس بدهم چون بالاخره حق، حق است…
هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این 20 پنی را اشتباهی اضافی دادید.
😊 راننده تبسمی کرد و گفت:
ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمدید؟ من مدتی است که دارم درباره اسلام فکر میکنم.این مبلغ را هم عمدا به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک مسلمان در چنین موقعیتی چگونه خواهد بود؟!
آن امام جماعت مسجد می گوید:
وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند.
به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان تکیه دادم…
اشکهایم بی اراده سرازیر بودند
نگاهی به آسمان انداختم و گفتم: خدایا! نزدیک بود دینم را به 20 پنی بفروشم!!!
✅ چنان زندگی کن کسانی که تو را میشناسند، اما خدا را نمی شناسند
به واسطه آشنایی با تو با خدا آشنا شوند.
@Gharargah_mehshekan
#داستان_حاجب
🔹 اهل شعر و ادب بود؛ زلفش گره خورده بود به
علی بن ابی طالب علیه السلام...!
در عالم شاعری و مشتی گری اش، شعری برای
ولا جان گفته بود:
✨ «حاجب اگر محاسبه حشر با علی ست
✨ من ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن...!»
❇️ همان شب در عالم رویا، مولا علی بن ابیطالب علیه السلام
به خوابش آمد و فرمود:
«اگر چه محاسبه در دست ماست؛اما اگر اجازه
بدهی من بیت آخر شعرت را،اصلاح کنم...!»
🔹 حاجب عرض کرد:
مولای من شعر برای شما و در مدح
شماست...!
🔰 مولا دوباره فرمودند: پس بیت آخر را اینگونه بنویس:
« حاجب یقین محاسبه حشر با علی ست
شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن…! »
📔•|کتاب شریف شیخ صدوق|•
@Gharargah_mehshekan
📝 گزارش
💢 حلقۀ شهید جابری
📚 سیر مطالعاتی کتب شهیدمطهری
🗓 جمعه 4 آذر
🌷 پایگاه شهید چمران
🌴 حوزۀ شهید ورزنده
@Gharargah_mehshekan
قرارگاه فرهنگی مه شکن
📝 گزارش 💢 حلقۀ شهید جابری 📚 سیر مطالعاتی کتب شهیدمطهری 🗓 جمعه 4 آذر 🌷 پایگاه شهید چمران 🌴 حوزۀ شهید
📸
💢 حلقۀ شهید جابری
📚 سیر مطالعاتی کتب شهیدمطهری
🗓 جمعه 4 آذر
🌷 پایگاه شهید چمران
🌴 حوزۀ شهید ورزنده
@Gharargah_mehshekan