eitaa logo
قصه های کودکانه
34.6هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
917 ویدیو
327 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
ماه مبارک رمضان_صدای اصلی_408035-mc.mp3
9.39M
🌸ماه مبارک رمضان 🌼مژده کوچولوی قصه ی ما مثل همه ی شما بچه های دوست داشتنی از چند روز قبل از شروع ماه مبارک رمضان لحظه شماری میکرد. 👆بهتر است ادامه داستان را بشنوید. کانال تربیتی قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک میکند. 🌼 این برنامه برای اولین روز ماه مبارک رمضان تهیه شده است. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍خوشحالی یعنی روزه اولی باشی 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸اولین روزه اولين روزي كه امام حسين (ع) روزه گرفتند همه اهل بيت در كنار سفره جمع شدند؛ پيامبر اكرم (ص) رو به امام حسين فرمودند: حسين جان عزيزم روزه ات را باز كن. امام حسين فرمودند: جايزه من چه خواهدبود؟ پيامبر فرمودند: نصف محبتم را به كساني كه تو را دوست دارند مي بخشم. حضرت علي(ع) فرمودند: پسرم حسين جان بفرما. باز امام فرمودند: جايزه من چه خواهدبود؟ حضرت علي فرمودند: نصف عبادت هايم براي كساني كه عاشق تو هستند. حضرت فاطمه(س) فرمودند: عزيز دلم افطار كن.امام حسين پرسيدند: جايزه شمابه من چيست؟ حضرت فرمودند: نصف عبادت هايم را به كساني که بر تو گريه مي كنند مي بخشم. امام حسن(ع) فرمودند: برادر جان روزه ات را بازكن و امام همان سوال را پرسيدند. حضرت پاسخ دادند: من تا همه گنهكاران را بر تو نبخشم به بهشت نخواهم رفت. و درهمين حال جبرئيل بر پيامبر نازل شد فرمود خدا مي فرمايد: من از شماها مهربانتر هستم و آنقدر آن كساني كه عاشق تو هستند را به بهشت ميبرم تا تو راضي شوي یا حسین. 🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍃عنوان:پول ماه رمضان بود و عاصم برای فراهم کردن نان مورد نیاز زمان افطار به نانوایی رفته بود. صفی طولانی در مقابل نانوایی بود. هنگامی که زمان افطار نزدیک می‌شد مردم بیش از پیش تحمل خود را از دست می‌دادند. نانوا نگران مردم حاضر در صف بود. سریع کار کردن، مطمئن شدن بابت این که همه نان گرفته اند و اینکه پول بیش از حد از کسی نگرفته، برای او کار آسانی نبود. نانوا در آن زمان واقعا خسته بود و اشتباها از عاصم کمتر از معمول پول گرفت. در ابتدا عاصم درنگ کرد و به چهره‌ی نانوا با تعجب نگاه کرد. نانوا پرسید: "مشکلی وجود دارد؟" عاصم گفت: "نه" و پولش را گرفت. او از نانوایی به طرف خانه دوید. زمان شام عاصم نگران و پریشان بود. زمانی که آن شب به خواب رفت ناراحت تر هم شد. او احساس می‌کرد که مردی نامرئی دارد از او می‌پرسد: "چرا این کار را کردی؟ چرا پولی را گرفتی که مال تو نبود؟" او فکر کرد که باید همه چیز را به مادرش بگوید، سپس او نظرش را عوض کرد و چیزی نگفت. او می‌دانست که مادرش عصبانی خواهد شد و او را سرزنش خواهد کرد. در تمام طول شب او کابوس می‌دید. زمانی که صبح بیدار شد حالش بهتر نبود. او به تقویم روی دیوار نگاه کرد. آنجا حدیثی نوشته شده بود که در ادامه آمده است: «الاثم ما حاک فی صدرک و کرهت ان یطلع علیه الناس» 🍃گناه چیزی است که قلب شما را ناراحت می‌کند و چیزی است که شما نمی خواهید دیگران بدانند. " عاصم احساس کرد که صورتش قرمز شده گویی که پیامبر دوست داشتنی این حدیث را فقط برای او گفته است. فورا به نانوایی رفت و پول نانوا را پس داد و به خاطر اینکه نتوانسته بود پول را زودتر پس دهد عذرخواهی کرد. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
یک آیه یک قصه .MP3
21.97M
🌸عنوان قصه 🍂 هدی نگران نباش 🍂اشاره به آیه ۱۱۴سوره مبارکه هود وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذَٰلِكَ ذِكْرَىٰ لِلذَّاكِرِينَ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺳﺎﻋﺎﺕ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺷﺐ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭ ، ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻧﻴﻜﻲ ﻫﺎ ، ﺑﺪﻱ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻰ ﺑﺮﻧﺪ ، ﺍﻳﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﻳﺎﺩﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺗﺬﻛّﺮ ﻭ ﻳﺎﺩ ﺁﻭﺭﻱ ﺍﺳﺖ .(١١٤) 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ماه رمضان ، ماه مهمانی خدا نوروزِ امسال عشقم یه لطفِ دیگه داره چرا که دعوتیم ما به مهمونی دوباره ما مهمونِ خداییم خدای هر ستاره خدایی که وجودش همیشه برقراره ما مهمونِ خداییم و این یه افتخاره برای هر کسی که یه ماه و روزه داره تو ماهِ روزه عشقم بدی ها راه نداره شیطون تو بند و زنجیر نداره راهِ چاره بارونِ نور و رحمت از آسمون می باره نوری که تا همیشه تو قَلبا موندِگاره ثوابِ ختمِ قرآن بدونْ که بی شماره حتی یه آیه خوندن ثوابِ ختم و داره دُعا ، سَحر ، مُناجات اذانِ از مناره غُروبا وقتِ اِفطار که رَبَّنا می ذاره شب های قدر و احیا که تا سحر بیداره قشنگ ترین لحظه ها برای روزه داره شاعر : علیرضا قاسمی 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
16.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"عید نوروز" (با صدای کودکانه) 👆👆👆 ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
👆 بادی که زو زو می‌کشه، ها می‌کشه هو می‌کشه برف‌ها رو پارو می‌کنه، کوچه رو جارو می‌کنه کلاغه خسته تنها، مونده تو برف و سرما دنبال جای گرمه، جایی که گرم و نرمه   آی ننه سرما میره، همراه برف‌ها میره آی ننه بی‌قراره، می‌دونه که بهاره بهار خانم در می‌زنه، کلاغه هم پَر می‌زنه پَر می‌زنه با قار و قار، داد می‌زنه اومد بهار بهاره آفتاب شده باز، برف‌های کوه آب شده باز آب شده ریزه ریزه، از روی کوه می‌ریزه   پرنده پرواز می‌کنه، پَر می‌زنه ناز می‌کنه گلدونه بی‌قراره، پرنده گُل می‌کاره یک گُل دو گل هزار گل، قطار قطار گل پنجره‌ای وا می‌شه، غنچه‌ای پیدا می‌شه پنجره تا وا می‌شه، دنیا چه زیبا می‌شه   آی بیا نوروز اومده، با عمو نوروز اومده با بقچۀ قشنگش، بقچۀ رنگارنگش هو هو هو هوهوهو، بچه‌ها دنبال عمو میرن جلو دوان دوان، شادی‌کنان، خنده‌کنان   یه بچۀ لپ توپولو، افتاده دنبال عمو هنوز سلام نگفته، روی زمین میُفته داد میزنه کمک کمک! عمو میاد با بادکنک بادکنکش قشنگه، بچۀ ما زرنگه زرنگه مثل شیره، نخش رو زود می‌گیره اخم چشاش وا می‌شه از رو زمین پا می‌شه   بچه‌ها بالا می‌رن، بالای بالا می‌رن وول می‌خورند رو ابرها، یکی یکی بچه‌ها ابرها لطیف و نرمن، مثل پتوی گرمن ابره یا رختخوابه؟ انگاری روی تابه! اون یکی پیرمرده! ابر و ببین چی کرده!   چپ چپ چپ راست راست، گل‌ها رو ببین چه زیباست درختی شاد و خندون، که داره دو تا مهمون شکوفه ریزه ریزه، رو بچه‌ها می‌ریزه بچه‌ها خندون می‌شن، قند تو قندون می‌شن پروانه‌ها پَر می‌زند، به باغ گل سر می‌زنند بچه‌ها هم دنبالشون، شادی‌کنان و خندون   سفره‌ای توی میدونه، هر کسی اونجا مهمونه سفره‌ای که شین داره، هفت تا دونه سین داره شین که می‌شه شیرینی، با قرآنی تو سینی سنجد و سیر و سمنو، بچه‌ها هم دور عمو سکه و سبزه و سماق، سیب‌های سرخ گُنده و چاق   بهار میاد با خنده‌هاش، ابرها میرن یواش یواش یواش یواش صداش میاد، صدای سکه‌هاش میاد عمو میاد با کیسه‌هایش، با آجیل و با عیدی‌هایش با آب نبات‌های درشت، یه مشت دو مشت هزار تا مشت پروانه و پرنده، نُقل و نبات و خنده عید شما مبارک، عید شما مبارک ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈 کانال تربیت کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
پرچم ایران_صدای اصلی_81155-mc.mp3
8.33M
🇮🇷پرچم ایران دختر کوچولو میخواهد پرچم ایران را نقاشی کند. پدرش به او میگوید که باید سه مدادرنگی داشته باشد. یکی سبز، یکی سفید و یکی سرخ دخترک کاغذ نقاشی و مداد رنگیها را می آورد. پدر به او می گوید که هر رنگ ،پرچم یک نشانه است. شبنم تصمیم گرفت تا در اتاقش با کاغذهای رنگی پرچم ایران را طراحی کند ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈 کانال تربیت کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
🌸روزهٔ کودکانه تو خوابِ ناز بودم که با صدایی از خواب پریدم دیدم چراغا روشنه مامان و بابام رو ندیدم صدا زدم بابا ، بابا ؟ کجایی پیشِ من بیا ! میترسم از این تنهایی خدای من مامان بیا دیدم بابام با لُپِ پُر با لقمه ای تو دست اومد گفتش گُلم بیدار شدی ؟ ببخش اگه صدا اومد گفتم بابا جریان چیه صبح شده وقتِ خوردنه ؟ شاید قیامت شده وای الان چه وقتِ مُردنه ؟ خندید و گفت عزیزِ من این حرفا دیگه از کجاست هر سال بدونْ هر بنده ای یک ماه و مهمونِ خداست الان که ما بیداریم و داریم صبحونه میخوریم دیگه تا شب گرسنه وُ دل از غذا ها می بُریم صبح تا نگفتن اَذونُ باید که زود سحری رو خورد بی سحری نصیبته اگر که صبح خواب تو رو بُرد گفتم بابا اِسمش چیه ؟ به این عبادت چی میگن ؟ نکنه که روزه میگیریم ! آره بابا دُرست میگم ؟ گفت که بله عزیزِ دل داری گُلم درست میگی میخوای تو هم روزه باشی حتی حالا تو بچگی ؟ گفتم بله چرا که نه میخوام مَنم روزه باشم میخوام مَنم مثل شما صبحا سحر از خواب پاشم چی کار باید کُنم که تا روزهٔ من صحیح باشه ؟ میشه برام توضیح بِدی ساده وُ هم صریح باشه؟ گفتِش گلِ قشنگِ من اول باید نیّت کُنی نیّتِ روزه ها تو هم به قصدِ قُربت بکُنی سحری رو وقتی خوردی باید تا شب گُشنه باشی هیچی نباید بخوری حتی باید تِشنه باشی اگر که طاقت نداری بدون گُلم که راحته بگیر بخواب عزیزِ من که خوابتم عبادته وقتی که روزه میگیریم کارای خوب خوب میکنیم الکی قسم نمیخوریم به نیکی ها خو میکنیم روزَتو باطل میکنی بُکُنی سَرِت رو زیرِ آب گَرد و غُبار رو نَخوری وقتی هوا میشه خراب مسواک زدن خطرناکه آبِش رو هم تو قِی نکن یه موقع آب میره پایین این اشتباه رو هی نکن میخوای خدا خوشحال بِشه قرآن بخون دعا بکن اولِ وقت نماز بخون خدا رو تو صدا بکن روزه مُفیدِ عشقِ من برای جسم و روحت یادِ گُرسنه ها بیُفت هر ظهر و هر غُروبت خدا میخواد که پاک بشیم از بدی ها وُ از گناه بندهٔ خوبی ما باشیم بِشیم همیشه سر به راه خُوب عزیزم قبول باشه شد دیگه وقتِ افطار یه روزِ سخت گذشت و تو از حال نَرفتی انگار خدا خودش نیرو میده به هر کی با خدا باشه بدون که هر کی با خداست خدا همیشه همراشه شاعر : علیرضا قاسمی ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈 کانال تربیت کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
دوستی موش🐭 و قورباغه 🐸 موشي و قورباغه‌اي در كنار جوي آبي باهم زندگي مي‌كردند. روزي موش به قورباغه گفت: اي دوست عزيز، دلم مي‌خواهد كه بيشتر از اين با تو همدم باشم و بيشتر با هم صحبت كنيم، ولي حيف كه تو بيشتر زندگي‌ات را توي آب مي‌گذراني و من نمي‌توانم با تو به داخل آب بيايم. قورباغه وقتي اصرار دوست خود را ديد قبول كرد كه نخي پيدا كنند و يك سر نخ را به پاي موش ببندند و سر ديگر را به پاي قورباغه تا وقتي كه بخواهند همديگر را ببينند نخ را بكشند و همديگر را با خبر كنند. روزي موش به كنار جوي آمد تا نخ را بكشد و قورباغه را براي ديدار دعوت كند، ناگهان كلاغي از بالا در يك چشم به هم زدن او را از زمين بلند كرد و به آسمان برد. قورباغه هم با نخي كه به پايش بسته شده بود از آب بيرون كشيده شد و ميان زمين و آسمان آويزان بود. وقتي مردم اين صحنه عجيب را ديدند با تعجب مي‌پرسيدند عجب كلاغ حيله‌گري! چگونه در آب رفته و قورباغه را شكار كرده و با نخ پاي موش را به پاي قورباغه بسته؟!! قورباغه كه ميان آسمان و زمين آويزان بود فرياد مي‌زد اين است سزاي دوستي با مردم نا اهل. 🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4