هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
ناله از عشق به هروقت غنیمت باشد
خوردنِ زخـم، برآرندهی نعمت باشد
از اراده به فراقـت، دلِ خونابهی مـن
اشکها ریخت به چشمم که ارادت باشد
به جـز آییــنِ محبّـت به دلـت راه مــده
حیف از آیینهی جانت که کدورت باشد
قطـراتِ عرقـی کـز سـرِ شـرمت ریزی
لطفِمحضاستکهسرمنشاءِرحمتباشد
ماندهام چشم به راهِ نفست تا دمِ صبح
که درآمیخـتنِ شـوق به زحمـت باشد
۱۴٠۳/٠۴/۱۹
-❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
#دلتنگی
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
تا بتابد به دلـم نور مــه خوش نفـســم
چون پرنده به هوای نفسش در قفسم
قفسم چشمخوش و میلهیآن مژگان است
روز و شـب خیره بر این منظـرهی پر هوسـم
۱۴٠۳/٠۴/۲۲
-❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
بنوشـم از لبت صـد جرعـهی می
چو مطرب مینِهم لب بر لبِ نی
نفسهایم که جانت مینوازد
حلاوت میفزاید بر لبت هی
۱۴۰۳/۰۴/۲۲
-❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
جرعـهای چـای از آن نیمهی فنجانِ تو را
من به عالم ندهم تا چه رسد جانِ تو را
بوسهای بر لب نوشین تو ایمان من است
چون برآشفته کنم زین هوس ایمانِ تو را
۱۴٠۳/٠۴/۲۲
-❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
آهِ ســردم حکایتی دارد
اشک دردم شکایتی دارد
سوزهجرانِتو چه جانکاه است
بی وفــایی نهــایتی دارد
با نسیمِ خیالِ گیسویت
دل، امـیدِ هـدایتـی دارد
وقتِ بیتابیِ دلِ محزون
لطفِ رویت عنایتی دارد
شوقِ دیدارِ روی دلخواهت
در دقـایق سـرایتی دارد
روحِ سرگشتهام به رویایی
رویـتِ بی روایتــی دارد
عزمِتو همچنان بههجراناست
تا وصــالــت درایتــی دارد
۱۴٠۳/٠۴/۲۳
-❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
امان از دوری و چشم انتظاری
که جان افتاده در دام خماری
پریدن در هوای عشق بازی
خیالی ساخـته جانم نگاری
ز گیسوی پریشانش پریشان
غمـش از دل برآورده دمـاری
دل از بالِ خیالش تا بیاویخت
به کوی عاشـقی کـرده گـذاری
تراوش کرده در ذهن پریشان
کلامــی از لبانِ میگسـاری
به وقت بوسههای جانفشانش
تنیـده در وجودم سـوزِ تاری
که شهنازی زده صد زخمهی عشق
از الطافِ نهـــانِ غمــگســـاری
جهانی جاودان در جان، جهان است
امیـدی بی کــران در هـر مـداری
تلاقـی کرده امواج محبّت
تپشهای دلی در بیقراری
۱۴٠۳/٠۴/۲۳
-❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
این روزها بهشت، به دنبال غزّه است
راز ظـهـــور، در پیِ احـوالِ غزّه است
#حوصلهی_بحر
https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
تو، به لیموی خوش بوی بهاری
طـراوت بخـشِ جـانِ کوهـسـاری
ز لطفِ شب، ترنّم بر لبت مست
سـحــر با نالههای خود خمـاری
گهی در پردهی ساز و گهی زلف
به هر حلقـه نوای ناب داری
مگر بر جامهی پاکیزهی تو
نشیند از تفقّـدها غـباری،
که زیر پا نداری التفاتی
به رسم دوستی و غمگساری
هزاران بار خواهش کردم از تو
مـبادا بیخـبر جـانم گـذاری
دوباره چشم من مانده به راهت
چه دردی بدتر از چشم انتظاری
دعای هر شبم صحّت به جانت
به جانت صحّتِ هر بیقـراری
قـراری یافتم در قعـر جـانم
که جانم یافته حُسنِ نگاری
۱۴٠۳/٠۱/٠۳
-❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
غـزلـی نابتر از لعلِ لبت نیست که نیست
خوابیآشفتهتر از زلفِشبت نیست که نیست
تا غـزالـی ز خیالاتِ دلم در گذر است
رهزنی غیبتر از تابوتبت نیست که نیست
ای صفــای رخِ تو جلـوهی جانانهی صبح
سحری کو که خمار از طلبت نیست که نیست
نفــسِ پاکِ تو پیوســته و پاینـده بوَد
که لبی در هوسِ آن رطبت نیست که نیست
شــورِ پیدای تو از نورِ نهـــانت لبریز
عشقوعرفان به لطیفیِلبت نیست که نیست
۱۴٠۳/٠۷/۲۵
-❀✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
#امید
#زندگی
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
دل که آویخته از زلـفِ کمـندی چندی
لبمم آمیخته با شعرِ چو قندی چندی
رهروِ عشق که آکنده ز لطفِ غمِ توست
دارد امّـید که سرمســت، بخـندی چندی
غزلی چشم به راهست و غزالی به گریز
در امان نیسـت، خیالی ز گزندی چندی
گرچه دنیای غریبی به دلم رخنهگر است
غـربتـم نیـک بوَد گـر بپســندی چندی
پرنـیـانِ خـمِ گیســـویِ تو و بادِ صـبا
شعرِ ناب است که تابیده پرندی چندی
دلِ سودازده را زآتشِ رخسارِ خوشت
به تبِ قهر بسوزی چو سپندی چندی
رو گرفـتی ز من و عشـوه کـنان جـان مرا
کو به کو بردی و بستی تو به بندی چندی
۱۴٠۳/٠۸/٠۳
-❀✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
#امید🌱
#زندگی🌱
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
گویا نفست نسیمِ صبح است
زلفِ سیهت حریمِ صبح است
صبح است و دلم فدای رویت
رویت شـده مبتـلای مویت
مویت به کمندِ آسمانی
دارد چه اســیرِ بیزبانی
با نغمهی خوش به چنگ دارد
جـانـی کـه دلِ ترنگ دارد
با خنجــرِ ابروانت ای مسـت
زخمی بنشان به غافل از دست
هـر تار ز زلـفِ خوشـنوازت
شرحی بدهد ز سوزِ سازت
شوری که به قصدِ دلربایی
آغشته شده به هر نوایی
از گرمـیِ هـر نوازشِ شعر
باریده هوس ز خواهشِ شعر
از رامـشِ دل به هر ترانه
صد شعله ز جان کشد زبانه
دل، والهی رویِ لاله زارت
اشکی شده رویِ گلعذارت
از بیخبـری دلم به جـان است
چشمم به ره و تنم خزان است
عمری است که دل ز جان رمیده
جانم ز پیاش چه خوش خزیده
امّـیــدِ وصـالِ تو خــیالی است
بوسیدنِ لعلِ تو چه حالی است
روز و شبِ عاشقانِ مدهوش
فرقـی نکـند ز شـوقِ آغـوش
الطافِ نهـــان و آشـــکارا
شوری بدمد ز دور ما را
۱۴٠۳/٠۸/۱۸
-❀✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
مست است نسیم صبحگاهی
در زلف تو از شـــرارِ آهــی
لطفت نشود نصیب هر مست
زلفـت برهــان ز هر نگاهـی
سرگشته دلی که بیپناه است
در زلـفِ خودت بده پناهـی
ای شور و طرب، قرینِ رویت
از زلف، فشـان غـبارِ راهـی
آویخــته از کمـــانِ زلفــت
صیدی که نشسته در تباهی
کِی فکر رهاییاش به سر هست؟
کـز زلـف تو میدمــد پگاهــی
امّیــدِ وصــالِ صبـحِ رویت
در شامِ سـیاهِ زلف، ماهــی
ای روی تو نورِ چشمِ شاعر
شعری بجهد ز زلف، گاهی
۱۴٠۳/٠۸/۱۸
-❀✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾